-
/کوچه دلتنگی زمین/
چهارشنبه 14 دی 1401 00:37
/کوچه دلتنگی زمین/ پنجره نورفشان خورشید میخندید باران نغمه شدو خوش بارید غزل از سرو شدو آسمان دلتنگ بود شعر گم گشتو شاعر همی گم میگشت در پی کوچه ی تردید کمی باران بود ماه از پس پرده چرا نالان بود غم برایش کمی لالایی شعر برایش کمی حرف میشد قصه سرفصل غرلهای دل او میشد حسام الدین شفیعیان
-
/جهان در بعد فکر هم بر همدیگر /
چهارشنبه 14 دی 1401 00:36
/جهان در بعد فکر هم بر همدیگر / شنشکوفا شکوفا زشنگلشکوفا شنزاریشکوفا شکنشونشیدا شیداشو از شکن از شکوفایی شنزارشکوفایی ذهن خانه ذهن بتکانوتکانی زتکان از شکوفاشدن از شنشکوفایی ذهن خاکدانی بگیرد ز ذهن چون بتکانی قلبی قلب تکانی تکان از قلبتکانی قلبی زبر از زان شوری شورفشانی چراغانی شهر از شکنشور شدن شوریدن از شعر زشعری...
-
دفتر خاک خورده
چهارشنبه 14 دی 1401 00:35
چراغ مطالعه روی میز خاک خورده کاغذهای باطله از روزانه های تاب خورده تاب بلند روی تپه ی تاب انگیز آدمک های نیمکره اینور شعرو آنور شعر سوت دست هورا اشک غم های هیولایی دودمان دود گرفته از شعر میشد تاریخ روی میخک تنهایی روی فرش شعر قرمز ایست بود چند تکان محکم شعر بیداری ناسروده ترین قصیده پائیز بود جایی فراسوی سوسوی چراغ...
-
شهری رویایی
چهارشنبه 14 دی 1401 00:34
یک سبد شعر برای کلبه ی تنهایی یک سبد واژه پر از حجم دردو کمی بارانی نغمه ای که مرا میبرد با خود به شهری رویایی آنجا باغبان داشت گلی و گیاهو دلی دریایی پشت پرچین اقاقی یک نفر شعر میخواند از غم واژه کمی حرف کمی گل میکاشت جای حرفم نبود طاقچه ی حجم هجایای کشیده روی کلمات پتک انگیز ترین خورد کننده داشت کلمه روی ردیف صبح...
-
خواب زمستانی
چهارشنبه 14 دی 1401 00:34
شهر خواب بافتنی زمستانی شهر خواب طولانی چهارراه حروف آجرهای درهم تکیده ساختمان های غروب بلواری که میبرد زندگی را جای پنهانی جایی در شهر مردی میزد تار تنهایی خزان برگ گرفته شهر درد و غم داشت اینجا شهر آرزوها کمی حرف میداشت برای شعرم بافتنی میبافی آدم برفی ها همیشه قصه رفتن دارند حسام الدین شفیعیان
-
/روزهای تاریک ،شب های روشن/
چهارشنبه 14 دی 1401 00:32
/روزهای تاریک ،شب های روشن/ اینجا شبهایش بوی دلتنگی دارد کلاغ قصه باز هم قصه ناگفته از زندگی دارد برایم ساز میزنیو من با ساز زندگی شهر را تار میزنم بلند زیر آواز میزنم غم را بیدار میکنم کمی با او حرف میزنم دفترم را که میخوانی بدان برای اشکهایت کمی واژه کم داشتم بجایش نشدم شاید مرحمت اما برایت قصه از فردا بدون کمی بودن...
-
/بیا تا/
چهارشنبه 14 دی 1401 00:32
/بیا تا/ بیا تا شاخه ها را ساره باشیم میان انجمن پروانه باشیم بیا تا گیتی از خود بر خدا شد مثال بنده ای پروانه باشیم بیا تا دفتر زنده شدن ها مثال گوهری دیرینه باشیم حسام الدین شفیعیان
-
شعر اقاقیا-فصل سرد زمین
چهارشنبه 14 دی 1401 00:31
کنج اقاقیا پروانه ها رقص شمع میکنند قصه درازیست شب های یلدا نشده ی فردا شب با تمام سکوتش سمفونی شعر است .. باران فصل سرد زمین سکوت ساعت های تیک تاک زمین شعری که میبرد با خود بر زمین فانوسکی در دل شب های زمین .. حسام الدین شفیعیان
-
خط کش قضاوت بر همه چیز
چهارشنبه 14 دی 1401 00:30
خط کش قضاوت بر همه چیز مقیاسش چیست پارامترش چیست آری رازهای درون زندگی جهان خط کشش چیست کاش میشد گفتار نمود اما جهان بعد خط کشش متراژ چیست رازهای نهفته رازهای خفته چه کسی بر دل این همه راز را میداند آری آری گوش شنوایی دیداری اما قضاوت سخت چون جهان سخت شهود و هر چه هست سخت خط کش را دقیق بگذارید زیرا با همان خط کش شما...
-
گیشه حقیقت و شعری مثال کوزه و درون و برون
چهارشنبه 14 دی 1401 00:29
اگر گیشه حقیقت خالی شد دروغ شیرین جاری شد اگر بر روشنایی هست اما درستی هست اندیشه هست آری بخشش هست و ما دنبال حقیقتیم حتی اگر تلخ بهتر از شیرین گذرا ما احساسات انسانها را جدی میگیریم این جرم ماست اگر اینچنین هست اما چه کسی بر خود گواهی دهد مگر میشود خود گواهی داد بر خود خود در نظر دیگران کار توست نه حرف تو نه کلام فقط...
-
چون عصر رنسانسی تو
چهارشنبه 14 دی 1401 00:28
فاتح قلب های جهانی تو مثل دزیره ناپلئون حرفهای نبرد عاشقی برای فردایی تو مثال شعری چون شمع در بادی تو توی قصه های تاریخ کهن چون عصر رنسانسی تو
-
/چند خط باران کلمات/
چهارشنبه 14 دی 1401 00:27
/چند خط باران کلمات/ باز جاده ی فکر من شده است بارانی ابرهای خیالم شده است طوفانی باز جمله همی بارش رگبار دارد شایدم حرف کمی واژه ی تکرار دارد نکند حرف من از تو کمی گفتن بیجا دارد شایدم نقطه همی خط برایم کمی ماندن شیدا دارد طوفان زده ام یا که امید به فردای بهتر زباران دارم حاصلش رنگین کمان شد بگو جمله تمام دل آرام...
-
/تب قلم ز جمله پیداست/
چهارشنبه 14 دی 1401 00:26
/تب قلم ز جمله پیداست/ چه بی تاب شده ای جمله همی خواب شده ای با فعل بعید ماضی تکرار شده ای شکر شدی غزل شدی جمله ی سربرگ شده ای دفتر صد برگ شده ای از غم من شکر شدی مرحم درد من شدی برون شدی فزون شدی فکر مرا بهم بزن طلوع مختصر بزن در دل من عسل بزن قند دلم بهم بزن بار تبم به خوب بزن خوب زخود برون بزن مثنوی درون بزن ماه...
-
/پست مدرنی برای زندگی شهری/
چهارشنبه 14 دی 1401 00:26
/پست مدرنی برای زندگی شهری/ تراژدی باختن از سکانس ناتمام تیپ یک تمام شکست های تاریخ نوستالوژی تلخ یا شیرین زندگی پوپولیست خوانی از من تو گل نبودی چرا بگذار خورده بورژواها ماشین را در عصر ماشینیزم آهن را پول را هنر زندگی کنن چند اپیزودیه زندگی بارانیست یا زمستانیو پائیزیست فلاش بک نیمرخ اشکهای تو در آینه از چشمانی...
-
//جغرافیای زمین// زندگی وارونه
چهارشنبه 14 دی 1401 00:24
//جغرافیای زمین// تو را چگونه تقسیم کنم وقتی خود خود معادلات هستی اینجا جغرافیای زمین سرد است کمی نیم دایره عاشق شو حسام الدین شفیعیان زندگی وارونه به ما که رسید همه چیز وارونه شد زندگی توقف ممنوعه شد به ما که رسید همه ایست کردند هر چه نوستالوژی بود یخ کرده بود به ما که رسید زرو اسبش دپرس شده بود کازابلانکا چیه بعد...
-
جنگ و صلح- مدال عشق
چهارشنبه 14 دی 1401 00:24
جنگ و صلح جایی در جنگ صلح بود یک کودک متولد شده بود جغرافیای زمین برای او فشنگ خالی نبود پرچم های صلح را آتش نکنید زمین خسته است حسام الدین شفیعیان /مدال عشق/ پدر ز خواب رفته بود و خواب می دید خستگی را ز کار می دید دختر نگاه زیبا بر پدر انگار جهان گرد او همه است پدر بر گرفت و لباس عشق سوزن کرد نخ بافت مدال قهرمانی پدر...
-
رنگین کمان قلم
چهارشنبه 14 دی 1401 00:23
خط خطیهایم را با چشمانت رنگین کمان کن تو سخت درگیر و دار فراموشی هستی اینجا یکی دو خطی برایم اشک بریز با قلمم بعد از نگاهت رنگین کمان میشوم در باران چشمانت سخت خیسم کمی برگرد اینجا، سخت شکننده شده است هوایش من مردی در آستانهی فصل سردم برگرد... (حسام الدین شفیعیان)
-
در خودت گمشده داری
چهارشنبه 14 دی 1401 00:22
تو حسی از یه همزادی در جایی دور من تو را خیلی وقتست گم کردهام هر روز پشت شیشه کوچه را نگاه میکنم هیچ کلاغی ردی از قصهات ندارد تو سخت گمشدهای در تاریخ دلم کمی بعد از عصر رنسانس با یه فنجان قهوه با کمی ناپلئونی خامهای به نبرد قلبت میآیم مرا مسافر کوچولوی زمین دلت بدان (حسام الدین شفیعیان)
-
کمی از خودت بگو
چهارشنبه 14 دی 1401 00:22
آرزوهای من جایی در غصه هایم بود قصه ی رمئو و ژولیت برایت نگفته ام تاریخ عرض دل ندارد کمی از خودت بگو حسام الدین شفیعیان کنار خط زندگیکودک آفریقایی از گرسنگی بگو کنار خط استوا از تقسیم زندگی بگو شوالیه های تاریخی برایت دیگر قصه نمی گویند کنار زمین منشور تشنگی بگو آخرین سکانس زندگی برای او یعنی نان تلخ ترین رسیده از...
-
تو دریایی من ساحل
چهارشنبه 14 دی 1401 00:21
تو دریایی من ساحلتو در مرداب اثر نجات این روحی من درگیرودار زمین ماندم تو ولی پرواز شکن در رودی تو دریایی من ساحل تو موجیو من قایق تو عشقیو من قاصد باران تب قلم بباران از قطره به دریای اثر موج فشان رنگین کمان شده چقد زیبا است از حرف منو شعر منو قلم بهاران است حسام الدین شفیعیان
-
پروانه بشو
چهارشنبه 14 دی 1401 00:20
نگاه میکنی عمق پیله را که پروانه شوی همره عشق چو دیوانه شوی در چنان چون چرا چنین چگونه شعر شوی از فکرو خیال خود شعری زده ای با فتح چنین چون چنان گل زده ای آخر شعر برای خط زدن نقطه سر خط ویرگول زده ای حسام الدین شفیعیان
-
/پرتره ای ناتمام/
چهارشنبه 14 دی 1401 00:20
/پرتره ای ناتمام/ خودم را پهن میکنم در افکار تو مثال فکری زاحوال تو فلاش بک اشکت را چه کنم مثال پرتره ای ز سیاهی خال تو رادیکال یا ضریب چند میشوی شاید اناتومی چشمان زیبای تو بر فروش تنهایی ز کنسرو های ته نشین از افکار تنهای تو شام آخر نبود ولی شاه غزل خوان تو hesamshafieian
-
/گل/
چهارشنبه 14 دی 1401 00:19
/گل/ عطر گل چون بتراود زگل مست کند آن هوای مطلوب چو به بهرش آدم هر دم چون مطبوع طلب گل زگلستان کنیو طلب جان زبستان بکنی که همی عالم از این عشق ورزی شود از مهربانی چو گلستان زیبا
-
/تکثیر درون نگر از برون نگری/
چهارشنبه 14 دی 1401 00:18
/تکثیر درون نگر از برون نگری/ جراید زآتش از آهن آهن بر قلب دلهای ریل خاموش قطار زندگی سکوت در شب فردا معطل از سقط در شب روی بلندی آواز مرگ خاموشی شب در نبود روز روزها تکرار مردن ترجمه ای از دردهای زندگی مرگ آورترین استامینوفن برای سرمایی از فکر چرخش دگرگون از بلیط باختن ها روی سکوی آتش بر تیتر ها تبر زده بر کلماتی از...
-
/شهر من/
چهارشنبه 14 دی 1401 00:18
/شهر من/ شهر من خواب زده در دل او ماه زده شهر من تاریکو اما نورانیست یک جمله از این بیت چراغانیست شهر من سوت کور نیست ولی جای او در دل مهتاب ولی شهر من فریاد خاموش دارد دو سه بیت شعر فراموش دارد شب من تارو غمین هست ولی صبحش چقدر غزل سرائیست ولی بازی دل دلو دلبر دارد یک نفر حال پریدن دارد نقطه ها هم سر بستن شعرم با هم...
-
/گل روید از عشق/
چهارشنبه 14 دی 1401 00:17
/گل روید از عشق/ گلی ستانده ام در جان خویشتن بدان گل خو گرفتم با دل خویش به هر صبح دم که آید از نسیمی ببارد باران عشقو جان خویشتن شاعر-حسام الدین شفیعیان
-
/تبو تب زتب قلم زکاغذو قلم زمن بخوان چو بیت من غزل/
چهارشنبه 14 دی 1401 00:17
/تبو تب زتب قلم زکاغذو قلم زمن بخوان چو بیت من غزل/ دو میو سی سولفاسی سوسنو گل رقص ز جمله ز بعدی طنازی گامو کم گامو زبالا زپائین زبعدی حوضی زبعد زقبلو زما هم بماند دور زمینو بچرخد چنین با هم سازی رودو دریائو دلو شمعو زساحل زموجو زشب های دگر الفو لامو کمی نونو زسطری بچرخد کاغذو شمع زروشن تر از این حرف زحرفی چون سازی...
-
/منو من در همو گمگشته چنانیم چرا/
چهارشنبه 14 دی 1401 00:16
/منو من در همو گمگشته چنانیم چرا/ دستو دستم گرفتیو زدستم بریدی چرا رفتیو رفتنت از رفتنت از هم شکن آنچنان شد که نبودیو نبودی چرا زان برفتیو برفتم که هم شد شدن از بی تو و بی من و چرا تو بریدی چرا خطو خط دلبرو دلبر گذر کن به دریای جنون از منو از من شکنو شینو شکن شو برون ور بشو کوزه ی تشنه لبانو به آبی خوشتر ورنه آنشو...
-
/هم قندو غزل تو شکر میریزی/
چهارشنبه 14 دی 1401 00:15
/هم قندو غزل تو شکر میریزی/ صد شکرو شکر بر حروف میریزی با نونو قلم تو غزل میریزی در شهر تو از تو ندارند نداری زآنانو زتو چون خبری بی خبر از ما اثری با بالو پر زخمیت شعر برایم شکر میریزی هم قندو عسل هم تو کم میریزی شاه بیت غزل را تو بخوان ای خوش زتو حالو زتو غم چرا کم ززخم میریزی مرحم نشدم درد تو را من چرا کم به مسیرت...
-
/تک سلولی عاشقانه/
چهارشنبه 14 دی 1401 00:15
/تک سلولی عاشقانه/ شعر من سلول های بنیادی ریشه ی درخت شده است مثال تکیده از برگهای پائیز شده است جغرافیای عشق را معنا کردم مرز ان را خودکار نمیگرد باز در شعر من تب قلم جان میگیرد باز حسام الدین شفیعیان