-
/مترسک قصه/
سهشنبه 13 دی 1401 22:20
مترسک تنهایی ها چرا غمزده ای در میان شب روز چرا تب زده ای چرا قصه ی اینجا تبی مفرد داشت با فعلو مضارع غمی مبهم داشت روی شاخه های فردا برگی از پائیز بود قصه از اول خط برگ ریزان تب جالیز داشت آدم برفی هم مثل این شعر غم فردا داشت کوچه ی شب زده در تاریکی قصه ی مردنو مرگو تب پائیز داشت حسام الدین شفیعیان
-
/سکوت نهنگ ها/
سهشنبه 13 دی 1401 22:19
/سکوت نهنگ ها/ قدم هایتان را آهسته بردارید آدمها ساحل سکوتی عمیق دارد کمی برایشان ساز بزنید دیگر نهنگ هابیدار نمیشوند سکوت کنید آدمها نهنگ هاخوابیده اند حسام الدین شفیعیان
-
ماهی های تن زده
سهشنبه 13 دی 1401 22:19
تن ماهی ها ماهی را له کردند و مارک زدند ماهی ها شور هستند ماهی ها شور زده قطعه در تن شدند دریا با تمام وسعت خود برای ماهی تن زده دایره ای در خفتن هست حسام الدین شفیعیان
-
شهری در آهن
سهشنبه 13 دی 1401 22:18
قصه های شهر تنهایی روی برگه زردو قرمز افکار پنهانی میان سقوط آهن روی برجک شهری در دل آهن و دودو دردو تنهایی طاقت ماه افتادن در برکه شب های سرد زمستانی قصه ای از نقطه های ریز و ستاره های شب های رویایی حسام الدین شفیعیان
-
/فصلها فرقی نکردند.../
سهشنبه 13 دی 1401 22:17
بهار پشت دشتی اشک میریخت زمستان بود بهار کوچ کرده بود تا رسید فصل بهار و زمستان کوچ گرفت زمستان جایی بود برای یاد سرمای رفته بهار جایی بود برای اشک پائیز پائیز برگ ریزان میشد درخت تمام خاطراتش را میریخت و تابستان با همه گرمایش چند خاطره میشد میان همه فصلها غروب بود میان همه غروب ها سرما بود میان همه طلوع ها بهار بود...
-
/چند فصل بهار زندگی/
سهشنبه 13 دی 1401 22:17
/چند فصل بهار زندگی/ کودکی گریه کرد باران شد نوجوانی در پی طوفان شد در میانسالی همی دانش گرفت بر زپیری هم زآن شادان گرفت ماحصل چند فصل را گفتم بخوان این ده و بیستو زشصتو هفتاد گرفت ماه زنو بودو همان ماه میشدش گرمی خورشید فروزان میشدش گر زهر فصلی گذر کرد از همی یاد ایام بود که طوفان میشدش حسام الدین شفیعیان
-
/ایستگاه نهایی/
سهشنبه 13 دی 1401 22:16
پستچی برایت نامه ای آورد من خط ناخوانای تمام قصه هایتم جایی در کویر دل آرزوهایتم مثال پروانه ای دور شمع قصه هایتم نقطه از نقطه شعرت بال پر پروازتم قصه دلتنگی زمین قصه ای طولانیست من دوست همیشه همراهتم نگارنده شعری درون قصه های تاریخم من تاریخ غمهای زمین قصه هایتم همراه همیشگی در بودن و نبودن هایتم نبودن هایمان قصه...
-
/یک چند سطر نگفتن از گفتن ها/
سهشنبه 13 دی 1401 22:16
/یک چند سطر نگفتن از گفتن ها/ تولد کلمه بود کلمه ماقطار جمله گفتن بود مترادف نگفتن از گفتن بود شاید زندگی طعنه ای به آن از نگفتن بود آنی که فردا نداند چه میشود شاید اصلان فردا از نیامدن گفتن بود باز هم تولد کودکی دگر ،کلمه جستن از نام برای نام نگفتن بود عصر یکشنبه یا دوشنبه چه فرق دارد وقتی هوا هم دلگیر نگفتن بود حسام...
-
/چند خط ناخوانا مینوشت/
سهشنبه 13 دی 1401 22:15
/چند خط ناخوانا مینوشت/ من سرخپوستی را دیدم که زرد میکشید زردی را بر رنگ نوشتن قلم خود میکشید نوشتارش ناخوانا بود انگار فقط برای تاریخ بعد از خودش میکشید دور آتش رقص را به زانوی ماه خیال خود دار میکشید از دار فکر خود جرم افتادن جاذبه را میکشید عصر او درک واهی داشتن از خط های او او را به دار فکر خود نقد از تشخیص ابتلاء...
-
تکاندن از خود به حروفو کلماتی دیگر
سهشنبه 13 دی 1401 22:14
خط خط دلت دل تکانی بتکان از بهر دلت دل تکانی بتکان از واژه تکان چند حروف دیگر با نقطه تو هم نقطه خوانی بتکان گر نکته بدانی نکته دانی بتکان بر شعر کمی شور فشانی بدوان چون دانسته زحرفو حروفی دیگر از ف تو فعلی دگرو فعل تکانی بتکان حسام الدین شفیعیان
-
جنگ و صلح- مدال عشق
سهشنبه 13 دی 1401 22:14
جنگ و صلح- مدال عشق جنگ و صلح جایی در جنگ صلح بود یک کودک متولد شده بود جغرافیای زمین برای او فشنگ خالی نبود پرچم های صلح را آتش نکنید زمین خسته است حسام الدین شفیعیان /مدال عشق/ پدر ز خواب رفته بود و خواب می دید خستگی را ز کار می دید دختر نگاه زیبا بر پدر انگار جهان گرد او همه است پدر بر گرفت و لباس عشق سوزن کرد نخ...
-
قصه شب
سهشنبه 13 دی 1401 22:13
منو ماه و قصه شبو شب زده باز تنهائیم دیوار شهر بلند ما چقد کوتاهیم شبو خط شکستن به صبح باز ما را ببرد با خود بی من زخودی من خود خود شکن از خود بیخود زدرون قفسی باز تبر زفعلو زماضی بعید ساختن فردا با مثنوی زندگی از شب شکنی تا خود صبح قصه شب غزلی تا دل صبح ما در بارگه مسیر طوفان افتیم هم کشتیو هم ساربان ها سازیم باز قصه...
-
تند باد زندگی
سهشنبه 13 دی 1401 22:12
قایق ها در مسیر تندباد زندگی روی موج های متلاطم بر کارناوال زندگی شوریدگی های زندگی طرح پنچره ای باران زده بر زندگی Hesamshafieian
-
شب های فانوسی روزهای خورشیدی
سهشنبه 13 دی 1401 22:12
صدای فانوس شبی می امد در پس نقطه تاریک کمی نور میشد زنوری که دل شب زشب پر میشد خط بطلان دقایق زتاریخ میداشت این غزل بود یا که در مثنوی شعر گم میشد شاعری پر بگرفتو کمی شعر میشد بر در دفتر عشق زنو نو میشد این زبیتی که قلم نوبر داشت قرمزی داخل واژه کمی گم میشد کال خط برگرفت در درون قرمزی سرخ میشد سرخ زدانه زقلم دانه دانه...
-
نان بر آهن-ماه و آدمک ها
سهشنبه 13 دی 1401 22:11
تنور سرد نانوایی تاریکی ممتد نان بر آهن قصه زنگ زدگی قرن فصل تولد نویی از چراغ بنفش بر شهر ... سوت میزند قطار جایی در دل ریل آهن زده شهر غبار انگیز دود گرفته زندگی شهری اتاقک های روشن و خاموش شعر شب های ماه و آدمک ها حسام الدین شفیعیان
-
/بازی سرنوشت/
سهشنبه 13 دی 1401 22:10
/بازی سرنوشت/ بگذار سرنوشت بازی بدهد با ما سر ناسزا گداری بدهد این خط بلند پیشانی من غم بسته با حرف تو از دل من خسته بگذار پرنده ها پرواز بکنند شاید زمستان قصه برگشته حسام الدین شفیعیان
-
/سرنوشت مسیر/
سهشنبه 13 دی 1401 22:10
سرنوشت مسیر برایت چه گویم باز غم انگیز ترین سروده گویم باز غمبارترین قصیده هایم استخوان شکن کمی مرحم زمین تلخ مبار بر پیکر نحیف من من تاریخ غمهای زمینم برایم کمی ساز دلتنگی بزن حسام الدین شفیعیان
-
تاریخ ذهنی
سهشنبه 13 دی 1401 22:09
جایی در کنج تاریخ ذهنی میان تقویم تاریخ کهن و نو جایی در زمین هموار در تاریخ ذهنی سروده ای در تاب زمین قصیده ای در باب زمین غزلی در نابرده زمین مثنوی در تاخورده زمین شکوهی در بلندای زمین آری قصه های تقویم و ساعت زمین حسام الدین شفیعیان
-
/ابرهای سفیدو سیاه/
سهشنبه 13 دی 1401 22:08
/ابرهای سفیدو سیاه/ زان شکن از قفس خود زبی قفسی زخود برون برون نما از خود ز فکر تو که گیرد جهان برون برون نما شکسته از قفسی که خود کنی زآن برون با خود شکن شکن زخود زخود برون برون نما زلاک خود زحالت به سستی ات زجان خود طلب شکن طلب شکن ز خود شکن طلب بکن زخود که از خودی که میبرد تو را مدارا میکنی با جان خویشتن که او...
-
/خود از خود بشکنو خود شکن از فکر دگری/
سهشنبه 13 دی 1401 22:08
بنهو بارو ببندو نمنی زمنی از من بی من شو تو مرد دگری خود بتکانو بتکونو تکانی زفکرت بدهو تو شو ای فکر چو مرز بی نشانی از نشانی که رسد بر دل دوست چو تمنا بکنی ز خود زخود زدیگری تو دگر خود زبی خود شده ای چو درخت بی ثمری بالو بالت به پرواز دلت آینه ای از بر عشق چو به بر بندیو بندی زخود تو ثمری شبو شبها برفتو تو همی شو که...
-
من در گذر از تاریخ با ارسطو
سهشنبه 13 دی 1401 22:07
/من در گذر از تاریخ با ارسطو/ من با ارسطو چای خوردم و از او پرسیدم حالش را و او که واژگون شده بود در فلسفه حال خویش ز خود من سقراط قصههای او بودم بدون او من چراغ سر در علامت سوال او بودم بدون خودی ز خودم من حکمت فکر او ز فکر دیگری بودم من تنها عامل یاد خود او ز بردن یاد خودش ز خود او بودم من غافل از صحبت او سنگ...
-
گلفشانی
سهشنبه 13 دی 1401 22:07
با همی شور گلفشانی گفتی چه عالی تو نشانی گفتی غزل سرایی گفتی شکر زدیو قند چکانی گفتی هم شورو نوای دل طوفانی زدی هم اشک پیاله به دل بارانی زدی تار غم بر شعر خود به قالی بافتی طرح زدیو طرح چو گل ها زقالی بافتی خط خط شعرت را موج فشانی گفتی آخر خط نقطه سر خط بعد با نشانی گفتی حسام الدین شفیعیان
-
بار سنگین کلمات
سهشنبه 13 دی 1401 22:06
مسئله بار سنگین دارد بر تفکر ما شعر بگفتن دارد انگار آدمک هایی که دلبستن شاید این قصه ژانویه ای از خود دارد بار جسم خسته روح خسته انگار شعر هم واژه کمی حرف دارد
-
بند قفس کلمات
سهشنبه 13 دی 1401 22:05
قفس بند کلمه شعر میشود قفس قفس بند بند شعر من حرف میشود موج تکاندن زخود صخره شکن شویم یا شهر دیوارهایش بلندو ما کوتاه شویم
-
قصه شاپری
سهشنبه 13 دی 1401 22:05
شاپری قصه دلش تنگ شده در ورای دل قصه کمی حرف شده راوی از غصه برایش پری از دیو شده آخر قصه دگر شهر آن کاغذ بود زدو سنگ بر کلاغی که دلش تنگ شده شاعر-حسام الدین شفیعیان
-
پرچمی درون صلح باران زده
سهشنبه 13 دی 1401 22:04
صلح ماتم زده شاپرک پر زده پیانو خاک زده غمی در دل تاک دور تنیده از خاموشی زده و پرچمی میان صلح باران زده حسام الدین شفیعیان
-
چند فصلی
سهشنبه 13 دی 1401 22:03
سلسله ضرب بخوان از شروع ریتم ماهی های مجنون خروش دریا پر از طنین سکوت ساحل سمفونی زمین درخت سایه سار تابیدن گل نغمه ساز روئیدن ساقه از تابش جان گرفتن شعر در هم واژه نالیدن سرود خوان تمام سروده های ناتمام فصل رویش شاخه های روئیدن فصل تفکر از خوانش فصل رویش از تابیدن تابش آغاز فصل جدید چند فصلی فصل قصه های مقدمه ی عشق...