رنگین کمان قلم

خط خطی‌هایم را با چشمانت رنگین کمان کن
تو سخت درگیر و دار فراموشی هستی
این‌جا یکی دو خطی برایم اشک بریز
با قلمم بعد از نگاهت رنگین کمان می‌شوم
در باران چشمانت سخت خیسم
کمی برگرد این‌جا، سخت شکننده شده است هوایش
من مردی در آستانه‌ی فصل سردم
برگرد...
(حسام الدین شفیعیان)

در خودت گمشده داری

تو حسی از یه همزادی در جایی دور
من تو را خیلی وقتست گم کرده‌ام
هر روز پشت شیشه کوچه را نگاه می‌کنم
هیچ کلاغی ردی از قصه‌ات ندارد
تو سخت گمشده‌ای در تاریخ دلم
کمی بعد از عصر رنسانس
با یه فنجان قهوه با کمی ناپلئونی خامه‌ای
به نبرد قلبت می‌آیم
مرا مسافر کوچولوی زمین دلت بدان
(حسام الدین شفیعیان)

کمی از خودت بگو

آرزوهای من جایی در غصه هایم بود
قصه ی رمئو و ژولیت برایت نگفته ام
تاریخ عرض دل ندارد کمی از خودت بگو
حسام الدین شفیعیان
کنار خط زندگیکودک آفریقایی از گرسنگی بگو
کنار خط استوا از تقسیم زندگی بگو
شوالیه های تاریخی برایت دیگر قصه نمی گویند
کنار زمین منشور تشنگی بگو
آخرین سکانس زندگی برای او یعنی نان
تلخ ترین رسیده از بریده ای از جراید
فردا کمی از تشنگی بگو
حسام الدین شفیعیان

تو دریایی من ساحل

تو دریایی من ساحلتو در مرداب اثر نجات این روحی
من درگیرودار زمین ماندم تو ولی پرواز شکن در رودی
تو دریایی من ساحل
تو موجیو من قایق
تو عشقیو من قاصد
باران تب قلم بباران از قطره به دریای اثر موج فشان
رنگین کمان شده چقد زیبا است از حرف منو شعر منو قلم بهاران است
حسام الدین شفیعیان

پروانه بشو

نگاه میکنی عمق پیله را که پروانه شوی
همره عشق چو دیوانه شوی
در چنان چون چرا چنین چگونه شعر شوی
از فکرو خیال خود شعری زده ای
با فتح چنین چون چنان گل زده ای
آخر شعر برای خط زدن نقطه سر خط ویرگول زده ای
حسام الدین شفیعیان