مادلونگ میگوید حسین دو پسر بهنام علی داشت که از آن دو، علی زینالعابدین امام چهارم شیعیان، از حادثهٔ کربلا جان سالم به در برد و احتمالاً وی از دیگر پسر به نام علی، بزرگتر بود و در زمان واقعهٔ کربلا، ۲۳ ساله بود؛ بنابراین باید در زمان خلافت علی به دنیا آمده باشد. مادلونگ مادر وی را کنیزی از ناحیه سِند میداند که بعد از کشته شدنِ حسین با یکی از غلامان حسین ازدواج کرد و پسری به نام عبدالله بن زبید را برای وی آورد. فرزندان عبدالله در یَنبُع زندگی میکردند.[۲۳۶] اما حاج منوچهری میگوید بنابر اغلب منابع و روایات، مادر سجاد، شهربانو معرفی شدهاست. بهگزارش حاج منوچهری، در منابع نام سجاد گاهی علی اوسط و گاهی علی اصغر آمده و همین موضوع سبب شده نظرات گوناگونی دربارهٔ پسران حسین بیان شود. از سوی دیگر، در منابع روایی، میان علی اصغر و عبدالله نیز اشتباه و خلط صورت گرفتهاست. محافل شیعی معاصر با دقت در تشخیص فرزندان حسین، سجاد را علی اوسط، و علی اصغر را کودک شیرخوار در کربلا معرفی کردهاند؛ از میان این فرزندان، عبدالله — که از طریق یادکرد نامش در وقایع عاشورا، شناخته شده — از مادری قُضاعی و برادر تنیاش جعفر، فرزند دیگر حسین دانسته شدهاست.[۲۳۷] بهگفتهٔ مادلونگ اگرچه منابع اولیهٔ اهل سنت، از زینالعابدین با نام علیاصغر و از علی دوم با نام علیاکبر یاد میکنند، اما احتمالاً این حرف شیخ مفید و دیگر نویسندگان شیعی درست است که عکس این مطلب را صحیح میدانند. علی دوم، در سن ۱۹ سالگی در کربلا کشته شد. مادر وی لیلا، دختر اَبیمُرَّة بن عُرْوه ثَقَفی و مَیمونة بنت ابیسفیان، خواهر معاویه است. بهگفتهٔ مادلونگ در ایرانیکا، بعد از صلح حسن با معاویه، حسین با لیلا ازدواج کرد که علیاکبر از او متولد شد. ابومره همپیمان امویان بود. به نظر وی، این ازدواج احتمالاً برای حسین منافع مادی داشتهاست و وقوع آن نمیتوانسته در زمان علی بوده باشد. حسین نام این فرزند را نیز علی گذاشت چرا که وی بهخاطر والا بودنِ نسبِ عربیِ مادرش از زینالعابدین — که از کنیزی زاده شده بود — برتر بودهاست. معاویه در سخنی علیاکبر را بهترین شخص برای خلافت معرفی نمود؛ به این دلیل که بهاعتقاد معاویه، وی شجاعت بنیهاشم، بخشندگی بنیامیه و غرور ثقفیان را یک جا جمع کرده بود.[۲۳۸]
بعد از درگذشت حسن، حسین با اُمّاسحاق دختر طَلحه — صحابی مشهور محمد — ازدواج کرد و از وی صاحب دختری بهنام فاطمه شد. مادلونگ مینویسد که برخلاف برخی گزارشها، فاطمه باید از سکینه کوچکتر باشد.[۲۳۹] اما حاجمنوچهری سکینه را، دختر کوچک و از رباب میداند.[۲۴۰] در زمان کشته شدن حسین، فاطمه به نامزدی حسن مُثَنّیٰ درآمده بود ولی هنوز ازدواج نکرده بود.[۲۴۱] بهگزارش حاج منوچهری، حسین وَدایِعِ امامت را به وی سپرد و سپس او نیز آنها را به برادرش، زینالعابدین تحویل داد.[۲۴۲] بهگفتهٔ مادلونگ، حسین با زن دیگری به نام سُلافه از قبیلهٔ بنیقُضاعه نیز ازدواج کرد و از وی صاحب فرزندی به نام جعفر شد که در زمان حیات حسین و در خردسالی درگذشت. جزئیات این ازدواج در دسترس نیست.[۲۴۳] برخی دیگر از منابع، از محمد، زینب و رُقَیّه نیز به عنوان فرزندان حسین نام بردهاند که دارای اختلافات بسیاری با یکدیگر هستند.[۲۴۴]
حسن و حسین تنها نوادگان مرد پیامبر بودند که نسلهای بعدی از آنها بهوجود آمدند. ازاینرو، هر شخصی که میگوید نسب او به پیامبر میرسد، یا با حسن نسبت دارد یا با حسین. حسن و حسین از این نظر با برادرخواندههای خود، نظیر محمدِ حَنَفیّه، هم تفاوت دارند.[۲۴۵] افزون بر امامان شیعهٔ دوازدهامامی، همهٔ امامان اسماعیلیه نیز بهواسطهٔ جعفر صادق، از نسل حسین بن علی هستند.[۲۴۶]
اسامی همسران و فرزندان مشهور وی به شرح ذیل است:
مدفن حسین بن علی در شهر کربلا و نزدیک به ۹۰ کیلومتری جنوب غربیِ بغداد قرار دارد. این آرامگاه احتمالاً دو سده پس از واقعهٔ کربلا شکل گرفته و تا سدهٔ سیزدهم هجری بازسازی شده و گسترش یافتهاست. این مکان در ابتدا دارای ساختمان نبود و با علامتی ساده نشان شده بود. پس از آن، در سدهٔ سوم هجری، یادمانی بر آن بنا شد که در دوران برخی از خلفای عباسی و امیران دیلمی و حُکّامِ ایلخانی و عثمانی مورد توجه واقع شد و بهمرور شهر کربلا پیرامون آن ساخته شد و گسترش یافت.[۲۳۳]
روایات متعددی در مورد مکان دفن سر حسین وجود دارد؛ از جمله در کنار پدرش علی در نجف، خارج از کوفه اما نه در کنار علی، در کربلا به همراه بدن کاملش، در بقیع، در مکان نامعلومی در دمشق، در رَقّهٔ سوریه و در مسجدی به نام «محسن اَلْاَمین» در قاهره.[۲۳۴]
اولین ازدواج حسین با رَباب بنت اِمرَءَ الْقَیْس بود. امرء القیس در زمان عمر بن خَطّاب به مدینه آمد و از طرف عمر به رهبری قبایل قُضاعَه — که به اسلام گرویده بودند — انتخاب شد. علی مسئلهٔ ازدواج پسرانش با دختران امرء القیس را مطرح کرد و وی قبول کرد که سه تن از دخترانش را به ازدواج حسنین درآورد. اما هم حسنین و هم آن سه دختر در آن زمان، بسیار کمسنوسال بودند و بهنظر نمیرسد در همان موقع ازدواجی صورت گرفته باشد. حتی ممکن است که حسن با دختری که برایش برگزیده شده بود ازدواج نکرده باشد. حسین با رباب ازدواج کرد و اقوام امرء القیس در اواخر خلافت علی گهگاه برای میانجیگری و قضاوت پیش علی میآمدند. رباب همسر محبوب حسین بود و با وجود اینکه سالها برای حسین فرزندی نیاورده بود، احتمالاً پس از کشته شدن علی، سُکَیْنه را — که در برخی منابع آمنه، آمینه و… ذکر شده — به دنیا آورد. ابوالفرج اصفهانی در کتاب اَلاَغانی از سکینه روایت میکند که حسن، حسین را بهخاطر علاقهٔ زیادش به رباب سرزنش مینمود، اما حسین در پاسخ سه بیت شعر در اثبات علاقه به او خواند. رباب فرزند پسری بهنام عبدالله برای حسین به دنیا آورد که در خردسالی در کربلا کشته شد و احتمالاً حسین بهخاطر این فرزند، کنیه اباعبدالله را دارد. برخی منابع شیعی در سالهای بعد، این فرزند را علیاصغر نامیدهاند که دانشنامهٔ ایرانیکا این مطلب را بیاساس میداند. بعد از کشته شدن حسین، گفته میشود که رباب یک سال بر مزار حسین عزادار بود و از ازدواج امتناع میکرد.[۲۳۵]
کوفیان بلافاصله پس از نبرد کربلا بسیار پشیمان شدند و قیامهایی نظیر قیام تَوّابین و قیام مختار این مسئله را تأیید میکند.[۲۲۹] نخستین قیامی که به نیّتِ توبه و خونخواهی حسین بن علی رخ داد، نهضت توابین به رهبری سلیمان بن صرد خزاعی و با شعار یا لَثاراتِ الْحُسَین (ای صاحبان خون حسین) بود. سپاه توابین از لشکر امویان شکست خورد و اغلب رهبرانش کشته شدند و باقیماندهٔ سپاه به مختار ثقفی پیوستند.[۲۳۰] مختار پس از بهدست گرفتن کنترل کوفه، افراد دخیل در کشته شدن حسین را کشت.[۲۳۱] در نیمهٔ نخست سدهٔ دوم هجری زید بن علی (ف. ۱۲۲ ه.ق)، فرزند علی بن حسین، با شعار خونخواهی حسین بن علی و مقابله با ظلم امویان در کوفه قیام کرد. البته امامان شیعه در این قیامها شرکت نداشتند و حتی شیعیان را از هواداری زید بن علی برحذر داشتند. پس از زید، فرزندانش راه وی را ادامه دادند. بدین ترتیب، زنجیرهای از قیامها علیه امویان شکل گرفت که موجب تضعیف امویان شد و ابومسلم خراسانی با بهرهبرداری از این فضا، جنبش سیاهجامگان را برانگیخت، که منجر به سقوط امویان شد.[۲۳۲]
ده نفر داوطلب شدند که بر بدن پُرزخم حسین اسب بتازانند تا آخرین هتک حرمت را به وی کرده باشند. بعد از اینکه ابن سعد محل جنگ را ترک کرد، اسدیانِ روستای غاضِریه بدن بیسر حسین را بههمراه دیگر کشتگان، در همان محل وقوع کشتار دفن نمودند.[۲۲۳]
نبرد به پایان رسید و سربازان ابن زیاد لباسهای حسین، شمشیر و اثاثیهاش، گیاهان مخصوص خِضاب و رداهای یَمانیاش و همچنین زیورآلات و چادر زنان را غارت کردند. شمر میخواست علی بن حسین را که در یکی از خیمهها بیمار بود، بکشد. اما ابن سعد مانع شد.[۲۲۴] سن حسین را هنگام کشته شدن، ۵۶ سال و پنج ماه، ۵۷ سال و پنج ماه یا ۵۸ سال نوشتهاند. روز عاشورا را در تاریخ روز جمعه، شنبه، یکشنبه یا دوشنبه دانستهاند که در این میان روز جمعه صحیحتر به نظر میرسد. دوشنبه را ابوالْفَرَج اصفهانی از لحاظ تقویمی رد میکند. تاریخ کشته شدن حسین را نیز به غیر از ۱۰ محرم ۶۱، در ماه صفر یا سال ۶۰ نیز ذکر کردهاند.[۲۲۵]
پس از نبرد، بازماندهها و سر کشتگان سپاه حسین — که هفتاد و دو نفر بودند — ابتدا بهسوی ابن زیاد فرستاده شد که با آنها برخورد بدی داشت.[۲۲۶] این سرها را سپس، به دمشق بردند؛ ولیری در دانشنامهٔ اسلام بر این باور است که ابن زیاد و یزید برخورد متفاوتی در قبال سر حسین داشتند. ابن زیاد با زدن چوب به دندانهای حسین و شکستن چند دندانش به وی اهانت کرد؛ اما یزید بر طبق اکثر روایات، با احترام با سر حسین برخورد نمود و بهخاطر تعجیل ابن زیاد در کشتار حسین، ابراز تأسف کرد؛ تا آنجا که پسر سُمَیّه را نفرین کرد. یزید اذعان میداشت که اگر حسین نزد من آمده بود او را عفو مینمود. زنان و کودکان هاشمی را به کوفه و دمشق بردند. یزید ابتدا برخورد شدیدی با آنان نمود که به این برخورد شدید از سوی علی بن حسین و زینب پاسخ مشابهی داده شد. اما در انتها یزید با آنان با ملایمت برخورد نمود. زنان یزید نیز برای حسین و کشتگان گریه کردند. یزید برای جبران آنچه که از زنان هاشمی در کربلا دزدیده شده بود، به آنها اموالی داد. علی بن حسین، از اعدام رهایی یافت و یزید با ملایمت با وی رفتار نموده و چند روز پس از آن بههمراه زنان هاشمی و محافظان مورد اعتماد به مدینه بازگشت.[۲۲۷]
روایات در منابع اولیه، عموماً مسئولیت قتل حسین را به گردن ابن زیاد میاندازند و یزید را تبرئه میکنند. ویلفرد مادلونگ مینویسد حریص بودن ابن زیاد به قتل حسین از سوگند خوردنش دربارهٔ لگدمال کردن جسد حسین توسط اسبها هویدا میشود و این کینهٔ شدید از ماجرای اعتراض حسین به برادر خطاب کردن زیاد بن ابیه — پدر ابن زیاد — از سوی معاویه نشأت میگیرد. ویلفرد مادلونگ معتقد است که یزید مسئول اصلی قتل حسین است؛ چرا که وی میدانست که حسین حتی اگر موقتاً تسلیم شود، باز هم تهدیدی جدی برای خلافت یزید بهشمار میآید و گرچه در نهان خواستار قتل حسین بود، اما بهعنوان خلیفهٔ مسلمانان نمیتوانست این میل را بروز دهد. وی که از کینهٔ شدید ابن زیاد به حسین آگاه بود، طی نامهای به او هشدار میدهد که اگر حسین موفق به انجام کارش شود، ابن زیاد مجدداً به دوران بردگی اجدادش برمیگردد. یزید در نامهٔ خود، شدیداً به ابن زیاد توصیه میکند که مسلم بن عقیل را اعدام کند و او هم مشتاقانه این کار را انجام داد. یزید بعدها در ملاء عام، مسئولیت قتل حسین را به گردن ابن زیاد میانداخت و به همین سبب او خشمگین شد و از دستور یزید مبنی بر حمله به عبدالله بن زبیر در مکه سر باز زد.[۲۲۸]
کوفیان شروع به تیراندازی نمودند. جنگ شروع شد. جناح راست سپاه کوفه به فرماندهی عَمرْو بن حَجّاج زُبَیْدی حمله برد، اما با مقاومت لشکر حسین مواجه شد و عقب نشست. عمرو دستور داد که لشکرش تن به نبردهای تن به تن درنداده و تنها از دور اقدام به تیراندازی کنند. جناح چپ سپاه کوفه به رهبری شمر حمله کرد و محاصرهای بینتیجه انجام داد و فرمانده سواران سپاه، از ابن سعد خواست که پیادهنظام و کمانداران را به کمک وی بفرستد. سواره نظام و ۵۰۰ کماندار این کار را انجام دادند. سواران لشکر حسین که پاهای اسبانشان قطع شده بود مجبور شدند پیاده بجنگند. حسین و هاشمیان تنها از جلو میتوانستند پیشروی داشته باشند و ابن سعد دستور داد که لشکریانش از همه جهات به سمت خیمههای حسین رفته تا آنها را خلع سلاح کنند. اما برخی از یاران حسین در میان خیمهها حرکت کرده و با آنها سرسختانه جنگیده و مقاومت کردند. ابن سعد دستور داد که خیمهها را آتش بزنند. در آغاز این کار به سود حسین شد، چون آتش باعث شد تا از ورود سپاهیان عمر بن سعد جلوگیری شود. شمر به سمت خیمههای زنان حسین پیش روی نمود و میخواست خیمهها را بسوزاند که همراهانش وی را سرزنش نمودند که شرمگین شد و از این کار منصرف شد.[۲۰۷][۲۰۸][۲۰۹]
در ظهر، حسین و یارانش نماز ظهر را به صورت نماز خُوف به جا آوردند. بعد از ظهر، سپاهیان حسین، به شدت تحت محاصره قرار گرفتند. سربازان حسین پیش رویش کشته میشدند و کشتار هاشمیان نیز که تا آن لحظه وارد میدان جنگ نشده بودند، شروع شد. اولین فرد هاشمی که کشته شد، علیاکبر، پسر حسین، بود. سپس پسران مسلم بن عقیل، پسران عبدالله بن جعفر، پسران عقیل و قاسم بن حسن کشته شدند. حسین جسم بیجان قاسم را به خیمههایش برد و در کنار دیگر قربانیان قرار داد.[۲۱۰][۲۱۱]
عباس در نبرد کربلا عَلَمدار سپاه حسین بود.[۲۱۲] شیخ مفید روایات مربوط به کشته شدن عباس را با روایات مربوط به حسین پیوند داده و میگوید که حسین و عباس در کنار هم در کنار رودخانه فرات پیشروی نمودند، اما عباس از حسین جدا و توسط دشمن محاصره شد. او شجاعانه جنگید و در مکانی که امروز مدفن وی در آنجا است، کشته شد.[۲۱۳]
در این هنگام، سپاهیان ابن زیاد به حسین بسیار نزدیک شده بودند. اما کسی جرئت نمیکرد علیه وی کاری کند.[۲۱۴] تا اینکه مالک بن نُسَیْر کِندی ضربتی به سر حسین زد[۲۱۵] و کلاهخودش از خون سرش پر شد. بخش حزنانگیز دیگر این لحظات، کشته شدن طفلی است که حسین وی را بر زانوانش قرار داده بود. بر طبق یعقوبی، این طفل، نوزاد بود. تیری گردن طفل را درید و حسین خون طفل را در کف دستانش جمع نمود و به آسمان ریخت و خشم خدا را برای بدکاران خواستار شد.[۲۱۶]
شمر با سپاهی به سمت حسین رفت، اما جرئت نکرد به وی حمله کند و تنها درگیری لفظی بین آن دو شکل گرفت. حسین که در آن زمان ۵۵ سال سن داشت و به اقتضای سنش نمیتوانست مداوم بجنگد، آمادهٔ جنگ شد. از یارانش، سه یا چهار تن بیشتر نمانده بودند که به سپاهیان ابن زیاد حمله برد. حسین که بیم داشت که پس از کشته شدن عریان در صحرا رها شود، چندین جامه پوشیده بود. اما بعد از کشته شدنش تمامی آن لباسها را غارت نموده و بدنش عریان در صحرای کربلا رها شد. ابن سعد نزدیک شده بود و زینب به او گفت: «ای عمر بن سعد، آیا اباعبدالله دارد کشته میشود و تو تنها ایستادهای و تماشا میکنی؟» اشک از چشمان ابن سعد جاری شد. حسین شجاعانه میجنگید و یعقوبی و چند منبع شیعی دیگر میگویند که حتی دهها تن را کشت. اما برخی منابع دیگر حاکی از آن هستند که سربازان ابن زیاد اگر میخواستند میتوانستند حسین را در جا بکشند.[۲۱۷] حسین وقتی به طرف فرات میرفت تا آب بنوشد، تیری به چانهاش یا گلویش خورد.[۲۱۸] بهگفتهٔ نجم حیدر، افراد لشکر یزید در کشتن حسین تردید داشتند و مایل نبودند مسئولیت کشتن حسین را برعهده گیرند.[۲۱۹] سرانجام حسین با آنکه برای آخرین بار دشمنان را از انتقام خدا بیم میداد، اما به او از ناحیه سر و بازو آسیب زدند و او بر صورت به زمین افتاد. سَنان بن اَنَس عَمرو نَخَعی به خولی بن یزید اَصبَحی دستور داد که سر حسین را از بدن جدا کند، اما وی متزلزل شد و نتوانست این کار را بکند. سنان ضربتی دیگر به حسین زد و سر او را جدا کرد و آن را به خولی داده تا سر را نزد ابن زیاد برد.[۲۲۰]
نبرد کربلا از صبح تا غروب روز دهم محرم ۶۱ ه.ق برابر با ۱۰ اکتبر ۶۸۰ م به طول انجامید.[۲۲۱] متیو پیرس قتلعام حسین و خانوادهاش را به عنوان شناخته شدهترین جفا در تاریخ تشیع توصیف میکند.[۲۲۲]