تو میروی...

دسته‌بندی حسام الدین شفیعیان-عکاسی - حسام الدین شفیعیان

تو میروی جاده میرود زندگی میرود

قصه میرود شب با تمام سکوتش میرود
من قاصدکی در دست باران میشوم
باران میرود روز میرود و غروب میرود
شعر میرود شاعر میرود قصیده میرود
تاب میخورد زمین دور گردش قلبم
قلب با تمام تپیدن خود میرود
و این یعنی خط استوای زندگی در بر زمین
نیمکره ای در درون غار تنهایی
پنچره باران زده میماند
آهن هم درون پنچره میرود
زندگی فرصت ماندنو رفتن هاست
هیچ ماندنی ماندنی نیست
هیچ رفتنی رفتنی
این سخت ترین فلسفه جدایی هاست
برای تمام آدمها رفتن میل بافتنی همیشگی هست
تنها یک خاطره میشویم
شاید آن هم برود...
حسام الدین شفیعیان

/مسیر بارانی/

مسیر را ادامه بده

شاید باران بیاید باز هم

باز رنگین کمان بشود بازم

تار دل ما از غم به شادی بشود بازم

تکرار همی قبل به بعدش بشود بازم

تکثیر سلول های کلمات خون تازه بگیرد بازم

با یه شعرم نکند باز دلم باران بگیرد بازم

حسام الدین شفیعیان

/بیا تصور کنیم/

بیا تصور کنیم چه اشکال دارد

مگر از شکل تو هم قافیه اشکال دارد

پرتره شو برایم بشو شعری ناتمام از منو این بومو قلم

تو بگو خط نشدم خط شکسته مگر اشکالست

قافیه شد شکرو قندو غزل شد خطم

مگر از خط برون زدنی بر تو هم اشکال دارد

نکند این دل من قافیه ای زتو کم دارد شایدم نقطه زحرفی زده ام یا که نقطه زخطم زکاغذ کمو کمتر دارد

شاعر-حسام الدین شفیعیان

-/خط زخطی زحرفی زحرفت زنو/-

فعل زقبلو زمضارع زماضی بعید

زبدو قبلو زچندو زچونو زبعدی زاری

گلو گلبرگو به ریشه به ساقه به آفتاب چنین

گمو کم کامو کرو کورو دلو دیده زبستن گاهی

نونو ن و القلمو دل ز ما هم روشن

جوهرو قلمو سطرو دلو کاغذو دلبر با هم

دفو نی تنبکو نت فالشو زبر زیرو زرو

خطو خطهای دگر باز شماری ز ماندن زما هم شدنو ما زدلو دیده به دلبر چو شبو روز

حسام الدین شفیعیان

/خیال انگیز//شاید و باید...//پائیزان قلب/

/خیال انگیز/
در خیال تو همان جنگل سبزم که مسیرش به بهاران برود
پائیزم ولی در تو دلنگیز به باران بروم
ماه زیبا شده بود از رخ تو تا به جهان تا غزلی شعر شدو بند به زنجیر دل من بروی
بال بر بندو برو از خیال من غمگین زده ای تا به گرد نیفتادن از خیال تو چه حاصل بشوم
حسام الدین شفیعیان

/شاید و باید.../
زندگی طعم قشنگ یه گل رو به طبیعت شاید
ابرو مه خورشیدو فلک مهتاب شاید
زندگی وسعت خندیدن توست بار آن هر چه زیاد چه قشنگ شاید
بار در فکر تو و فکر تو از گل چه قشنگ شاید
آری زندگی کوتاهست ولی چه زیبا شاید
حسام الدین شفیعیان

/پائیزان قلب/
در دشتی وسیع خواب دلنگیز شدی
ماهی شدیو حوض دلنگیز شدی
در شب زدگی خیال انگیز شدی
با روح تنو خیال من چه پائیز شدی
حسام الدین شفیعیان