-
/دفتر کاهی تاریخی/
سهشنبه 13 دی 1401 23:05
/دفتر کاهی تاریخی/ مثال مغز مداد شکسته ام یک کاغذ پر از خط نانوشته ام کتاب را باز میکنی و من درون ورق های کاهی گذشته ام خط میخی قوز کرده در تکامل یک سنگم سنگ نوشته باستانی گم شده در دفتر صد برگم صدای بلبلی درون پیچک خود میپیچم درون غار تنهایی تاریخ دفتر پر از رازو و برگم حسام الدین شفیعیان
-
آری اینچنین هست انسان
سهشنبه 13 دی 1401 22:57
پر شکوه چو آسمان که آسمان بر آن آسمان بر نگاه ما چه جریان دارد بر آسمان چه غوغایی از دریای بیکران دریای زمین امتداد ش کجاست و آسمان انتهایش کجاست آسمان نهایت اوج اقتدار چه آفرینش زیبایی در چشمان انسان تفکر مایه نهال در بذر اندیشه درست درست اندر درستی اندر نهال بذر درست مزرعه ای که زمین آن آسمان آن آنی در آنی تفکر زآن...
-
/غزل خوان شب/
سهشنبه 13 دی 1401 22:56
/غزل خوان شب/ من با نغمه ها همسازم یک غزل پر از آوازم ایستاده بر بلندای زمان دفتر خاطرات پر از نغمه شور سازانم من با قافیه ها هم آوازم با مصرع سرگردانی در سازم سطر سطر جوهره ی یک شعر پر از سر آغازم گلبانگ سرور اگر شعر پر کند کوزه آبی پر از شعرو غزل و آوازم خوانشی برد مرا دور غزل قمر از شمسی من شمس نهارو لیل و شعر برای...
-
/شب فانوسی/
سهشنبه 13 دی 1401 22:55
/شب فانوسی/ روزگاریست که شکر خنده غمی میدارم از شکر خنده نمک در غم خود پندارم راهی که رود مرحم جانانه زآن دو سه بیتی غزلی میخوانم شب زفانوس اگر راه شد از بحر قلم چند بیتی زنو شعر زنو میدارم حسام الدین شفیعیان
-
/فصلی نو/
سهشنبه 13 دی 1401 22:55
/فصلی نو/ غزل سر فصل هر شوق بهارست بهار در فصل پائیزم خزانست چو بر پائیز نگاهی میشود شد زمستان هم شروع طلوع هر خزانست به شعرم گر زچنگی بر بیایی زنغمه خوان غزل آلالگان است به فصل نو رسیدم از بر شعر که شعرم رنگین کمان روزگارست حسام الدین شفیعیان
-
/ایستگاه میماند و قطار میرود/
سهشنبه 13 دی 1401 22:54
/ایستگاه میماند و قطار میرود/ عقاب تیز پرواز را نظاره کن چرخش ایام را حواله کن جهان مثال هندوانه ای دربسته هندوانه را قرمز رنگ بسته صدای باز شدن در را در ارابه آسمان خط میانه دو خط آسمان سمت کهن سمت نو سمت پرواز پروانه پیله را پیله باز کن جهان خوابست خواب در خط قرمز چراغ خواب هست وسعت بیکران را نظاره کن وسط خط سرود...
-
/سکوت جلد آهنی تاریخ/
سهشنبه 13 دی 1401 22:54
/سکوت جلد آهنی تاریخ/ سکوت براده های آهنی روی خط تقاطع چراغ جان فشان بافندگی خط تولید ریسمان تابیدن چراغ ریسه ای کوچه تنهایی خلوت بریدگی صدای ناودان نیست باران قطره ای چکاچک چک چک قطره های بالندگی صد دانه یاقوت الماس درون دسته به دسته ریسمان خسته چراغ بسته کوچه بن بست خلوت پائیزی خیال تصور زمستان خسته توقف ممنوع...
-
جهان صلح را سمفونی فالش بر هم زده
سهشنبه 13 دی 1401 22:53
خنده غم را بیدار کرد غمکده را ویران کرد گفت غم چه میبری با خود گفت غم درون خنده یا لب خنده یا لب گریه ماتم درون خنده تلخنده بی خنده خنده از چه گریه برای خنده سمفونی هاهاها خنده خنده گریه های های های دبیر کل صلح ملل خنده خنده های های گریه پرچم آتش زده آتش پرچم زده صلح سفید سیاه زده جهان را باروت ها قیمت زده خون به قیمت...
-
زمین تنهایی
سهشنبه 13 دی 1401 22:52
هنر تنها نور تنها معنویت تنها انسانی تنها خدا تنها شعر تنها همه بر هم درون هم بدون هم برای هم خدا تنها شب تنها روز تنها ماه تنها خورشید تنها آدمی تنها آدمک تنها نور تنها رود جوشش دریا خروش خروش موجی موج خروشان زده قطره بارانی تنها بارانی تنها قطرات تنها قطره تنها موج تنها شعر تنها شاعری در هم شکسته خود درون خود گرفته...
-
/پازل باران زده/
سهشنبه 13 دی 1401 22:51
/پازل باران زده/ بین این فاصله را خط بزن دو سه بیتی هم شده فاصله را ضرب بزن ضرب بر کلمات واژه را نقطه سر خط مزن ای از قصه ها سرشار آمده در کاغذی آدمکی شده آدمک شعر مرا با خود خود رقص بزن تکیده چون برگ پائیزی بر خشک دم قلمم مرکب بزن نغمه میخوانم شاید بیدارت کنم خواب را فاصله هم میبرد شعر را واژه را باران کلمات نقطه های...
-
/رد شدن از خود درون ساختن زخود /
سهشنبه 13 دی 1401 22:51
/رد شدن از خود درون ساختن زخود / رد میشود مردی از سنگ بی قبری سنگ در صدا آمد ای مرد چه میجنگی گفتا زبهر رفتن گفتا زمرده افکن نظر بیفکن از قبر ببین چه سرد هست مردن ما تند دویده رفتیم ما کند دویده رفتیم ای زنده زمردن مردن زتند دویدن مرگ ارابه ران قصه مرگ اسب تیز دویدن مرد از نظر زسنگی قبر از نظر زمردی گفتا کجای قصه مردن...
-
/پازل باران زده/
سهشنبه 13 دی 1401 22:50
/پازل باران زده/ بین این فاصله را خط بزن دو سه بیتی هم شده فاصله را ضرب بزن ضرب بر کلمات واژه را نقطه سر خط مزن ای از قصه ها سرشار آمده در کاغذی آدمکی شده آدمک شعر مرا با خود خود رقص بزن تکیده چون برگ پائیزی بر خشک دم قلمم مرکب بزن نغمه میخوانم شاید بیدارت کنم خواب را فاصله هم میبرد شعر را واژه را باران کلمات نقطه های...
-
دفتر خوانش نت های بر هم زده
سهشنبه 13 دی 1401 22:49
پیرمرد بر جوانی خود میخندد و موهای سفید از تار تار سه تاری فالش زده از نت های خزان زده تار تار مبهم دفتر نت های باران زده صدای سازی درون قلب ماتم زده موی سفیدی تار تار درون فکر را بر هم زده شعر هم یخی مانند آب شدن از گرمایی ماتم زده خوراک چند گام لبخند از نانی بر آهن زده عابرانی رخت را رقصان زده چراغکی تابان ماه نور...
-
کهن و نو در نو به کهن
سهشنبه 13 دی 1401 22:47
چراغی میبرد خواب را خواب درون فکری خسته بادبادکی ادمکی پروازی پرواز کن ای فکر درون خوابیده خواب میبرد رویایی را درون کهن تاریخ شمار شمارش تاریخ فصل یکم کتاب نو به درون پل زدن هست پل ها نمیمانند اما تاریخ با تمام فصلهایش پلی به کهن و نو هست حسام الدین شفیعیان
-
نهال درست رشد زنجیره بر زنجیره ها
سهشنبه 13 دی 1401 22:47
کاش فکر را بارانی کنیم نهال خوبی را رشد بذر ها کنیم نهال درست شدن از بذر شکوفه میکند کاش شکوفه ها را بهار جوانی کنیم نهال آن را بستر یک زنجیره ی انسانی چراغی بر اندیشه های فصل بهاران در شکوفایی کنیم حسام الدین شفیعیان
-
میزگرد تک نفره
سهشنبه 13 دی 1401 22:46
میزگرد تک نفره روبروی کلمات تقاطع زده شور الفبای بی الف آهن زنگ زده کوچ حروف روی سطر سطر یخ زده دریاچه ی بی ماهی زنگار زده غروب خورشید کلاغ را ماتم زده سکوی بی قایق تور ماهی بدون ماهی برف زده صدای پای یک نفر برکه درخت شاخه های برگ ریزان زرد زده شاعر-حسام الدین شفیعیان
-
دفتر الفبا را آهنگ زده
سهشنبه 13 دی 1401 22:46
مانده بر لب سخن ای غزل بر دل سخن مانده بر شعر ساقه ای شکسته درون کلمات بر سخن چینش میکند الفبا را الف بر باد رفته یا ب بر باد درون الفبای کهن کهن بر الف بر زده فارسی را آهنگ نوتر زده فارسی را فارسی بخش بخش کوتاه کلمات را ضرب آهنگ زده آهنگی که میخواند کلمات را خوانش نو بر کهن نو خوانش بهتر زده چه قصه ای صد به یک خط...
-
قاصدک بارانی
سهشنبه 13 دی 1401 22:45
ای قاصدک بارانی کجایی ای قاصد از آن پر کجایی در شب چو فانوسی زجهانی فصلهای پائیز همچون فصل زمستان یک فصل جدید آشنایی ای فانوس شب غزل گرفته در بر بهاران جای گرفته ای نو به نو شدن ها ای فصل دگر در کتاب ها شعری که میزند به طوفان ساحل زبر نبرد طوفان باز امده از شب جدایی در نور کند چهره در بر خورشید زبر روز روشنایی ماه شب...
-
قصه زندگی
سهشنبه 13 دی 1401 22:44
غزل خواندم غزل خوانم تو باشی زبر مثنوی خوانم تو باشی زدو بیتی گذر کن گر همی رود زدریا زمثنوی پر از نور زدیوان غزلهای زمینی بخوان شعری زنور اسمانی بباران اشک شعله ور شو بباران شعر دریا را نگاه کن زرنگین کمان باران گرفتن زباران در پی رنگین کمان شو زنو از غزل تا نو به نو شو همی شعر را به خوانو نو زنو شو زکسب دانش از بهر...
-
/خورشید هدایت/
سهشنبه 13 دی 1401 22:44
/ خورشید هدایت/ ای چشمه خورشید هدایت در سپر از دوران تاریخ هدایت بر بر هدف در بر امید چو خورشید ماهو ستاره همه در عشق چو جوشید شعر از کلمات حرف چو باران شود آری این هست نهال بذر تنومند صداقت راستی در بر تعالی متعالی هر کسی که دارد بر خود جوشش چو عالی کوشیدنو جوشش همه در راه بذر حمایت حامی بر کل افلاک و کهکشانها و جلال...
-
/شب شعر ماهی ها/
سهشنبه 13 دی 1401 22:43
/شب شعر ماهی ها/ شهری که میبرد چراغ قرمز را زرد در زمستان قصه آدمک ها نغمه میخواند سروده ای برای زمین نقطه های چند نقطگی بر زمین شوریدگی موج ندارد دریا انگار خواب دریا دارد قصه فردا جایی در دل فانوسک دریایی مردی فریاد زد آی دریا شهر مرا در خود خانه دارد دلی دریا به دریا خانه دارد همانجا که مرا شعر میخواند درون جملگی...
-
شمع روشن باران زده
سهشنبه 13 دی 1401 22:43
کودکی دید بر آینه پیری خود را کودک پیر شد درون آئینه خود را پیری درون آینه جای نگرفت شیشه های شکسته طوفان موج ها را راه راه دوراهی ها بین چهارراه کودکی رفته پیری را درون آینه بر هم میزند ضرب ضرب سن و تاریخ تاریخ های شمسی میلادی تاریخ نیامده بر قبل بعد قبلی که در اینه زده خواب پریشانی احوال خنده روزگار روزگار هی روزگار...
-
چرخش توپ واره ی زمین
سهشنبه 13 دی 1401 22:42
ساعت شنی شنزار دقایق عقربه های فلش زده تیک تاک چرخش عقربه ها بر ساعت درون قاب شیشه ای موج ساعت روی گذر جایی در پلی بروی تاریخ پل های چوبی زمین گرد چرخش توپ واره ی زمین میدان گلهای خالی دروازه شکستن دقایق رفته سرعت نور درون نور درون ساعت برای چرخش و نقطه های تیک تاک زده حسام الدین شفیعیان
-
فنجان قهوه ی یخ زده
سهشنبه 13 دی 1401 22:41
فنجان قهوه ی یخ کرده ی ماتم زده قهوه روی تلخ کامی جریان زده جریان دریا را تلاطم نمک زده جای شکر اشک را رقم زده سکوت نت های باران زده صدای شکسته ی درهم زده فالش ترین فالش بر هم قطعات بریده از دفتر نت بر هم زده حسام الدین شفیعیان
-
رفته از یاد...
سهشنبه 13 دی 1401 22:41
روبرو دروازه ی تنهایی پشت سر آهنگی پایانی رودر روی شعری در قاصدکی که میرود به ناکجا کجا آبادی از ناکجا آباد سرزمین بنفش خاکستری و قهوه ای روشن از فکر رویایی بادبادک انگیز چوب کبریت خیس خورده تلاطم شکستن قایق درون خود دریای موج انگیز روبرو دریا هست و شهر در تقاطع فکر رفته از یاد... حسام الدین شفیعیان
-
دشت آرزوها
سهشنبه 13 دی 1401 22:40
من در شعر ها بارانم در زمستان برفی با هم قطاران آدمک زده شب ستاره ی فکری که روشن از خستگیست بحران ستاره در راه درون باران آسمانی که اشک میریزد برای زمین دشت آرزوهای مانده بر گلو بغض گرفته از ماتم و اینجا خط استوای تمام بی خطی های خط کشی شده هست نقطه ی صفر زمین جایی در انتهای قصه ها... حسام الدین شفیعیان
-
باران زده
سهشنبه 13 دی 1401 22:40
کوچه های باران زده کنار دیوار صنوبری تازده دیوار پیچکی تاخورده در برگ گل صدای تیک تاک ساعت خاموشی زده برجک نگاه باران زده کوچه ها در خلوت خود باقی شب را تا صبح باران زده کجای واژه ام شعری میجوشید واژه را بردار کاغذ را غم زده حسام الدین شفیعیان
-
چند فصل زندگی
سهشنبه 13 دی 1401 22:39
چراغ سکوت بلوک های رفته از شمارگان زمین سوسوی ماه بلوکه های آجری مردگان سفالی کوزه های خالی از احساس روی کندکاری تاریخ رفته از یاد تب سرد کنج قبرستان زمستان سنگ گرفته ی آرامستان پائیز برگ سنگ گرفته ی باغستان بهار گل روئیده سنگ گل بستان بستان باغستان آرامستان قبرستان زمستان انارستان انجیرستان خنجرستان زخمستان مرحمستان...
-
قالی را چو شعر بافتی
سهشنبه 13 دی 1401 22:39
/قالی را چو شعر بافتی/ چه عالی گفتی با چه حالی گفتی بند بند مرا دار قالی گفتی گلفشانی گفتی با نشانی گفتی مرا طرح زدی روی قالی گل قالی بافتی چه عالی بافتی شعر را سطر سطر روی قالی کاشتی واژه را رنگ قالی ساختی مرا ضرب زدی ضرب پیاپی بافتی شور فشانی گفتی جوشش شعر در قالی موج عالی گفتی صاف بر تخت روان قالی انداختی هنر را پل...
-
کوچه دلتنگی زمین
سهشنبه 13 دی 1401 22:38
/کوچه دلتنگی زمین/ پنجره نورفشان خورشید میخندید باران نغمه شدو خوش بارید غزل از سرو شدو آسمان دلتنگ بود شعر گم گشتو شاعر همی گم میگشت در پی کوچه ی تردید کمی باران بود ماه از پس پرده چرا نالان بود غم برایش کمی لالایی شعر برایش کمی حرف میشد قصه سرفصل غرلهای دل او میشد حسام الدین شفیعیان