-
/قلم/
چهارشنبه 14 دی 1401 00:13
/قلم/ برنده تر از قلم که جانی دارد فکر تو شود که این قلم جان دهد هم فعلو همی وزنو کمی قافیه بران دهد با قطره چکان فکر تو قلم به بار خود رسد وگرنه این قلم زخود بدون تو بدون فکر خود زجان به جان دیگری به جان نمیشود کاغذو دفترت شده ابریو تارو مات زغم ،زغم که که میزند دگر فکر دگر نمیشود زحال بد که این قلم زبهتر از زحال تو...
-
/پائیزان قلب/
چهارشنبه 14 دی 1401 00:13
/پائیزان قلب/ در دشتی وسیع خواب دلنگیز شدی ماهی شدیو حوض دلنگیز شدی در شب زدگی خیال انگیز شدی با روح تنو خیال من چه پائیز شدی حسام الدین شفیعیان
-
تندباد زندگی
چهارشنبه 14 دی 1401 00:12
کاج های زیبا و خشک شده از تندباد زندگی مثال برگ ریزان زندگی جایی در میان مرداب زندگی با آخرین نفس های زندگی
-
/چند خط گذشتن از عابر هایی رهگذر/
چهارشنبه 14 دی 1401 00:12
/چند خط گذشتن از عابر هایی رهگذر/ تمام زندگیش در دید چند گذشتن بود تمام آرزوهایش روی شرط بستن بود شرطی از پیاده شدن رهگذران شده بود شکو مردد از خریدن ها شده بود زیر خط فقر آواز نبودن از رویاهایی خاک گرفته تمام فریاد شنیدن از ماتمی ز آه گرفته بلند پرواز نکن پرنده ی غریب شهر من زیر قلم من انگار پرندگان سیاه شده بودند در...
-
/شب همه شب با کلمات/
چهارشنبه 14 دی 1401 00:11
باز هوا غروب دیگر دارد با ماه بگو مگوی دیگر دارد باز دریا چو موج گفتن دارد ساحل کمی دلتنگی ممتد دارد آخر حرف کمی قصه شنفتن دارد از دلتنگی تو موج طلاطم گرفت باز قصه شب دلتنگی گفتن دارد با شعر نگفتم که شاعر غم مردن دارد خیر لیکن همی شعر که خفتن دارد باز طلوع درد نگفتن دارد با دلی سنگ نشد قصه ی فردا بنویسم از تو ،شاید...
-
/جایی در فکر تو/
چهارشنبه 14 دی 1401 00:10
/جایی در فکر تو/ باران که زد من همینجا بودم در دل رنگین کمان فکرها بودم توی سلول فکر تو من نور فردا بودم جایی در تاریکخانه ی غروب فکری خسته من طلوع صبح فردا بودم حسام الدین شفیعیان
-
/خاطرات خوبی باشیم/
چهارشنبه 14 دی 1401 00:10
/خاطرات خوبی باشیم/ خاطرات فصل ها چه گوید پاییزو زمستانو بهارش گوید ای فصل دگر باره نو به نو شو درون فصل نو شدن در تفکر برون زتفکر برون آی زبذری نو شو چون دگرباره جهان نو به نو نو شو ... حسام الدین شفیعیان
-
/ناخوانا و خوانا/
چهارشنبه 14 دی 1401 00:09
/ناخوانا و خوانا/ چه حکایتیست قصه ناخوانا خواندن زیر بار جملات هی مکرر خواندن فالش بود نت های منو تو روی سکانه دست های خوب خوانا شدن شعرم تبری بود به قلب آهن آهن شکستو قلب آهن شد آهن زقلب شکستیم تا جای دل جانانه نشستن مرحم بشویم زخم آهن آهن زخمو آدم آهن آهنی گر شکند درون آدم پتک بردارو درون خود نو شو ای آدم
-
/آدمک و مترسک/
چهارشنبه 14 دی 1401 00:09
/آدمک و مترسک/ ای مزرعه از خواب بلند شو دهقان فداکار زخواب بلند شو شهر چوبین نشود ای حقیقت زرخ خورشید بلند شو بذر خوبی کمی کاشتنم حرفی شد ای گندم از گنمدزار بلند شو مترسک قصه آدم شد کشاورز بهر درو کردن با داس بلند شو شالیزار یعنی روییدن ای مرد کهن بار دگر باز بلند شو خواب مترسک ندارد حرفی از آدمک قصه های توی مترسک...
-
/شمع و شمع ها/
چهارشنبه 14 دی 1401 00:08
/شمع و شمع ها/ آتش در دل پروانه زدن چون شمع به روی گلو گردش ایام زدن شمع دوریست که پروانه بگردد گرد آن جمع شمعی که سوی جانانه زدن ماحصل نقطه پرگار جهانیم خوش آنکه پرگارش دور خوبی بر جهان متبلور زدن چه تبلور الماس که در دل دیگران خوبی برای دل جانانه زدن
-
/پشت پرچین اقاقیها/
چهارشنبه 14 دی 1401 00:07
/پشت پرچین اقاقیها/ دل دلکنان دل بطلب که دلی داری دست آری از دست برون یا که خودت گلی داری زدست زخم بر قلب زدن کار همی آسان بود کاشت آن گل به دلی که دلش دریا بود رود شد عشق ولی در پی دریاها بود پشت پرچین اقاقیا کمی نور زرخ مهتابان بود شاعر-حسام الدین شفیعیان
-
/نقطه های زندگی/
چهارشنبه 14 دی 1401 00:06
/نقطه های زندگی/ میگویی زندگی و من برایت خط کاغذی آن را میکشم زبعدو قبل آن زرو قرمزو نارنجیو بنفش را میکشم چه معنای تلخی سیاهی در خطوط آهنی چرایی آن را زتصویر خیال میکشم برایم رفتن از شهر کاغذی عکس هست زبعد آن زندگی قلم میکشم فرقی ندارد که در هیچ جای دنیا نقطه میگذارم من آن هم را برای تصور خیال میکشم و تو میگویی چقدر...
-
قلب تپنده
چهارشنبه 14 دی 1401 00:06
قلب تپنده اگر ریشه کند فکر را آغاز سر ریشه کند قلب تپنده مغز تفکر شعر درون ماست غزل بیت بیتش سروده ناسروده ماست اینجا مدار عاشقی پرچین اقاقیاست کمی برای شعرم بذر بشو اینجا سرودن ناسروده هاست Hesam-shafieian
-
کجای قصه خوابیدی
چهارشنبه 14 دی 1401 00:05
باز کجای قصه ی خواب گرفته نور مهتاب هست شبی شعری که میبرد غمهای زمین را روی تقاطع فکر رسالت چگونه زیستن بود و در بلوار اندیشه مردی تبر میزد درختان فکر را شعری برایت گفته ام نامه رسان نیاورد کجای واژه اشکم خنده دار بود برای شعرم شمعی روشن کن حسام الدین شفیعیان
-
چرخ دنده های فکر جدای چرخ دنده های زمین بچرخان
چهارشنبه 14 دی 1401 00:04
خورده بورژواهای چرخ دنده از تکمیل چه دست فقیر افتاده از دست چه نیچ ندارد چه از سفسطه بردن یا باختن شاید چاره ای صامت چاپلینی در هنر شاید موتسارتو شاید داوینچی شاید هنر پس نوستالوژی یخ کردگی شاید غزل شاید مثنوی شاید شعر شاید یخ کردگی فنون رازجهان شمول زندگی نقطه های بسته از زنگ زندگی دهه شصت یا هفتادو قبل آن شاید تاریخ...
-
هنر,قلم,رسالت هنر برای هم,برای تفکر
چهارشنبه 14 دی 1401 00:04
در پس هر کلمه چو اندیشه کنی خود حاصل دگری زتفکر زقلم زنوشتن زهنر چو اندیشه کنی خود هنری قلم از فکر چو نتراوش کند در بندست بر در از آن چو اندیشه زگفتن زنوشتن چو شوی چون هنری وگرنه رود مانده بر سر صخره زسنگ خواهد خفت چو زگفتن زخفتن زهنر در بر آن رسالت زقلم چون تو شوی حرف زقلم چون هنری ورنه از ماندنو رفتن چه حاصل زبی...
-
زهنر در پس شعر چو شعر دگری
چهارشنبه 14 دی 1401 00:03
خط دو خط دگر خطهای دگری نثرو دونثرروان زان روان زپیکری بتراشو بتوازون تا سطر سطر شعر تو گل کند بتراوش زقلم تا خط فکر تو زفکری زفکرهای دگری گل کند بربتابان زقلم نورو دو خطی بکشان واژه را هل بده نقطه زبیتی بتراوش زتوانایی خطی زخطی دیگر شمعو شمع پروانه دور قلم واژه را حرف بزن فریاد زهجایا کلمات را حرف دگر دو سه بیتی غزلی...
-
چراغ قرمز زمین
چهارشنبه 14 دی 1401 00:02
من میل بافتنیه قلم قلب تو ام جایی در سنگ نوشته ی درد تو ام میان شب بو گاهی میان رود فکر تو ام باور دلتنگی تو نه اصلا بند بند موی تو ام چای شیرین تو ام شمع بالین تو ام ساعت خواب تو ام تشنه ی دیدار تو ام ماه تب دار تو ام غنچه ی گلزار تو ام فصل رویش گلهای تو ام آخر شاه بیت غزلهای تو ام حسام الدین شفیعیان چراغ قرمز...
-
/زندگی در فصل ها/
چهارشنبه 14 دی 1401 00:01
/زندگی در فصل ها/ من با وزن شعر سبک وزنم توی کلمات رود نثر روان سمت دریای جملات تلاطم موج های خوش رقصم من بادبان سرگردان باحرفم یک سبد واژه ی سرفصلم جایی در آخر شعر تخلصی بی اسم روی شعر مهری زده بر شعرم در خواب و بیداری شور این فصلم نشسته بر قوس رنگین کمان دور دور رنگ این رنگین کمان خوش رقصم سفرنامه ی بی سفر از سفرهای...
-
/سکوت..شهر..آجر/
چهارشنبه 14 دی 1401 00:00
/سکوت..شهر..آجر/ سکوت شهر یک نفر وسط هیاهوی نصف شب جایی خط افق از مهتاب نیمه شب تا چهارراه سقوط خط استوای دو قطب شهر وسط جمعیت خالی از کوچ نشینی آجرک های درون شهر صدای خالی از فریاد حجمه ی بغض تاریک اواسط دور نیمکره ی نصف شهر آدمک در بلندی سوت ستاره ی دنباله دار وسط کهکشان دور چرخش جاذبه ی شهر تن تنگ ماهی ادمک شده قفس...
-
/واژه واژه .کلمه کلمه/
چهارشنبه 14 دی 1401 00:00
/واژه واژه .کلمه کلمه/ در به در درون در درگاه در درون در از درگاه در کنج در گنجایش در واژه واژه .کلمه کلمه.جمله جمله سطر سطر قطره قطره باران دریا موج موج رود رود دریا دریا ساحل ساحل قاره قاره اقیانوس اقیانوس زمین زمان زمانه زمین زمانه تاریخ زمانه درون تاریخ درون زمانه پرگار خط کش رادیکال پشت تقسیم معادلات ضرب بر خود...
-
کوچه های باریک زندگی
سهشنبه 13 دی 1401 23:59
میل بافتنی که میبافت سرمای زمستان را بر تن کودک قد کشیده لباس آدم برفی تابستان را فصلها یعنی گذر از آدمک هایی که میبرند دیروز را و تاریخها قد کشیدند میان سر فصلهای زندگی را چه خطوط دلتنگی بود جایی در فصل گمشدگی ها چه کوچه سردی بود میان چند شعر گمشدن ها و اینجا دفتری به پهنای تمام فصل های زندگی هست حسام الدین شفیعیان
-
/غزل خوان شب/
سهشنبه 13 دی 1401 23:58
/غزل خوان شب/ من با نغمه ها همسازم یک غزل پر از آوازم ایستاده بر بلندای زمان دفتر خاطرات پر از نغمه شور سازانم من با قافیه ها هم آوازم با مصرع سرگردانی در سازم سطر سطر جوهره ی یک شعر پر از سر آغازم گلبانگ سرور اگر شعر پر کند کوزه آبی پر از شعرو غزل و آوازم خوانشی برد مرا دور غزل قمر از شمسی من شمس نهارو لیل و شعر برای...
-
/طلوع و غروب شعر انگیز/
سهشنبه 13 دی 1401 23:58
/طلوع و غروب شعر انگیز/ طلوع فجر شعر قاصدکی بارانی قاصد از خوش خبری تار دل بارانی در پس باد و طوفان غزلش بر باد رفت کاغذی شد که به دست کودک فردا رفت بادبادکی که میرفت زنقطه خورشید دست کودک زبادبادک هوا در خورشید میرفت در پس ماه چو باران شودش طوفانی منظر خلقت از این بود که باران نغمه دور خورشید نبود گرد ستاره و ماهی...
-
/چو مجنون شویم یا لیلی/
سهشنبه 13 دی 1401 23:57
/چو مجنون شویم یا لیلی/ مجنون ندارد زخطر در ره آن ماهو و غزل لیلی چو مجنون شود در ره این راه خطر فرهادو و آرش کمان نگیرند باز قلم نو شوند حافظو سعدیو خیام غزل نو شوند فردوسی و مولوی مثنوی گذارند بر هم شاهنامه نو شود شاعر پل شود همه ره در پی آن شور شود جوشش نو شود نو زشور شور شود صبحگاهی که زند بانگ زگلبانگ چهچه راه...
-
/باز باران بی بهانه/
سهشنبه 13 دی 1401 23:57
/باز باران بی بهانه/ باز باران بی ترانه باز باران بی بهانه باز باران بی سبب میزد به شیشه با بهانه میزند چنگی به دل باز باران با غمانه غم نهان باز باران باز سرمای ترانه چون زمستان باز برفو باز راهی سخت برفی چون تگرگو چون زمانه باز دردی عاشقانه عاشق خدا بودن عشق یعنی با خدا باز باران با بهانه راه درگیر تکامل راه درگیر...
-
/موج و دریا/
سهشنبه 13 دی 1401 23:56
/موج و دریا/ موج را نگر موج را نگر سمت قایق نگر موج را نگر سمت دریا نگر ای موج نور ای رود زنور ای دل زدریا نگر در باطن نگر در ساحل نگر ای خروشان شد زدریا چون زبهر دریا نگر ای ساحل زرود ندیدی زاو دریا نگر بام بام بابام بام بام بام بابام زدریا زرود زخروشی نو نگر جانها در راه دریا در پی نور زطوفان نگر زاین راه گذر زدریا...
-
زندگی در تاریخ و رسم نگاه به تاریخ از تفکر
سهشنبه 13 دی 1401 23:56
زندگی رسم نگاه ما به هم پیوند خوردن ها شده در نگاه ما قمر چون ابر ناپیدا شده وین زتاریخ زشمسی و قمر در هم نگر وین زمانهای دگر در هم نگر شب را چو ماه افروختن چون چراغی چلچراغی دوختن زین زبعدو زین زقبلو زین زمانه در هم تنیده بر تاریخ از هم قصیده شعر مخلوط نگاه آدمی بر آن معجون نگاه آدمی زین زبعدش قبل سخت در هم شکن در...
-
به عقاید یک دلقک مخند
سهشنبه 13 دی 1401 23:54
به عقاید یک دلقک مخند زیر صورتش غم دارد عقایدش پنهان هست روی آن لبخند تو جریان دارد غم نان دارد کودکی درون خود بزرگی خود را پنهان داررد به عقاید هیچکس تو مخند تو چه میدانی چه غم ها دارد روزگارست که بالا و پائین دارد تیپ های مختلف انسانها برای گذران زندگی ها دارد یک نفر کت و شلوارو یک نفر لباس خاکی دارد کارگری که دست...
-
مونالیزا در نگاه تو
سهشنبه 13 دی 1401 23:54
مونالیزا میخندد شاید لبخند معمای جهانست شاید لبه ی لب او بالا و پایین جهانست شاید نگاه تو شاید نگاه او زندگی مشترک هنر در نگاهست شاید صدای او بیصدا اما صدای تو برای او لبخند یا غم مونالیزا هست تابلو نقاشی یا شعر یا قصه هر کدام حس جریان هنرمند در اثر پر از نگاه هست نگاه های متفاوت شاید زندگی همین رنگین کمان افکار...