قصیده بارانی

مثال یک قصیده ی بارانی

شور غزل شوریده در شعری رنگین کمانی

باران فصلهای گذشته در تاریخ پایانی

شروع یک آغاز رویش در زمستان تنهایی

شهری ملول از ترانه ی سر فصل پائیز در ابیات شکوفایی

نو به نو خط به خط ترانه ای مثال برگ ریزان خیابانی

حسام الدین شفیعیان

قاصدک

قاصدک آرام بیا خبر از پر گشودن داری

زپر پرواز بال گشودن داری

نغمه ای یا خبری از سرودن داری

از کجا آمده ای به کجا پر گشودن داری

در میان پیله ی رد شدن جای دیگر داری

خسته از من بگذر حال که با این دل من شنفتن داری

چتر خیس باران را قصه ی شوریدن داری

یا که در خود پیله ی سرگشودن داری

با قصه ی ما حکایت بودن داری

یکی بودو نبودن داری

جای واژه جمله های پشت سر هم داری

نقطه ی سطر بعدی خط اول داری

با پایانه ی باز حرف مبهم داری

قاصدک شعر مرا چرخش  در خود بردن داری

حسام الدین شفیعیان

صندلی خالی

تو نیستی یا سایه ای هستی که نیستی

پر از بودن ولی در کنج تنهایی صندلی خالی نشستی

زیر بغض باران زده ی دلتنگی رفتی

میان کوچه های دلتنگی رفتی

کوچه خالی  صدای رهگذرانی که هیچکدام شبیه تو نیستند

لبخند خود را برده ای

اشک واژه ی تنهایی درون خود

زمین وسعت تنهایی درون خود

صندلی چوبی شکسته ی درون خود

اتاقک بارانی درون خود

و قصه ی سروده ی غمگین درون خود

حسام الدین شفیعیان

قلب تپنده

قلب تپنده اگر ریشه کند

فکر را آغاز سر ریشه کند

قلب تپنده مغز تفکر شعر درون ماست

غزل بیت بیتش سروده ناسروده ماست

اینجا مدار عاشقی پرچین اقاقیاست

کمی برای  شعرم بذر بشو اینجا سرودن ناسروده هاست

Hesam-shafieian

قصه زندگی

غزل خواندم غزل خوانم تو باشی

زبر مثنوی خوانم تو باشی

زدو بیتی گذر کن گر همی رود

زدریا زمثنوی پر از نور

زدیوان غزلهای زمینی بخوان شعری زنور اسمانی

بباران اشک شعله ور شو

بباران شعر دریا را نگاه کن

زرنگین کمان باران گرفتن

زباران در پی رنگین کمان شو

زنو از غزل تا نو به نو شو

همی شعر  را به خوانو نو زنو شو

زکسب دانش از بهر نهانی برون آی ای شب از طلوع ناگهانی

شب از  قصه گرفتن از زغصه

غزل خوان شبای پر زغصه

همی خوان تا بدانی این چه شعریست

که دارد هم سخن های نهانی

درون شعر  هست تاریخهایی

زتاریخ زمین هم آسمانی

زتاریخ آسمان دارد زدفتر

زدفتر شعر خوانند همچون باران

زاشک زمین هست بر باران

جهان جای بسی هم بذر پنهان

زتاریخ هم هست بذر ها نهالان

نهالی کاشتن تا آید از شاخه جوانه

زصبرو زحوصله در هم تاریخ چو خوانش

این زمین قصه تاریخ آدمک ها

زانسانها زتاریخ در قصه هاشان

نغمه های زندگی دارد کم و بیش

یکی کم یکی بیش یکی گر پیاله عمر بگذشت

همی قصه زندگی یکی بود و یکی نبود ها

نقطه از بر شعر خوان سطر به سطری

بباران روشنایی در  زذهنی

بشو زنجیره ی انسان شدن ها

زنو تر نو زنوتر نو شدن ها

شاعر-حسام الدین شفیعیان