بلاگ
بلاگ

بلاگ

فانوس-49-آیاتی از کتاب قرآن کریم

بگو: «به من خبر دهید اگر خداوند مرا و تمام کسانی را که با من هستند هلاک کند، یا مورد ترحم قرار دهد، چه کسی کافران را از عذاب دردناک پناه می‏دهد؟!» (28)

این فرمان خداست که بر شما نازل کرده; و هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند گناهانش را می‏بخشد و پاداش او را بزرگ می‏دارد! (5)

کافران پنداشتند که هرگز برانگیخته نخواهند شد، بگو: «آری به پروردگارم سوگند که همه شما (در قیامت) برانگیخته خواهید شد، سپس آنچه را عمل می‏کردید به شما خبر داده می‏شود، و این برای خداوند آسان است!» (7)

خداوند کسی است که هیچ معبودی جز او نیست، و مؤمنان باید فقط بر او توکل کنند! (13)

او دانای پنهان و آشکار است; و او عزیز و حکیم است! (18)

بگو: «ای یهودیان! اگر گمان می‏کنید که (فقط) شما دوستان خدائید نه سایر مردم، پس آرزوی مرگ کنید اگر راست می‏گویید (تا به لقای محبوبتان برسید)!» (6)

هنگامی که آنها تجارت یا سرگرمی و لهوی را ببینند پراکنده می‏شوند و به سوی آن می روند و تو را ایستاده به حال خود رها می‏کنند; بگو: آنچه نزد خداست بهتر از لهو و تجارت است، و خداوند بهترین روزی‏دهندگان است. (11)

ای کسانی که ایمان آورده‏اید! یاوران خدا باشید همان‏گونه که عیسی بن مریم به حواریون گفت: «چه کسانی در راه خدا یاوران من هستند؟!» حواریون گفتند: «ما یاوران خدائیم‏» در این هنگام گروهی از بنی اسرائیل ایمان آوردند و گروهی کافر شدند; ما کسانی را که ایمان آورده بودند در برابر دشمنانشان تایید کردیم و سرانجام بر آنان پیروز شدند! (14)

و اگر نه این بود که خداوند ترک وطن را بر آنان مقرر داشته بود، آنها را در همین دنیا مجازات می‏کرد; و برای آنان در آخرت نیز عذاب آتش است! (3)

آنچه را خداوند از اهل این آبادیها به رسولش بازگرداند، از آن خدا و رسول و خویشاوندان او، و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان است، تا (این اموال عظیم) در میان ثروتمندان شما دست به دست نگردد! آنچه را رسول خدا برای شما آورده بگیرید (و اجرا کنید)، و از آنچه نهی کرده خودداری نمایید; و از (مخالفت) خدا بپرهیزید که خداوند کیفرش شدید است! (7)

به خدا و رسولش ایمان بیاورید و از آنچه شما را جانشین و نماینده (خود) در آن قرار داده انفاق کنید; (زیرا) کسانی که از شما ایمان بیاورند و انفاق کنند، اجر بزرگی دارند! (7)

روزی که مردان و زنان منافق به مؤمنان می‏گویند: «نظری به ما بیفکنید تا از نور شما پرتوی برگیریم!» به آنها گفته می‏شود: «به پشت سر خود بازگردید و کسب نور کنید!» در این هنگام دیواری میان آنها زده می‏شود که دری دارد، درونش رحمت است و برونش عذاب! (13)

مردان و زنان انفاق‏کننده، و آنها که (از این راه) به خدا «قرض الحسنه‏» دهند، (این قرض الحسنه) برای آنان مضاعف می‏شود و پاداش پرارزشی دارند! (18)

همانها که بخل می‏ورزند و مردم را به بخل دعوت می‏کنند; و هر کس (از این فرمان) روی‏گردان شود، (به خود زیان می‏رساند نه به خدا)، چرا که خداوند بی‏نیاز و شایسته ستایش است! (24)

و بصورت غبار پراکنده درمی‏آید، (6)

که هرگز قطع و ممنوع نمی‏شود، (33)

و گروهی از امتهای آخرین! (40)

و می‏گفتند: «هنگامی که ما مردیم و خاک و استخوان شدیم، آیا برانگیخته خواهیم شد؟! (47)

ما در میان شما مرگ را مقدر ساختیم; و هرگز کسی بر ما پیشی نمی‏گیرد! (60)

آیا شما آن را از ابر نازل کرده‏اید یا ما نازل می‏کنیم؟! (69)

حال که چنین است به نام پروردگار بزرگت تسبیح کن (و او را پاک و منزه بشمار)! (74)

و ما از شما به او نزدیکتریم ولی نمی‏بینید! (85)

اما اگر او از تکذیب‏کنندگان گمراه باشد، (92)

و وزن را بر اساس عدل برپا دارید و میزان را کم نگذارید! (9)

(اکنون بنگرید) عذاب و انذارهای من چگونه بود! (16)

و هر کار کوچک و بزرگی نوشته شده است. (53)

سپس نزدیکتر و نزدیکتر شد... (8)

حال که چنین است از کسی که از یاد ما روی می‏گرداند و جز زندگی مادی دنیا را نمی‏طلبد، اعراض کن! (29)

و اینکه برای انسان بهره‏ای جز سعی و کوشش او نیست، (39)

و هیچ کس جز خدا نمی‏تواند سختیهای آن را برطرف سازد! (58)

بلکه آنها می‏گویند: «او شاعری است که ما انتظار مرگش را می‏کشیم!» (30)

آیا اسرار غیب نزد آنهاست و از روی آن می‏نویسند؟! (41)

و برای ستمگران عذابی قبل از آن است (در همین جهان); ولی بیشترشان نمی‏دانند! (47)

و در آن (شهرهای بلا دیده) نشانه‏ای روشن برای کسانی که از عذاب دردناک می‏ترسند به جای گذاردیم. (37)

حال که چنین است از آنها روی بگردان که هرگز در خور ملامت نخواهی بود; (54)

و بدانید رسول خدا در میان شماست; هرگاه در بسیاری از کارها از شما اطاعت کند، به مشقت خواهید افتاد; ولی خداوند ایمان را محبوب شما قرار داده و آن را در دلهایتان زینت بخشیده، و (به عکس) کفر و فسق و گناه را منفورتان قرار داده است; کسانی که دارای این صفاتند هدایت یافتگانند! (7)

و نیز غنایم و فتوحات دیگری (نصیبتان می‏کند) که شما توانایی آن را ندارید، ولی قدرت خدا به آن احاطه دارد; و خداوند بر همه چیز تواناست! (21)

هنگامی که آیات روشن ما بر آنان خوانده می‏شود، کافران در برابر حقی که برای آنها آمده می‏گویند: «این سحری آشکار است!» (7)

کافران درباره مؤمنان چنین گفتند: «اگر (اسلام) چیز خوبی بود، هرگز آنها (در پذیرش آن) بر ما پیشی نمی‏گرفتند!» و چون خودشان بوسیله آن هدایت نشدند می‏گویند: «این یک دروغ قدیمی است!» (11)

آیا آنها نمی‏دانند خداوندی که آسمانها و زمین را آفریده و از آفرینش آنها ناتوان نشده است، می‏تواند مردگان را زنده کند؟! آری او بر هر چیز تواناست! (33)

آنها گفتند: «چیزی جز همین زندگی دنیای ما در کار نیست; گروهی از ما می‏میرند و گروهی جای آنها را می‏گیرند; و جز طبیعت و روزگار ما را هلاک نمی‏کند!» آنان به این سخن که می‏گویند علمی ندارند، بلکه تنها حدس می‏زنند (و گمانی بی‏پایه دارند)! (24)

(به او دستور داده شد:) بندگان مرا شبانه حرکت ده که شما تعقیب می‏شوید! (23)

و نعمتهای فراوان دیگر که در آن (غرق) بودند! (27)

ما آسمانها و زمین و آنچه را که در میان این دو است به بازی (و بی‏هدف) نیافریدیم! (38)

همانند فلز گداخته در شکمها می‏جوشد; (45)

و این‏گونه در هیچ شهر و دیاری پیش از تو پیامبر انذارکننده‏ای نفرستادیم مگر اینکه ثروتمندان مست و مغرور آن گفتند: «ما پدران خود را بر آئینی یافتیم و به آثار آنان اقتدا می‏کنیم.» (23)

و گفتند: «چرا این قرآن بر مرد بزرگ (و ثروتمندی) از این دو شهر (مکه و طائف) ناز ل نشده است؟!» (31)

و آنها ( شیاطین) این گروه را از راه خدا بازمی‏دارند، در حالی که گمان می‏کنند هدایت‏یافتگان حقیقی آنها هستند! (37)

ولی هنگامی که او آیات ما را برای آنها آورد، به آن می‏خندیدند! (47)

اما هنگامی که ما را به خشم آوردند، از آنها انتقام گرفتیم و همه را غرق کردیم. (55)

فانوس-48-آیاتی از کتاب قرآن کریم

همان خبری که پیوسته در آن اختلاف دارند! (3)

آیا زمین را محل آرامش (شما) قرار ندادیم؟! (6)

و باغهایی پردرخت! (16)

جز آبی سوزان و مایعی از چرک و خون! (25)

در آنجا نه سخن لغو و بیهوده‏ای می‏شنوند و نه دروغی! (35)

که آنچه به شما (درباره قیامت) وعده داده می‏شود، یقینا واقع‏شدنی است! (7)

(این امر) برای چه روزی به تاخیر افتاده؟ (12)

آیا شما را از آبی پست و ناچیز نیافریدیم، (20)

(در آن روز به آنها گفته می‏شود:) بی‏درنگ، به سوی همان چیزی که پیوسته آن را تکذیب می‏کردید بروید! (29)

امروز روزی است که سخن نمی‏گویند (و قادر بر دفاع از خویشتن نیستند)، (35)

(و به مجرمان بگو:) بخورید و بهره گیرید در این مدت کم (از زندگی دنیا، ولی بدانید عذاب الهی در انتظار شماست) چرا که شما مجرمید! (46)

آنها به نذر خود وفا می‏کنند، و از روزی که شر و عذابش گسترده است می‏ترسند، (7)

و در حالی است که سایه‏های درختان بهشتی بر آنها فرو افتاده و چیدن میوه‏هایش بسیار آسان است! (14)

بر اندام آنها ( بهشتیان) لباسهایی است از حریر نازک سبزرنگ، و از دیبای ضخیم، و با دستبندهایی از نقره آراسته‏اند، و پروردگارشان شراب طهور به آنان می‏نوشاند! (21)

و شما هیچ چیز را نمی‏خواهید مگر اینکه خدا بخواهد، خداوند دانا و حکیم بوده و هست! (30)

بلکه انسان خودش از وضع خود آگاه است، (14)

چنین نیست که شما می‏پندارید (و دلایل معاد را کافی نمی‏دانید); بلکه شما دنیای زودگذر را دوست دارید (و هوسرانی بی‏قید و شرط را)! (20)

و به جدائی از دنیا یقین پیدا کند، (28)

سپس بصورت خون بسته در آمد، و خداوند او را آفرید و موزون ساخت، (38)

و بخاطر پروردگارت شکیبایی کن! (7)

باز هم طمع دارد که بر او بیفزایم! (15)

(اما) بزودی او را وارد سقر ( دوزخ) می‏کنم! (26)

نوزده نفر (از فرشتگان عذاب) بر آن گمارده شده‏اند! (30)

اینچنین نیست که آنها تصور می‏کنند سوگند به ماه، (32)

می‏گویند: «ما از نمازگزاران نبودیم، (43)

چرا آنها از تذکر روی گردانند؟! (49)

مسلما نماز و عبادت شبانه پابرجاتر و با استقامت‏تر است! (6)

در آن روز که زمین و کوه‏ها سخت به لرزه درمی‏آید، و کوه‏ها (چنان درهم کوبیده می‏شود که) به شکل توده‏هایی از شن نرم درمی‏آید! (14)

و آسمان از هم شکافته می‏شود، و وعده او شدنی و حتمی است. (18)

و اینکه بلند است مقام باعظمت پروردگار ما، و او هرگز برای خود همسر و فرزندی انتخاب نکرده است! (3)

و اینکه ما پیش از این به استراق سمع در آسمانها می‏نشستیم; اما اکنون هر کس بخواهد استراق سمع کند، شهابی را در کمین خود می‏یابد! (9)

(این کار شکنی کفار همچنان ادامه می‏یابد) تا آنچه را به آنها وعده داده شده ببینند; آنگاه می‏دانند چه کسی یاورش ضعیفتر و جمعیتش کمتر است! (24)

فرشتگان و روح ( فرشته مقرب خداوند) بسوی او عروج می‏کنند در آن روزی که مقدارش پنجاه هزار سال است! (4)

و همه مردم روی زمین را تا مایه نجاتش گردند; (14)

و هنگامی که خوبی به او رسد مانع دیگران می‏شود (و بخل می‏ورزد)، (21)

آنان در باغهای بهشتی (پذیرایی و) گرامی داشته می‏شوند. (35)

سوگند به پروردگار مشرقها و مغربها که ما قادریم... (40)

(خداوند) این تندباد بنیان‏کن را هفت شب و هشت روز پی در پی بر آنها مسلط ساخت، (و اگر آنجا بودی) می‏دیدی که آن قوم همچون تنه‏های پوسیده و تو خالی درختان نخل در میان این تند باد روی زمین افتاده و هلاک شده‏اند! (7)

فرشتگان در اطراف آسمان قرارمی‏گیرند (و برای انجام ماموریتها آماده می‏شوند); و آن روز عرش پروردگارت را هشت فرشته بر فراز همه آنها حمل می‏کنند! (17)

و هرگز مردم را بر اطعام مستمندان تشویق نمی‏نمود; (34)

و نه گفته کاهنی، هر چند کمتر متذکر می‏شوید! (42)

پروردگارت بهتر از هر کس می‏داند چه کسی از راه او گمراه شده، و هدایت‏یافتگان را نیز بهتر می‏شناسد! (7)

(ولی) ما بزودی بر بینی او علامت و داغ ننگ می‏نهیم! (16)

که بسوی کشتزار و باغ خود حرکت کنید اگر قصد چیدن میوه‏ها را دارید! (22)

این گونه است عذاب (خداوند در دنیا)، و عذاب آخرت از آن هم بزرگتر است اگر می‏دانستند! (33)

یا اینکه معبودانی دارند که آنها را شریک خدا قرار داده‏اند (و برای آنان شفاعت می‏کنند)؟! اگر راست می‏گویند معبودان خود را بیاورند! (41)

یا اسرار غیب نزد آنهاست و آن را می‏نویسند (و به یکدیگر می‏دهند)؟! (47)

بار دیگر (به عالم هستی) نگاه کن، سرانجام چشمانت (در جستجوی خلل و نقصان ناکام مانده) به سوی تو باز می‏گردد در حالی که خسته و ناتوان است! (4)

(اما) کسانی که از پروردگارشان در نهان می‏ترسند، مسلما آمرزش و پاداش بزرگی دارند! (12)

آیا کسی که به رو افتاده حرکت می‏کند به هدایت نزدیکتر است یا کسی که راست‏قامت در صراط مستقیم گام برمی‏دارد؟! (22)

فانوس-47-آیاتی از کتاب قرآن کریم

به عصر سوگند، (1)

به مالک و حاکم مردم، (2)

(هرگز) نزاد، و زاده نشد، (3)

بریده باد هر دو دست ابولهب (و مرگ بر او باد)! (1)

هنگامی که یاری خدا و پیروزی فرارسد، (1)

و نه شما آنچه را من می‏پرستم می‏پرستید، (3)

پس برای پروردگارت نماز بخوان و قربانی کن! (2)

و (دیگران را) به اطعام مسکین تشویق نمی‏کند! (3)

وای بر هر عیبجوی مسخره‏کننده‏ای! (1)

چنین نیست که می‏پندارید، (آری) بزودی خواهید دانست! (3)

روزی که مردم مانند پروانه‏های پراکنده خواهند بود، (4)

و سوگند به هجوم آوران سپیده دم (3)

آیا نمی‏داند در آن روز که تمام کسانی که در قبرها هستند برانگیخته می‏شوند، (9)

در آن روز مردم بصورت گروه‏های پراکنده (از قبرها) خارج می‏شوند تا اعمالشان به آنها نشان داده شود! (6)

کافران از اهل کتاب و مشرکان (می‏گفتند:) دست از آیین خود برنمی‏دارند تا دلیل روشنی برای آنها بیاید، (1)

بخوان به نام پروردگارت که (جهان را) آفرید، (1)

به من خبر ده اگر این بنده به راه هدایت باشد، (11)

ما هم بزودی ماموران دوزخ را صدا می‏زنیم (تا او را به دوزخ افکنند)! (18)

و قسم به این شهر امن ( مکه)، (3)

(آری) مسلما با (هر) سختی آسانی است، (6)

که خداوند هرگز تو را وانگذاشته و مورد خشم قرار نداده است! (3)

که سعی و تلاش شما مختلف است: (4)

همان کس که مال خود را (در راه خدا) می‏بخشد تا پاک شود. (18)

به خورشید و گسترش نور آن سوگند، (1)

و فرستاده الهی ( صالح) به آنان گفت: «ناقه خدا ( همان شتری که معجزه الهی بود) را با آبشخورش واگذارید (و مزاحم آن نشوید)!» (13)

که ما انسان را در رنج آفریدیم (و زندگی او پر از رنجهاست)! (4)

و یک زبان و دو لب؟! (9)

و به شب، هنگامی که (به سوی روشنایی روز) حرکت می‏کند سوگند (که پروردگارت در کمین ظالمان است)! (4)

همان اقوامی که در شهرها طغیان کردند، (11)

و مال و ثروت را بسیار دوست دارید (و بخاطر آن گناهان زیادی مرتکب می‏شوید)! (20)

تو ای روح آرام‏یافته! (27)

چهره‏هایی در آن روز خاشع و ذلت‏بارند، (2)

در آن تختهای زیبای بلندی است، (13)

تو سلطه‏گر بر آنان نیستی که (بر ایمان) مجبورشان کنی، (22)

پس تذکر ده اگر تذکر مفید باشد! (9)

و تو نمی‏دانی کوبنده شب چیست! (2)

و آنچه را با مؤمنان انجام می‏دادند (با خونسردی و قساوت) تماشا می‏کردند! (7)

و آنچه را می‏خواهد انجام می‏دهد! (16)

و تسلیم فرمان پروردگارش گردد -و شایسته است که چنین باشد- (5)

او گمان می‏کرد هرگز بازگشت نمی‏کند! (14)

روزی که مردم در پیشگاه پروردگار جهانیان می‏ایستند. (6)

(همان کسی که) وقتی آیات ما بر او خوانده می‏شود می‏گوید: «این افسانه‏های پیشینیان است!; س‏ذللّه (13)

در چهره‏هایشان طراوت و نشاط نعمت را می‏بینی و می‏شناسی! (24)

و هنگامی که از کنارشان می‏گذشتند آنان را با اشاره تمسخر می‏کردند، (30)

و آن زمان که قبرها زیر و رو گردد (و مردگان خارج شوند)، (4)

و بدکاران در دوزخند، (14)

و در آن هنگام که وحوش جمع شوند، (5)

و در آن هنگام که دوزخ شعله‏ور گردد، (12)

اما کسی که به سراغ تو می‏آید و کوشش می‏کند، (8)

در الواح پرارزشی ثبت است، (13)

چنین نیست که او می‏پندارد; او هنوز آنچه را (خدا) فرمان داده، اطاعت نکرده است! (23)

هنگامی که آن صدای مهیب ( صیحه رستاخیز) بیاید، (کافران در اندوه عمیقی فرومی‏روند)! (33)

و آنها که امور را تدبیر می‏کنند! (5)

به سوی فرعون برو که طغیان کرده است! (17)

فانوس-47

در هر مسئله اینکه منجی گرایی در هدف تبلیغ اینکه منجی در بازه زمانی آمده و شروع به مبارزه با انحرافات کرده. کمک کننده هدف و مسیر مثال در زمان مسیح رسولان یا حواریون.در زمان زرتشت کمک کننده ها.در زمان ماشیح داوود کمک کننده ها در زمان امام زمان عج از زمان غیبت تا چگونگی کیفیت غیبت و اسرار الهی.کمک کننده ها.در زمان های مختلف منجیان یعنی نجات دهندگان بوده اند در زمان امام حسین (ع) ظلم به حدی رشد یافته که امام حسین با 72 نفر دفاع در برابر دشمنی میکند که رحم به هیچ امری در لزوم تعصبات باطل نمیکند.و این تعصبات از خون پشه در لباس از پاک بودن یا تمیز بودن از مردمانی که همراه این خون بودند.ترور شخصیتی و حذف انکار  در بازه سیاست با روش های نوین انجام میشده در گذشته با روش نوین برای شهادت رساندن اول افراد را بد ذهن میکنند.بعد حق حقیقت را پایمال میکنند که جامعه با آن شخص همراه نشود.اختلال در امر حقیقت اختلال در امر روشنایی بخشی نوعی جنگ نوین هست یعنی جوری که شخص هست اما جوری که همراهی با او نشود.جوری که شخص انکار و حذف شود.اگر این امر غیر حقیقی باشد برخورد شود و حذف و اگر واقعی انکار و حذف.در دو حالت حذف هست.مثال مسیح عیسی بن مریم  منجی حقیقی مسیح دروغین خوانده شد.گفتند نشانه آسمانی نشان بده گفت آیت یونس نبی سرخ شدن آسمان.کور  را شفا داد و مرده زنده کرد و به شفا معروف بود.فرق طبیب دکتر در عمل جراحی هست اما مسیح عیسی بن مریم گل را بر چشمان نهاد و گفت برو بشور بینا شد این یک امر شخص مرده که چهار روز از مردنش گذشته بود را گفت برخیز برخاست زنده شد.اینها تنها در یک کشور حقیقتشان نمایان نشد بلکه بر پهنای جهان بوده اما بازتاب آن و رد شدن از دقت ها یا امرها بوده.جهان و بالاتر آن دست خداست. فرشتگان بسیار زیاد.روح القدس. خداوند کمک کننده امر حقیقت بوده.عملکرد فرشتگان ماموریت های آنها .عملکرد زنجیره در شناخت.مثال داوود نبی هزار سال پیش دارد میگوید شخصی که می آید و انکار میشود سر میجنبانند و حتی به لباس او رحم نمیکنند.از خیانت میگوید. از سالم ماندن استخوان های او.داوود هم ماشیح و مسیح بوده.اما به میزان آن که پرندگان کوه ها تسخیر او بودند و حالا شمع گویند.قدرت بدنی ایمانی داشته.قبیله یهودا از او حمایت میکنند.مسیح عیسی بن مریم می آید هزار سال بعد میگوید پسر انسان را بلند میکنید و پسر انسان را میبینید که می آید.در مکاشفه از نبی کاذب سخن گفته مشود که معجزات عظیمه دارد اول اسم معجزه برده میشود معجزه از شکست دهندگی هست.عظیمه چگونه میشود.اسم معجزه اگر نبی کاذب باشد و دروغین حتی یک نشانه آسمانی که بشود معجزه نامید نمیتواند بیاورد.آنهم در سطح جهانی.مگر چوب ریسمان جادوگران زمان موسی نبی  طرح دستی عظیمه کند.مرده را که نمرده بگوید زنده شود.مثال نه کوه نه پرندگان نه آسمان نه زمین از او فرمان نبرند.مثال نبی کاذب یعنی امری کند که ایجاد کننده باشد نه ایجاد ماندنی.یعنی بر هم زننده نظم طبیعت نشود و بر هم زننده زخم زننده به طبیعت نشود.بلکه ایجاد و دوباره به همان شکل شود.مثال گیاه هست ایجاد و برگشتن به حالت اولیه.ایجاد یعنی تراشیدن ساختن.اصلان تمیز دادن مسائل هست. مثال تشابهات آیات در کتب ها میشود پیدا کرد در کتب های دیگر چون وحی هست.وحی اختصاصی خصوصی نیست وحی مشترکات دارد اما فرق ها برای شکل گیری ادیان هست.اگر مشابهت کامل بشود میشود همان دین دیگر نیاز به دین دیگر نیست.اما نیاز این مسئله نزد خداست.آیا عظیمه و اسم معجزه بردن شبهات ایجاد نمیکند. که مگر عیسی اگر معجزه نمیکرد که میشد یک شهروند همان استان جلیل و ناصره و امروزه دو میلیارد و نیم پیروان دارد.اگر معجزه نمیداشت آن هم عظیمه که میشد شهروند سر نهایت معلمی خوب.موعظه گری خوب. بله آموزه های زرتشت خوبست و اما نبی شدن معجزات میخواهد.والا دین شکل نمیگیرد داوود هم معجزات داشته اما دین شکل نداده.بلکه مزامیر 72 نوشته.و تورات و شریعت  موسی نبی بوده.لازمه آن زمان نبوده.اما در زمان مسیح لازمه امر بر آوردن مسیحیت بوده.در زمان زرتشت همانگونه در زمان پیامبر اسلام همانگونه.حالا مثال عده ای در دینی گویند ما آنها را قبول نداریم خب یک میلیارد و رو به نیم زیاد شدن روند رشد هست.آنها میگویند خب قبول نداشته باشید قبول دارند.آنها بگویند انجیل تحریف شده آنها میگویند ما رشد خود را داریم قبول نداشته باشید.اما دین زرتشت که پیروان آن حال زیاد نیست اما آموزه های خوب دارد.مهم این هست که هراس دینی نشود که شخصی بترسد نزدیک یک پیرو یک دین شود.که این مرا میکشد.دوره وحشیت نیست که گفتمان هست.تبادل عقاید هست و حتی دین خودشان هست. حالا آنها که قائل بر تحریفات هستند بگویند مبارزه میکنند.اما هراس ضربه محکم به یک دین میزند.ترس می افتد نزدیک شدن به آن اشخاص می افتد.حالا افراد ی تلاش میکنند این هراس از بین رود. گل میدهند و کار فرهنگی میکنند افرادی هم چاقو دست میشوند.اول اهانت به ادیان دیگر بد هست.مخصوصا به اشخاص معنوی رده حساس.این شیطنت ها هست در همه هم کار میکنند.مثال یک شخص با لباس مذهبی یهود چاقو دست بگیرد برای بد لباسی حمله کند و شبکه های جهانی پوشش دهند.شخصی  مسلمان حمله کند.شخصی مسیحی بد محبتی کند.شخصی زرتشتی  جای گفتار نیک کردار نیک پندار نیک بر عکس عمل کند.و... هراس از آن لباس می افتد.یا در دینی شخصی با پوشش لباس کشیش بد عمل کند.اینها ضربه میزند.ترس کلیسایی می افتد.اطمینان ضربه میخورد.تلاش آن همه افراد را افرادی ضربه دار کنند تلاش شبانه روزی و گاهن زمان گذار در طول مدت.کار فرهنگی. موعظه. تلاش.کار ضربه زدن گناهی هست که حق الناس هست.حق آن همه شهید  آن همه راه.آن همه تلاش.آن همه جان فدایی.برای همین برنده شدن نیست.رضایت خداست.وقتی وارد لباسی آن هم دینی میشوید باید بدانید این لباس نماد یک دین هست.وقتی پیرو یک دین میشوید کار شما اصلاح هست.با هر میزان قدرت پری در اصلاح کوشش کردن.زنجیره روحی و اصلاح که مبحث سنگین هست .بقول یک عالم دینی طی الارض که کاری ندارد برای آن عالم آسان هست.

شاید آن آسانی برای دیگری بسیار سخت باشد.به اون درجه معنوی رسیده که طی الارض را آسان میداند.پاسخگویی شبهات چالش ها مسائل بعد موت به میزان.مکشوفات الهی.امر تفسیر درست کتاب.موعظه درست.دشمنی که  ما بر حق هستیم شما ناحق حرف یک دین نیست دینها برای اصلاح بشریت آمدند نه برای ما فقط درست میگوییم این ها البته رذالت داخلش هست ها که بعد گویند سر سلسله یک دین نبی نبوده.فقط میگفته من درست هستم.پیروان زیاد دارد.اینها درونش خطوط هست.این رودها به کجا وصل هستند خواسته ناخواسته تمیز دادن هست.والا معجزات عظیمه چالش دارد سوال دارد میزند بقیه را.تضاد از نوع تشخیص و تمیز هست. والا تضاد نیست تشخیص هست قبول نکردن ضربه سنگین. مثال پسر انسان را بلند میکنید چرا نمیگوید مسیح را بلند میکنید.آنها یعنی مسیح شناسی نمیدانستند مزامیر نبوده که بوده.برای چه گفته میشود حداقل از دین خود شناخت و نماد شناختو حتی روح القدس که عمل میکند را شناختو.شکل فرشتگان روح شناختو.اینها همه شناخت کهن و مکشوفات الهی دریافت و مسائل را شناختن هست.والا کسی تعصب بیجا کند اولین فلش میرود که چه سودی پشت این زدن دین دیگر هست.با درستی رفتار کردن با حقیقت شناسی.منجیان خود سمت تبلیغ شناخت و ظهور حالا شناخت ظهوری یا شناخت ظهور رساندن بوده.و آنها هم کمک میکردند.حالا کنیسه دست آنها بوده مسیح وارد شده همه تعجب کردند.تریبون آن زمان کنیسه بوده.مثال رسانه سیما یا شبکه های سیمای جهانی.یا کلیسا -کنیسه -مسجد- آتشکده -و...

لحظه ای که مسیح وارد کنیسه میشه تا زمان نطق موعظه همهمه میفتد.سانسور بوده .شجاعت مسیح در رفتن به کنیسه و موعظه یعنی اینکه دست شماست ولی  حقیقت پنهان نمیماند.حالا در بازه های تاریخی مختلف همینگونه بوده.مخالفین اگر به موت بعد درست شناخت میداشتند و میدانستند که مبارزه با حق حقیقت چه خطرات دارد هیچگاه با شناخت درستی ضد نمیشدند.آنجا شانه خالی میکنند شناخت حقیقت داوری درست اما شناخت رذالت داوری دگر.و آنها گویند میخواستید به ایمان آوردن کوشش کنید حال همه شما یکسانید.با کی با آنها.حالا هر کسی هر زمانی.آنجا منافع داشته برای آنها کامل رو میشود.و حتی جهالت یا عدم شناخت درست.به کسی ظلم نمیشود.اما به کسانی که ظلم کردند داوری درست میشود.پس خداوند ظالم نیست بلکه حامی مظلومین و حامی حقیقت هاست.مثلان گویند در ظلم بودیم گویند اتحاد چه بود گویند بد عمل کردیم توقع خوب بردن داشتیم.گویند زیاده خواهی در بد عمل کردن و خوب خواستن.مثال بندگان خوب را خوار کردن.ضعیف کردن. اهانت کردن. و بد توقع خوب بردن داشتند.چه توقع بیجایی همرنگ جماعت شدن.ترس از مخالفت. ترس از چه ؟ مرگ هراسی با مرگ شناسی.حیات به حیات.یا آنقدر ترس انداختن که مرگ بشود هیولایی که تولد بشود هیولایی.مادره به فرزند در رحم نوزاد گوید اگر بدانی این جهان چیست مثال روح میشنود و نوزاد میشنود .ببینید که آنها که سرخ شدن آسمان را دیدند.آیا با همان یک معجزه میتوانستند ایمان بیاورند.اما با زنده کردن مرده هم ایمان وقتی قوی نباشد تزلزل میشود.حالا اگر کسی مرده ای که نمرده را زنده کند معجزه عظیمه هست منتها جای معجزه میشود چشم بندی.بنام معجزه میشود اما بنام دروغ.میشود شخص نبی کاذب.اما کسی که مرده را زنده کند و مرده واقعان مرده باشد میشود معجزه عظمیمه درست. نه معجزه عظیمه دروغ. بنام معجزه هست هر دو اما یکی حقیقت یکی دروغ.مثال عصای موسی نبی و جادوگران.مقابله هست اما تفسیر درست همینگونه درست در می آید تا تضاد پیش نیاید.و بعد همه زده نشوند.مثال پسر انسان.و...

پس مبحث مسیح شناسی روشن شد که مسیح یعنی مسح شده.که عبری آن ماشیح گویند.میزان مسیح.از رفقایت بیشتر مسح شدی.مزامیر میگوید بیشتر.میزان.مسح.مسیح شناسی.مسح داوود توسط سموئیل انجام شد.آن روح مسیحایی به او وارد شد چرا شائول را ترک کرد شائول را هم سموئیل مسح کرده بود اینست آن که اگر از مسیرروشن خارج شوند حسد و گوش کردن به حرف این و آن که بیایند گویند داوود جایت را میگیرد میشود ترک روح مسیحایی.میشود شائول مسیح فقط شائول دیگر مسیح نمیشود و قدرت روح مسیحایی از او گرفته میشود و بعد حتی یک کار کوچک نمیتواند در راستای هدف خداوند بردارد.سوال پیش می آید چرا عیسی بن مریم عیسی مسیح در تصلیب میگوید چرا مرا ترک کردی.الهی چرا مرا ترک کردی؟ روح مسیحایی خارج شده.اما به مدت برگشتن او  تمام شد.و زنده شدن او در بعد دفن گذاشتن سنگ بر آن و مسیح زنده میشود.روح مسیحایی اگر تمام میشد خداحافظ عالم زمین.و اما این روح مسیحایی چیست که تمام شد آن باعث میشد زمین نابود شود و تنها نه معبد ویران شود بلکه باعث زمین لرزه شد.جوری که معبد بهم ریخت  و خراب شد.عیسی ناصری عیسی مسیح به شهادت انتقال به عالم اموات شد به دزد کناری تصلیب میگوید با من در فردوس خواهی بود نمیگوید با من در جای بد خواهی بود میگوید فردوس بهشت با من خواهی بود.دزد توبه کار.خب دزد توبه کار قبل میگوید به آن یکی دزد فحاشی کننده بد گوینده. و مسخره کننده که ما حقمان هست مصلوب شویم اما این چرا؟ اصلان یعنی فرمش به ما نمیخوره که مارو کنار این تصلیب کردند.ما خلافکاریم خطاکاریم.اما مسیح کار را در تصلیب هم انجام میدهد و دزد خطاکار توبه کار میشود و با گناه وارد آن موت حیات بعد از مرگ یا تولد به حیات انتقال از روح در فردوس میشود.همچنان که مریم مجدلیه در گناه نمرد و توبه کرد و تا پای تصلیب رفت.خیلی شجاعت میخواسته حتی کسی که صلیب مسیح را کمک کرد تغییر شگرف کرد میزدند وحوشیت کامل میترسیدند خیلی خشن بودند رحم در کارشان نبوده.پطرس که گوش  رئیس یورشی نیروهای دستگیر کننده را میزند با دیدن آن وحوشیت انکار میکند پطرس شخص شجاعی بوده.البته  درگیری او تخلف دستور مسیحایی بوده. اما گویند مگر در لوقا انجیل گفته نشده سلاح تهیه کنید.تضاد این امر سلاح ایمانی هست.نه سلاح برنده.برنده ترین سلاح کلام حرف هست.ایمان هست.مثال شمشیر تیز در دفاع از کلام و نگاه و حرف. تاثیر نگاه مسیح تاثیر نگاه همان امرست.اما پطرس شمشیر میزند گوش میبرد و گل در گوش گذاشتن سالم شدن گوش  آن رئیس یورشی.سوال پیش می آید آیا مسیح عیسی بن مریم عیسی مسیح اگر در تصلیب تمام شد جهان نباید تمام میشد.جسم شد در میان ما ساکن شد.جسم ماده مسیح مرد اما مسیحایی او زنده ماند در رستاخیز و پیوستن. والا جسد هم نماند چون زنده شد.اگر میماند و حالا رفتند کلیسای مقدس جای تصلیب دفن را باز کردند دیدند جسد نیست.اگر میماند رستاخیز از مردگان میشد باز مرده در دفن و اما چه شد؟ جسم ماده در محل دفن بود.و مسیح در فردوس.بازگشت کرد نه از نوع مرگ موقت مرگ تمام شد.یعنی  قبض روح.خب قبل آن روح مسیحایی در آمده پسر انسان را بلند میکنید .و البته این روح بازگشت میکند با همان علائم تصلیب در گلگتا زخم دست جای نیزه.نه با یه دست سوراخ و یک پهلو نیزه خورده راه برود حتی با چهره دگر بر راهی که دو نفر میروند ظاهر میشود. مجدلیه میگوید باغبان ندیدی او را.نمیگوید عیسی عیسی را ندیدی.میگوید باغبان او را ندیدی استاد .نگاه کنید وقتی گفته میشود باغبان نشناخته. اگر میشناخت میگفت عیسی زنده شدی. باغبان میگوید.اگر توما چهره او را میشناخت میگفت استاد زنده شدی. نه اینکه جای زخم دست گذارد و بعد مطمئن شود.یک دو دو تا چهارتای ساده هست.مسیح از مرگ رسته زنده شده.اما این چهره او کدام چهره هست که آنها نشناختند.اگر به نقاشی های رومی قدیمی توجه کنیم رومی ها کلان بدون ریش سبیل میکشند.یعنی اگر فیلم ها در مصائب هم  بدون ریش هستند. کلان رومی ها اینجوری میکشیدند بدون ریش و سبیل.اما چهره را از روی دیوار در بازیابی ترسیم میکنند. یا چهره نگاری های دیواری.حالا به سمت جلو مکاشفات نقاشی هم گاهن بستگی به  آن کسی که میکشد دارد.که جلو که میرود بسته به ملیت چهره مسیح در آفریقا یک شکل در رومی ها یک شکل در هر سمت یک شکل اما کلیت آن پازل مانند شکل را نمود میدهد.خب از خطاکاران محسوب شد بدترین نوع توهین بوده اما برای انجام دهنده امر در همان حالت هم یک نفر را از گناه جسته.نیروی  نیزه زننده .دزد  توبه کار.همراه شونده  در حمل صلیب.از همین تاثیر مسیح بود که میترسیدند.زیرا جرم او پادشاه یهود تمسخر نوشتند. میخ زدند به چوب بالای صلیب.یعنی حواستان باشد کسی دیگر برخیزد چهار میخ تصلیب جای ما را بگیرد اینجوری میشه.چهل سال بعد اورشلیم در جنگ بسیار سختی ویران میشود.شخصی آنجا 40 سال داشته چهل سال بعد سی سال بیست سال ده سال هر سال سن بالاخره دیدند مگر اجل فوت آنها یا افرادی که همانجا ویرانی اورشلیم را دیدند. تضاد بعدی گویند مسیح که اهل جنگ انداختن مریضی انداختن نیست.یا صلح برداشتنو نیامده ام صلح بزارم بلکه جنگ مریضی اینها چگونه میشود با مسیح سازگاری کند؟

جنگ چهل سال بعد جنگ اعمال خود آنهاست که دامن خود آنها را میگیرد.جنگ قدرت جنگ ترسی که در حتی جرم نامه زدند.نمیشود گفت بیخودی نگران بودند قدرته چیزهای زیادی داشته.اگر این جنگ را مسیح گذاشته که مسیح صعود کرده بوده.از زمین شر و شرارت پیشگان رفته بوده.جنگ گذاشتن جنگ قدرت بوده. نه جنگ دگر حق را پایمال کردند و حق پایمال شده خودشان را گرفت.معبد ویران شد. زمین لرزه شد.چهل سال بعد اورشلیم به آتش افتاد جنگ.

میبردند و میکشتندو آتش جنگ وسیع در خرابی ویرانی اورشلیم.در زمان موسی نبی نافرمانی کردند ملخ.آن همه بالایا آمد.اعمال کی بود اعمال خودشان مگر فرعون رحم داشت بیگاری میکشید کاخ سازی میکردند پشت مردم کارگر سنگینی آجرها بالا رفتن هیکل های عظیم. مردم در فقر مردم در ستم.فرعون هم توی کاخ عیش و نوش. مردم زیر بار گرما آجر به دوش.گوساله پرستی.صبر نداشتند سریع رفت خب حتما نمیاد غیبت طولانی شد گوساله را بر پا کنید. حالا هارون بیاد مخالفت کنه شهادت میرسانند.موسی از کوه برگشت دید ای دل غافل گوساله پرست شدند.اینها تاریخ هست پر از حرف.مسیح میگوید این خون من خوردنیست جسم من حواریون رسولان ترک میکنند میگویند چه مثالیه وحشت میکنند میترسند و بدشان می آید. خون را ریختند مسیر اندوه خون فشانی جسم  نحیف.مسیر خون.جسم را خوردند چگونه با میخ زدند. پا را دست را .مگر در عاشورا چه کردند.مسیح لباس خونین را قرعه انداختند گرسنگی بوده وحوشیت بوده سرکه مینوشیدند سرکه شراب گونه. روسا در کاخ بهترین ها.بهترین هر امر عیش و نوش.گرسنه نگاه داشتند که لباس خونین را قرعه انداختند حالا سوال برای چه کاربردی لباس را تکه قرعه کردند پارچه را.گرسنگی حتی پارچه شستشو و کاربرد زندگی.بعد زمانه مسیح درک میشود.که لباس قرعه انداخته. عاشورا لباس و انگشتر امام حسین (ع) وحوشیت در همان گرسنگی . فکر بسته. تعصب بد.کاری که فرعون میکرد گرسنگی و فقر و طبقاتی شدن میکرد بار بر دوش مردم فرمانبرداری و کشتن و تقدیر از او حتی خود را خدا مینامید قدرت جنبه نداشتن.سیر بود عیش نوش بقیه رحم داشت.موسی و هارون گفتند ما برویم قصر فرعون  و او را ارشاد کنیم. فرمان یهوه را اجرا کردند و موفق شدند فرعون با اون همه قدرت را کشیدند به سمت غرق شدن در جهالتش.کی فکر میکرد کسی فرعون را شکست دهد و خداوند فرعون را  نمادی گذاشت که جهانیان بدانند فرعون  با آن همه نیرو تجهیزات و ثروت و قوای همراه و هر نوع قدرتی که در امر مال فراهم میکرد و چه  قدرت زمینی داشت را موسی و هارون به فرمان یهوه غرق کردند.اینجا یعنی قدرت خداوند و پیروزی خداوند بر هر قدرتمند ستمکاری میشود.اما مسیح هفت  نمودار روشن در تصلیب کرد پدر اینها را ببخش نمیدانند چه میکنند .دزد خطاکار بقولی وامانده در این حرف به آن ستمکار گفت ببین داره دعا میکنه براتون.آیا میشود یهودا همچنین حرفی بزند.یا در تصلیب جای اینکه دزد بگوید اگر یهودا بود میگفت با من امروز در جهنم خواهی بود.بعدشم زنده بشود بعدشم صعود کند.اگر یهودا بود میمرد انتقال به کجا بود چگونه برگردد .گنوسی ها گفتند که مسیح روح مسیحایی از او در هنگام تصلیب  یا امر تصلیب خارج شده.آیا خداوند مسیح را ترک کرده.خداوند که حق را ترک نمیکند.از آن باغ تا محاکمه و تصلیب.حالا گفتند مسیح با آن قدرت بیان موعظه.با آن دفاعیات چگونه دفاع نکرده از خود در مقابل چه کسانی آخر.بگوید پسر انسان بر ابرها کفر بگوید هر چیزی کفر.بگوید من حق حقیقت گفتم گویند کفر ذهن مثال بسته بودن یک فندق جایی برای روشنایی ندارد.بیاید دروس مسیح شناسی گذارد خب در مزامیر تاریخ یهود بوده.مسح.ماشیح.مسیح.میدیدند میشنیدند اما درک نمیکردند.چشمشان به حقیقت بسته بوده.عده ای در اسرائیل پناهنده بودند.بنی اسرائیل ها در زمان موسی چگونه بودند.اصلان موسی کجا بود و اسرائیل کجا.حتی از سرزمین های دور در اسرائیل بودند.سوال چرا همچین سیستمی که اینقدر خشن و آن موقعیت سربازان نشان از گرسنگی بوده لباس خونین قرعه مینداختند.

ببینید چرا پناهنده شدند.چرا طرف از عربستان به اسرائیل پناهنده شده بوده.چرا در قرآن گفته نمیشود بنی فلسطین .باید تاریخ در زمان داوود نبرد فلسطینی ها و ستاره اسرائیل .مربوط به داوود نبی میشود.مشکل اگر حزب صهیونیست باشد که خود ربی ها و دینیون هم درگیرند.درگیری دستگیری و زد خورد میشود.طبق آنچه عمل میکنند با شریعت موسی نبی سازگاری ندارد.نوع زندگی پوشش لباس حتی همخوانی شریعتی نمیکند درگیری علما و دینیون با دولت و قدرت میشود.این جنگ فلسطینی و اسرائیلی جنگ قدیمی هست.از زمان داوود هست.تا زمانی که توافق بشود و زندگی کنند.و  بقولی زمان ماشیحایی یا مسیحایی که ماشیح برقرار کند.زیرا منجی ماشیح صلح هست نه جنگ.این خونها چه جنگ جهانی طاعون و اینها بی ربط نیست.با توجه به بلایای زمان موسی نبی و اینکه بفهمند خداوند مخلوقاتش را دوست دارد.اصلا در قرآن هم هست و در ارشادها که جان یک نفر جان همه ی انسانها نجات یک نفر مهم هست.تق تق آدم انداختن و خون که رضایت خدا نیست. تهاجم و خون یعنی یتیم شدن یعنی یتیم شدن را درک کردن.تا فهمیده شود یک کودک یتیم با چه دردی از نبود پدر یا مادر یا هر دو یا خانواده بزرگ شود.درد فقر.درد سختی مصائب.خب گفته شود مسیح گفته آمده ام جنگ گذارم.بعد انکار ماشیح بودن  عیسی میشود.چقدر جالب عجیب هست.ذهن باهوش در میابد.که مسیح باید از نسل داوود باشد.خب مسیح ماشیح که میخواهد کسی یتیم نشود.خون نباشد مسیحایی دوره ماشیح شناسی.خب فرمانبرداری میخواهد.فروش سلاح فشنگ و اینها سود آور هست اما بر هم زننده نظم الهی و سرانجام خود آنها که چاله میکنند در همان چاله دفن میشوند.خدا شوخی بردار نیست. تقصیرات را به خدا انداختن روش کهنه هست.تقصیر از نافرمانی هست تقصیر از کشتار هست تقصیر از ظلم هست.رجوع به زمان موسی نبی و بلایا.رجوع به تاریخ انبیا و رجوع به ویرانی اورشلیم. و رجوع به خیلی تاریخ ها.اینکه چاهی کندند که خود افتادند.کتب را خواندن فهم کردن.و همینجوری تا نابودی زمین.جهالت که مرز ندارد.سود برای گرمایش زمین. جنگ برای فروش سلاح. کشتار. بی ایمانی آخر هم یک زمین مثل انگار کسی نبوده درونش.والا هر امری که از خلقت خدا باشد یعنی جان او از خدا ذات خدا باشد فنا نیست اما آثار حیات فنا هست.حالا اسمش را قیامت خود خواسته یا قیامت فاقد امکان حیات یا قیامت برای امر و زمان مشخص.اصلان تعجیل در بلا و قیامت کار جهالت پیشگان بوده. بقیه هم  در آن جهالت بسوزنند.یا کار فرهنگی یا معنوی کنند. بیخیالی و خواب آلودگی ضررش در جهان زیست مشترک یکی هست.پس اندیشه خرد دانایی و حالا هر اسمی که سمت به نمودار روشن گرایی و معنویت درست. کار درست. در راستای مفید بودن باشد تنها کسانی بدشان می آید که مثال تاریخ منافع فروش خیلی چیزها باشد که اگر رهنمود درست گوش دهند نه یک ساعته.نه کاری که باعث خود هم نبودن بشود.با عقل کار انداختن بفهمند راه روش ها ی درست زیاد هست و طمع قارونی خاک درون ثروت قارونی میشود.اگر اهمیت برای این امر برای اتفاقا آنهایی که در ناز نعمت و ثروت هستند که حتی صبحانه  کم کسری نباشد برایشان خیلی زندگی شیرین و پر اهمیت تر میشود.چون خیلی  رفاه زمین و امر اینها آنها  بیشتر اتفاقا باید زرنگ باشند نه اینکه نه صبحانه ای نه رفاهی نه خود آنهایی نه یک ساعته ای در قدرت و نه هیچ...

به نام خداوند بخشنده و مهربان

با توجه بر اینکه کلمات و جملات و کتب که دارای ساختار خاص خود باشند میتوانند قدرت تغییر در انسان را پدیدار کند و با توجه به قدرت کلمات و شناخت و صافی دادن آن از تفکر کتاب فوق کتابیست برای شناخت بهتر حقیقت و کمال گرفتن. و دانستن امورات.حال اگر این کتاب را تا پایان فصلهای آن خواندید و تحول در شما ایجاد نشد و به شناخت مسائل جهان و آفرینش.و اسراری بسیار غنی نرساند شما را. و حال اگر در آن ظرفیت انسان سازی در نمودار انسان برای کسب دانایی بیشتر نبود.و مفید واقع نشد. و در این تحول شما را یاری نداد.و به شناخت مسائل نرساند. یا نتوانست شما را به زنجیره ی انسانیت برساند.این کتاب حتی به اندازه ی یک کتاب موفقیت کوچک ارزش ندارد. یا اندازه ی یک کتاب برای کسب حداقل دانایی و کمال و شناخت.در امورات مختلفه. اما اگر بعد خوانش کامل آن شما آن را مفید دانستید. یعنی کتاب فوق توانسته شما را یاری دهد.این یک دو دو تا چهار تای ساده هست از تفکر و تعقل و خوانش و ارزیابی آن تا محکی شود برای آنچه خوانده میشود و آنچه درون این کتاب هست.امید هست با یاری خداوند این کتاب مفید و ارزشمند واقع بشود.

به نام خدا

یک جنین تا مراحل رشد و تولد.در شکم مادر جهانی دارد به وسعت همان اندازه که درون آن هست.برون از آن جهان بزرگتری هست.از یک جهان کوچک با تفکر شکل نگرفته خواهان توقع تحلیل جهان بزرگتر آن مثال یک پارچ هست که دو سه برابر آن آب درون آن پارچ بریزید.دید ما نسبت به جهان بالاتر همان دید هست. منتها با وسعت رشد و کمال انسانی.که اگر بیش از آن که عالم نامرئی هست.در مرئی دید ما از جهان ماده.بخواهیم به تمامیت آن پی ببریم. مثال همان جنین و نوزاد هست که بخواهد جهان ماده را در رحم مادر برای شما شرح دهد.نوزاد از همان دریچه ای که به جهان ماده می آید رحم در همان تونل که به جهان روح میرود همان حالت تولد را دارد منتها فرق آن در این هست. که هر سن و سالی که برود تولد نویی برای او هست.چه در 1 سالگی چه در 100 سالگی.مثال جشن تولد گرفتن برای او.اینجا مادر و پدر و خانواده به گریه نوزاد از رهایی آن جهان کوچک. لبخند میزنند.آنجا در آن عالم روح تولد شما اگر چه حیرانی گریه درون از جدایی از ماده باشد همان حالت را دارد چون اگر مثال خانواده شما زنده باشند و شما فوت کنید.قبل شما در اجداد شما قبل شما زنجیره خانواده شما فوت زیاد شدند آنجا هستند.حال از این انتقال دریچه نور که مثال تولد هست شما انتقال داده میشوید به جهان روح از ماده میگذرید.حال به هر نوع علت فوت.مثل تولد سزارین و یا طبیعی از نوع آن شما انتقال داده میشوید.شما در رحم مادر یک نوزاد جنین در حال رشد هستید کوله شما همان کوله خورد و خوراک مادرتان هست. همان تغذیه او در شیر او شما را از آنچه از آن تغذیه میکنید به حالت 9 ماهگی میرساند.نوزاد در آنچه میخورد از تغذیه چه حلال چه غیر آن اختیاری ندارد اما بعد تولد شما حال قبل آن از نان حلال شیر حلال خورده اصطلاحا گویند.به دنیای ماده چشم باز میکنید.اینجا جبر و اختیار آنچه اختیار هست کسب آنچه باید دست آورده شود و جبر آن اگر گوییم همان شما از هیچ به خواست خدا به شکل ماده بدن مادی آمدید.این رحمت خدا بر شما بوده. جبر آنچه وارد میشوید. اختیار در آن به وسعت خود شماست. والا خداوند در حق کسی ظلم نمیکند.حال یک کودک آفریقایی در جغرافیای گرسنگی بدنیا بیاید.یا در یک خانواده اشرافی در یک جای دگر.نه آن اشرافیت و نه آن فقر مانع شما نمیتواند بشود از رشد و کمال. در شخصیت هایی که در بدترین نوع در زندگانی از فقر سختی و مشکلات افرادی شدند که جهان را تغییر دادند.و از همان اشرافیت هم افرادی که جهان را آتش زدند.پس خود چه هستی که توانی رشد کنی.والا افرادی از اشرافیت به فقر در آمدند تنها برای انتخاب راهی که فکر کردند درست هست.و در همان فکر درست بودن یا رسیدند که درست هست یا نادرست. اختیار در یافتن حقیقت. و یا سختی. و یا اینکه ناله سر دهند گویند ما در فقر بودیم. در سختی بودیم و نتوانستیم رشد کنیم در رشد آنچه بدست ماحصل تلاش از کمال گرفتنست.اگر بیهوده زیستن مرگ بیهوده برای آنچه مفید نبودید رقم زد. مرگ و زندگی شما در یک زندگی نباتی مادی صرف خورد و خوراک و سایر موجودات رقم خورد این تفکر شماست که متحول کننده جهانست. والا در حیوانات هم یک حیوان همزیستی مسالمت آمیز میکند. و یک حیوان درنده خویی.همان حیوانست با همان خوی و خلق.ذاتی اما این یکی از چالش های عمیق اینست که همان حیوان درنده مثال سگ اصحاب کهف. مثال حیواناتی که عکس ان در نت هست فرق میکند این یک امر عجیب از نظر انسانی هست.تغییر شما در آنچه در پیرامون خود میدهید.از برخورد شما از رفتار شما در یک حیوان هم تغییر ایجاد میکند. یک سگ با صاحبش یا یک پرنده یک گربه و... میبینی حیوان همان گربه هست آن هم همان گربه هست آن همان حیوان هست آن همان حیوان هست.آن همان پرنده هست آن همان پرنده هست. حتی در حیوانات که بعضان خانگی هستند. خلق و خوی درندگی به خلق و خوی رامی و آرامی تغییر میکند.صاحب خود حیوان انسان آرامیست. و غذایی که میدهد عشقی که به انتقال آن میدهد حالا خانواده که انسان اشرف مخلوقات خداست.پدر خانواده مادر خانواده اعضای خانواده.اینجا تغییر اگر بد باشد شما چون اشرف مخلوقیات خدائید میتوانید خود را با تمام سختی ها هم ارتقا دهید.بسته به تحمل و صبر و کمال گرفتن به سمت خوبی. و یا همنشینی با افراد خوب. حالا اگرم بستر شما خوب بود شما کج در آمدید اینم همان اختیار هست خداوند جبر کننده نیست. خداوند عقل به انسان داده.مگر جبری که مکانیزم آن دقیق و مشخص زیست و زندگانی جهان باشد که رحمت هست.

/با یاری خداوند قدرت دهنده و گیرنده و دانای تمامی حکمت های جهان/

مسئله ی حقیقت طلبی به مثال اینست که شما فکر کنید به بهشت میروید و فکر شما و حقیقت چیست؟حقیقت آنچه هست که بی نیاز میکند و فکر آنچه هست که میپندارید.طریق راه درست و راهی که رضایت خداوند در آن هست.و طریق وادی حقیقت.یعنی آنچه اتفاق می افتد.و آنچه تشخیص درست در آن باشد هست.تشخیص درست یعنی  کاری که مطمئنان درست باشد. و فکر بر اینکه کاری که انجام میدهم آیا درست هست؟ تنها پندار کمک بر طرف کننده واقعیت نیست.گاهن پندار با واقعیت امر فاصله ی زیادی دارد.خداوند قدرت دهنده و گیرنده هست. حکمت بداند افزان میکند حکمت بداند میگیرد. مثال پیاله عمر انسانی.خداوند دانای کل به تمامی امورات جهان هست. از کوچکترین امورات تا وسیع ترین اسرار.کوچکی آن نه از قدرت خدا میکاهد و نه وسعت آن آخرین پله هست.زیرا خالق بر تمامیه امورات مخلوقات واقف هست.پس راهی درست هست که بازخورد آن در اول درون خود حس را ایجاد کند. این حس درون جانداران در انسان بسیار با کمال گرفتن از بقیه جانداران افضل میشود.آن پیاله افزایش در انسان بر پایه قدرت تفکر هست. رشد آن مهم هست. ابزار آن مهم هست.چه اموراتی را زدودن از خود مهم هست.1-حسد.2-غرور کاذب.3-غرور برتر بینی.4-غرور اشرافیت.5-ظلم.6-کوچک بینی دنیای درون و سعی در بر طرف کردن به سمت بزرگ کردن فکر در رشد و تعالی.غرور در نوع خود بزرگ بینی با ظرفیت کوچک درون که شکستنی هست.غرور اشرافیت برتری نسبت به سایر بندگان خدا و نگاه از بالا به پائین.غرور کاذب آفت  طبل توخالی که میخواهد صدای زیاد کند.حسد از هر امری حسادت به هر امری از ریز ترین مسائل تا همه امورات.رشد دهندگی یعنی اول حقیقت را شناختن. حقیقت به شما و درون شما رجوع میکند. ظرفیت های خود را شناختن.در این راستا ظرفیت سازی درونی.تلاش.خیریت. فکر درست.مثبت نگری عقلی و منطقی.کاری که تمیز درست بودن آن در قوی شدن حس معنوی بالا رفته باشد یا حس انسانی آن جواب درست بدهد.رفع نقصان ها و زدودن مشکلات درون از بر طرف کردن آن در سمت بهبود آن نه بدتر کردن آن.

خساست روحی نداشتن.خساست از کوچکترین مسائل شروع میشود و فاجعه بزرگ آن مثال پرتگاهی هست که انسان را به سمت خود میکشد.خساست و حسد درون هم پیچک میشود و در لایه های روح انسانی میپیچد.ترس از هر امری.ترس تزلزل ایمان معنویت هست. ترس از  قوی نشدن درون هست.عقل و منطق و دانایی ترس نیست.عقل رشد یافته میداند فرق ترس با درست انجام دادن چیست.ذهن دانا منطق درست را چینش و واقعیت بینی را درون پخته میکند.سراب ورطه ی شیرین زودگذر هست و حقیقت و رضایت خدا منزل درست مقصد درست.ترس در انسان هست. اما منطق هم هست. خشکاندن ترس بی دلیل خشکاندن آفت رسوب کرده درون انسانی هست.یک جاندار اگر قدرت زورگویی داشته باشد یک جاندار قویتر بر او مسلط میشود.این یعنی نگاه به خلقت در اطراف.و شناخت حقیقت.اگر یک مثال گربه غذا را برای خود بخواهد چنگ اندازد و سایر گربه ها را بزند یک گربه قویتر میاید و او را از همان تغذیه با زور کنار میزند.حتی روش پیدا کردن راه در گربه هم هست. به آمدن درب و غذا را یافتن.اما مهم اینست که این چرخه هست.گربه حتی اگر زرنگ باشد هم باز در آن چرخه میرود.اما انسان اشرف مخلوقات خدا هست. فکر او  در رشد میگوید این کار ضربه به خود هست اگر من ضربه زننده شوم. ضربه زننده قویتر بر من میشود پس در راه درست آن کوشا میشود. اما اگر این ظرفیت را با شناخت نیافت. تزلزل فکری میکند. که چرخه مکانیزم دقیقی دارد.آنقدر دقیق و منظم هست که بازخورد آن به خود برمیگردد.اینها افسانه نیست حقیقت دیده هست.

پس نمودار خداوند برای انسان کشف حقایق و تفکر هست.باز شدن مسائل نگاه فکری به مسائل و تمیز دادن آن  و توجه با تفکر به خلقت در موجودات زنده و پیرامون هست.در جهان با تمام وسعت آن حکمت های بسیاری هست و در این حکمت ها توجه و باز شدن فکر در مسائل مختلف هست.

حسام الدین شفیعیانعکاس-حسام الدین شفیعیانعکاس-حسام الدین شفیعیانعکاس-حسام الدین شفیعیانعکاس-حسام الدین شفیعیان

فانوس-46

26-به بچه های خود از کودکی نیاموزید چگونه پولدار بشوند بیاموزید چگونه انسان بشوند.چون پولی دست آورند در راه کار خیر رسانی آنها مادی نمیشود بلکه منفعت خیریت برای زنجیره انسانی میشود.

27-نزد خدا هر غیر ممکنی ممکن هست.یعنی نزد خدا سرنوشت انسانها هست.خدا میداند زیرا  همه وقایع را دیده  انسان ها آیا همه وقایع را دیده اند اگر دیده اند که خدایند.اگر هم  ندیده اند میتوانند بفهمند به میزان آن.فهمیدن یعنی اتصال رشته الهی در مکشوفات الهی.

28-انسانی با خیال و حدس نمیتواند حقیقت را بفهمد مگر با آشکار شدن حقیقت.آنهم به میزان دریافتن حقیقت بر تفکر.

29-مسئله سر اینکه چگونه رفتار شد با منجیان نیست مسئله روز حقیقت ها هست که کدام قوم چگونه رفتار کردند با منجیشان و چگونه حقیقتا سرفراز کردند نه خوار.چون چیزی نیست که مکشوف نشود و نه حقیقتی الهی که پنهان بماند.این حقیقت محض هست.

30-دجال را ضمن پر شدن فهمیدم و دجال را طبق تحقیقات هم فهمیدم.یک سمت آن از یک چشم.یک سمت آن از یونان.خدایان تک چشم آمیخته با افسانه.مجسمه های مانده یک چشمی .یک سمت آن خدا کند آدم با یک چشم وارد بهشت شود تا با دوچشم وارد جهنم.یک سمت آن کلمه کفر پیشانی مراسم عیدی.در دینی.

31-یک سمت آن در یک اندیشه پیدا کردم که مثلث میشد.و چگونه اندیشه هایی خواستند تا یک نفر را بزنند.بعد شد دومین فهمیدم که مثلث چقدر جابجایی را تنظیم میکند.تازه بنیاد ها ویران نمیشود اما کخ زدگی ها منافع میشوند و هرم چقدر گردش میکند.

32-بعد آب دهان کم زیاد کردن های آنها.بعد سوار بر خری وارد اورشلیم.40 روز.اداعای خدایی.یا افراد کنار یک نبی دروغین افراد خائن هستند.چقدر تلاش زیادی میکنند.

33-بعد متوجه این مسئله شدم که چگونه این افراد به آن داوری و جهان بعد بی ایمانند.کاش یکی از بازماندگانشان به آنها  با همان اساس زمینی خود میامد همه ی آنها مومن میشدند.

34-به این باور رسیدم که مناطق را خوب میشناسند.جغرافیای جهانی را. اما به این باور رسیدم. که چقدر هرمه تعیین زمان چینش میکند.و از چه افرادی سر چه جریاناتی سوء استفاده میکنند. و چقدر رسانه قوی دارند.

A cyclops (meaning ‘circle-eyed’) is a one-eyed giant first appearing in the mythology of ancient Greece. The Greeks believed that there was an entire race of cyclopes who lived in a faraway land without law and order. Homer, in his Iliad, describes the Cyclopes as pastoral but savage, typical of the strange creatures the Greeks created to represent foreign societies not regarded as civilised as themselves. The Cyclopes are not without talents, though, and are credited with manufacturing the thunderbolts which Zeus used as a terrible throwing weapon and as the builders of gigantic fortification walls such as those still seen at Mycenaean sites today. The most famous cyclops is Polyphemus, who captured the Greek hero Odysseus and his men only for them to escape by blinding the poor giant. Cyclopes, and particularly the Odysseus story, were popular and enduring subjects in all forms of Greek and Roman art.  

Seeing the gravity of the situation, Odysseus, known for his intelligence and quick wits, developed a cunning plan of escape. Tempting Polyphemus with wine until the cyclops was drunk, the hero ordered his men to turn Polyphemus’ olive-wood staff into a spike, this they then hardened in a fire and then used it to blind the cyclops while he slept. Unable to see and understandably livid at his treatment, Polyphemus tried to catch the still trapped travellers by feeling his sheep as they left the cave for their grazing. Odysseus then instructed his men to tie themselves to the bellies of the sheep whilst he chose a ram for the purpose, and thus they escaped to continue their voyage. However, the cyclops, after unsuccessfully hurling a boulder to try and smash the fastly-disappearing Greek ship, cursed Odysseus, predicting the loss of his men, a wearisome voyage home, and disaster when he finally arrived there. Calling on the help of his father Poseidon, Polyphemos ensured that it would be many a storm and ten long years before Odysseus reached Ithaca.

In Greek mythology and later Roman mythology, the Cyclopes (/saɪˈkloʊpiːz/ sy-KLOH-peez; Greek: Κύκλωπες, Kýklōpes, "Circle-eyes" or "Round-eyes";[1] singular Cyclops /ˈsaɪklɒps/ SY-klops; Κύκλωψ, Kýklōps) are giant one-eyed creatures.[2] Three groups of Cyclopes can be distinguished. In Hesiod's Theogony, the Cyclopes are the three brothers Brontes, Steropes, and Arges, who made for Zeus his weapon the thunderbolt. In Homer's Odyssey, they are an uncivilized group of shepherds, the brethren of Polyphemus encountered by Odysseus. Cyclopes were also famous as the builders of the Cyclopean walls of Mycenae and Tiryns.

Hesiod, in the Theogony (c. 700 BC), described three Cyclopes: Brontes, Steropes, and Arges, who were the sons of Uranus (Sky) and Gaia (Earth), and the brothers of the Titans and Hundred-Handers, and who had a single eye set in the middle of their foreheads.[6] They made for Zeus his all-powerful thunderbolt, and in so doing, the Cyclopes played a key role in the Greek succession myth, which told how the Titan Cronus overthrew his father Uranus, and how in turn Zeus overthrew Cronus and his fellow Titans, and how Zeus was eventually established as the final and permanent ruler of the cosmos.[7] The names that Hesiod gives them: Arges (Bright), Brontes (Thunder), and Steropes (Lightning), reflect their fundamental role as thunderbolt makers.[8] As early as the late seventh-century BC, the Cyclopes could be used by the Spartan poet Tyrtaeus to epitomize extraordinary size and strength.[9]
The Cyclopes' prowess as craftsmen is stressed by Hesiod who says "strength and force and contrivances were in their works."[19] Being such skilled craftsmen of great size and strength, later poets, beginning with the third-century BC poet Callimachus, imagine these Cyclopes, the primordial makers of Zeus' thunderbolt, becoming the assistants of the smith-god Hephaestus, at his forge in Sicily, underneath Mount Etna, or perhaps the nearby Aeolian Islands.[20] In his Hymn to Artemis, Callimachus has the Cyclopes on the Aeolian island of Lipari, working "at the anvils of Hephaestus", make the bows and arrows used by Apollo and Artemis.[21] The first-century BC Latin poet Virgil, in his epic Aeneid, has the Cyclopes: "Brontes and Steropes and bare-limbed Pyracmon"[22] toil under the direction of Vulcan (Hephaestus), in caves underneath Mount Etna and the Aeolian islands.[23] Virgil describes the Cyclopes, in Vulcan's smithy forging iron, making a thunderbolt, a chariot for Mars, and Pallas's Aegis, with Vulcan interrupting their work to command the Cyclopes to fashion arms for Aeneas.[24] The later Latin poet Ovid also has the Hesiodic Cyclopes Brontes and Steropes (along with a third Cyclops named Acmonides), work at forges in Sicilian caves.[25]

The Cyclopes (singular: Cyclops) were gigantic, one-eyed beings with enormous strength. Originally, there were three of them: Arges, Steropes, and Brontes; capable blacksmiths, these were the sons of Uranus and Gaea and the brothers of the Hecatoncheires and the Titans. They were imprisoned by Cronus but released by his son Zeus, for whom they forged his famous thunderbolt as a sign of gratitude. However, at a later time, poets spoke of a different type of Cyclopes, a race of dim-witted and violent one-eyed shepherds dwelling in the caves of the island of Sicily. The most famous among them was Polyphemus, the Cyclops who fell in love with Galatea and was eventually blinded by Odysseus.

Ash Wednesday is a holy day of prayer and fasting in many Western Christian denominations. It is preceded by Shrove Tuesday and falls on the first day of Lent[2] (the six weeks of penitence before Easter). It is observed by Catholics in the Roman RiteLutheransMoraviansAnglicansMethodistsNazarenes, as well as by some churches in the Reformed tradition (including certain CongregationalistContinental Reformed, and Presbyterian churches).[3]

As it is the first day of Lent, many Christians begin Ash Wednesday by marking a Lenten calendar, praying a Lenten daily devotional, and making a Lenten sacrifice that they will not partake of until the arrival of Eastertide.[4][5]

Many Christians attend special church services, at which churchgoers receive ash on their foreheads. Ash Wednesday derives its name from this practice, which is accompanied by the words, "Repent, and believe in the Gospel" or the dictum "Remember that you are dust, and to dust you shall return."[6] The ashes are prepared by burning palm leaves from the previous year's Palm Sunday celebrations.[7]

Ash Wednesday is observed by numerous denominations within Western Christianity.[8] Roman Rite Roman Catholics observe it,[note 1] along with certain Protestants like LutheransAnglicans,[8] some Reformed churches,[11][12] some Baptists,[13] Methodists (including Nazarenes and Wesleyans),[14][15] the Evangelical Covenant Church,[16] and some Mennonites.[17][18] The Moravian Church[19][20] and Metropolitan Community Churches observe Ash Wednesday.[21] Churches in the United Protestant tradition, such as the Church of North India and United Church of Canada honour Ash Wednesday too.[22] Some Independent Catholics,[23][24] and the Community of Christ also observe it.[25]

Reformed churches have historically not observed Ash Wednesday, nor Lent in general, due to the Reformed regulative principle of worship.[26][27][28] Nevertheless, some churches in the Reformed tradition do observe Lent today, although often as a voluntary observance.[29] The Reformed Church in America, for example, describes Ash Wednesday as a day "focused on prayer, fasting, and repentance."[3] The liturgy for Ash Wednesday thus contains the following "Invitation to Observe a Lenten Discipline" read by the presider:[30]

We begin this holy season by acknowledging our need for repentance and our need for the love and forgiveness shown to us in Jesus Christ. I invite you, therefore, in the name of Christ, to observe a Holy Lent, by self-examination and penitence, by prayer and fasting, by practicing works of love, and by reading and reflecting on God's Holy Word.[30]

Many Lent-observing denominations emphasize making a Lenten sacrifice, as well as fasting and abstinence during the season of Lent, particularly on Ash Wednesday. The First Council of Nicaea spoke of Lent as a period of fasting for forty days in advance of Easter, although it is unclear whether the prescribed fast applied to all Christians, or specifically to new Christians preparing to be baptized.[32][33] Whatever the Council's original intent, this forty-day fast came into wide practice throughout the church.[34]

While starting a Lenten sacrifice on Ash Wednesday (e.g. giving up watching television), it is customary to pray for strength to keep it through the whole season of Lent; many often wish others for doing so as well, e.g. "May God bless your Lenten sacrifice."[35] In many places, Christians historically abstained from food for a whole day until the evening, and at sunset, Western Christians traditionally broke the Lenten fast, which is often known as the Black Fast.[36][37] In India and Pakistan, many Christians continue this practice of fasting until sunset on Ash Wednesday and Good Friday, with some fasting in this manner throughout the whole season of Lent.[38] After attending a worship service (often on Wednesday evenings), it is common for Christians of various denominations that celebrate Lent to break that day's Lenten fast together through a communal Lenten supper, which is held in the church's parish hall.[39]

In the Roman Catholic Church, Ash Wednesday is observed by fastingabstinence from meat (which begins at age 14 according to canon law 1252[40]), and repentance. On Ash Wednesday and Good Friday, Roman Catholics between the ages of 18 and 59 (whose health enables them to fast) are permitted to consume one full meal, along with two smaller meals, which together should not equal the full meal. Some Catholics will go beyond the minimum obligations put forth by the Church and undertake a complete fast or a bread and water fast until sunset. Ash Wednesday and Good Friday are also days of abstinence from meat (mammals and fowl), as are all Fridays during Lent.[41] Some Roman Catholics continue fasting throughout Lent, as was the Church's traditional requirement,[42] concluding only after the celebration of the Easter Vigil. Where the Ambrosian Rite is observed, the day of fasting and abstinence is postponed to the first Friday in the Ambrosian Lent, nine days later.[43]

Various manners of placing the ashes on worshippers' heads are in use within the Roman Rite of the Catholic Church, the two most common being to use the ashes to make a cross on the forehead and sprinkling the ashes over the crown of the head. Originally, the ashes were strewn over men's heads, but, probably because women had their heads covered in church, were placed on the foreheads of women.[69] In the Catholic Church the manner of imposing ashes depends largely on local custom, since no fixed rule has been laid down.[64] Although the account of Ælfric of Eynsham shows that in about the year 1000 the ashes were "strewn" on the head,[70] the marking of the forehead is the method that now prevails in English-speaking countries and is the only one envisaged in the Occasional Offices of the Anglican Church of Papua New Guinea, a publication described as "noticeably Anglo-Catholic in character".[71] In its ritual of "Blessing of Ashes", this states that "the ashes are blessed at the beginning of the Eucharist; and after they have been blessed they are placed on the forehead of the clergy and people."[71] The Ash Wednesday ritual of the Church of England, Mother Church of the Anglican Communion, contains "The Imposition of Ashes" in its Ash Wednesday liturgy.[72] On Ash Wednesday, the Pope, the Bishop of Rome, traditionally takes part in a penitential procession from the Church of Saint Anselm to the Basilica of Santa Sabina, where, in accordance with the custom in Italy and many other countries, ashes are sprinkled on his head, not smudged on his forehead, and he places ashes on the heads of others in the same way.[73]

یکشنبه نخل یا عید شعانین یا عید سعانین عیدی مسیحی در یکشنبهٔ قبل از عید پاک و شروع هفته مقدس است. این عید، نماد ورود عیسی به اورشلیم، در تمام اناجیل اربعه ذکر شده‌است (مرقس ۱۱:۱–۱۱، متی ۲۱:۱–۱۱، لوقا:۱۹:۲۸–۴۴، یوحنا ۱۲:۱۲–۱۹). علت نام‌گذاری نخل بر آن این است که هنگام ورود عیسی به اورشلیم مردم با شاخه‌های نخل به استقبال وی رفتند.

عیسی در بازگشت پیروزمندانه به اورشلیم در یکشنبه پیش‌از عید پاک، به‌جای اسب که نماد پادشاهان بود، سوار بر الاغ، نماد صلح وارد شهر شد.

Crossofashes.jpg

Ash Wednesday 2022: Date, history, significance of the first day of Lent -  Hindustan Times



Cyclopes | Cyclops