آنیکه به حیات یک موجود زنده اهمیت میدهد جان یک انسان را برابر جان تمام انسانها میداند و گیاه و حیوانات.حال در این امر چیست وقتی یک انسان رشد یافت و درست به بالندگی و درستی رسید خود نهالیست در بذر دیگری.دیگری را نابود نمیکند بلکه حیات دیگری را افزان میکند آن حیات معنوی و فکری اوست که مثال حیاط زندگیش در هر اندازه گسترش آن با آن فرق دارد. مثال اثاث و اساس زندگیست.حیاط فکر شما و حیات فکر شما باید از درستی پر شود. این حیات فکری حیات فکری دیگریست.اما مزرعه ای که در آن بذر درستی کاشته نشود بذر نادرستی ببار آرد و مزرعه ای که بذر روشنایی و حاصل آن حیات یک انسان دیگرست. در آن حیات پیرامون یک انسان انسانها و حیوانات و گلها و طبیعت هست انسان مفید در همه امور در رشد و بالندگی صحیح مفید خواهد بود و حیات زندگیش از اثاث درستی پر میشود که در آن برای محیط خود و جهان زندگانی خود مفید خواهد بود.
ما آمده ایم تا بر هم مرحم شویم نه بر هم زخم ما را خداوند خالق زیبایی ها آفرید تا در جهانی بر رضایت خداوند کوشش و تلاش کنیم در بر این کوشش و تلاش در هر بعد آن به امورات آفرینش. خلقت. انسان.جهان. و زندگی درست بیندیشیم.و هم را به صعود رسانیم و نه سقوط زیرا آنهایی که سقوط کرده اند مشتاق به صعود انسانی خود نیستند در مرگ تفکری خود مرگ تفکری دیگری را خواستارند اما آنی که تولد فکری کند و تولد فکری خوب در بعد دیگری شود آن تلاشی که کرده مثال نجات یک انسان نجات کل بشریت بشود یعنی انسانی که این رسالت خوب دیگری هم انسانست و او هم حق حیات مشابه مرا دارد این تفکر یعنی حیات بذر رشد شکوفایی دیگری نه قطع کننده دیگری و نه غرور و نه سرکوفت بلکه برای خود و او مثال خود او و رنج دیگری رنج او شود.زیرا در نفرت خشم و در مهربانی جلوه آرامش و رضایت خداست. اینکه انسان جان تفکر یک انسان دیگر را نجات دهد مثال کشتی ماند در تندباد خزان زندگی کسی که میبیند در موج ها میفتد اما چه میکند غرقش میکند یا دستش گیرد آنی که انسانست دست گیرد و آنی که در ندانم گرایی بیفتد ندانسته ظلم میکند اما دانش باعث میشود آدم مهربان شود زیرا دانش و دانستن در امور هدف زندگی و زنجیره انسانیت هست که به سمت هدف رضایت خدا پیشروی میکند نه آنچه پسرفت کند بلکه باید سعی کند روشنایی درونش را روشنتر کند و در دیگری شعله نور دانش و مهرورزیدن را روشن کند نه خاموش.
خرد و بینش و دانایی در انسانی که بجوید بکوبد درست اندیشد به افزایش و کمال گرفتن بهتر و ظرف تفکر انسان بازتر و روش و عملکردش نیکوتر میشود. زیرا انسان در بستر رشد معنوی هست که افزانتر از قبل و بهتر از روز قبلش شود. معنویت درست بینی معنویت درست اندیشیدن در حکمت ها و اسرار الهی در ظرف عظیم دریای دانش خداوند بر انسان در حکمت ها. دانش ها. خیر اندیشیدن ها. خوبی کردن.اما این راه و روش درست هست که دیگری و دیگران را به خرد و دانایی بیشتر رهنمون میکند و آنچه درست انجام شود مزرعه درستی را بارور میکند. اما آنچه که در بی دانشی انجام شود در بی دانشی بیهودگی هست.
بینش و تفکر یعنی اینکه ما مسئله ای را خوب ببینیم.و در آن تفکر کنیم.تفکر چرا مهمست.زیرا باعث میشود تشخیص بدهیم.مطالعه چرا خوبست زیرا ربط ها را بدرستی میفهمیم.بینش مهمست.چگونه چطور چرا؟وقتی چگونه/بینش را باز کرد جواب ها درست میشود؟پازل ها چینش درست خواهد داشت.مطالعه دقیق.بینش صحیح.کاری را درست تشخیص دادن.تفکر در آن کار./زیرا تفکر ما به ما میگوید چرا میبینیم و چرایی آن به جواب میرساند ما را/جمع کارهایی که میبینیم./و اندازه آن/جواب درست را به ما میدهد.که چه کسی چه کاری انجام میدهد.و در آن کار در چه سطحی هست.ایا نویسنده خوبیست.توانایی نویسندگی او چقدر هست.آیا شاعر خوبیست توانایی شعر سرایی او در چه سطح هست.آیا های دیگر در هر کاری میزان توانایی های آن فرد و قضاوت ما درباره اینکه او چگونه مثلان نویسنده ای هست.از خوانش داستان یا شعر یا کار او به ما میزان توانایی آن شخص را بازگو میکند.خب میتوان گفت نویسنده عالیست.نویسنده خوبست.نویسنده ای که باید تمرین بیشتر کند.و... پس تفکر بر توانایی های انسانها هست که میتواند در مورد کار او به ما پاسخ دهد.چون مثلان کتاب او را خواندیم.مثال کتاب یا نوشته داستان و... بعد از خواندن کامل میتوانیم بگوییم این کتاب داستان یا شعر و... چگونه بوده.اما نخوانده نمیشود قضاوت کرد./و یا منتظر اثر بعدی او شدن.بهتر شدن یک فرد میتواند به ما بگوید او در آن کار در حال ارتقا یا پیشرفت هست و توانایی او در چه سطحی از آن کار هست.قضاوت صحیح یعنی عجله نکردن.و درست اندیشیدن هست.
/ارزشهای متفاوت ,یافتن های متفاوت/
در قلمروی وحش طاووسی به کلاغی بنگشت
از بر کلاغ سیاهی بدیدو حالش بد گشت
کلاغ بگفتای که من از سیاهی دارم پرگشودن آسان
ای طاووس سنگینی تو و زیبایی تو هر چند زیبا
اما پر تو پر پرواز سبک نیست چو من
طاووس بگشت زهمی فکر که او چه پر سبکتر از من دارد
و همینجور بلبلی گشت شیدا میخواند آواز همی چون زیبا
که غورباقه گفت چه صدایی داری بهبه چه خوش آوازی داری
گفت من ندارم زتو چون این صدای زیبا
بلبل به او گفت که پرشت هم زیبا
چو بجستن تو کنی در برکه
ماهیانو ببینی در بر آب زیبا
گفت منم بلبل سرگشته زکوهو صحرا
گاه در چنگ قفس کنم صدایی زیبا
اینست که هر کسی زبهره دارد
گاه خود دریافتنی از درونی زیبا گاه صدایی زیبا گاه تفکر زیبا
آدمی گر بخود از خود نگرد در درونش بگردد الماس
گوهر خود چو زیبا بکند از حسد مبرا بکند
وز غرور کاذب خودداری بکند گنج درونی دارد زیبا
گر بیابد درونش گوهرش را چندان
اشرف مخلوقات خدا هست انسان
آدمی گر رود از سوی انسان شدن
تبلور بکند چون کمالش زیبا
گردد گنج درونش پیدا
ارزشی چون تابان
ای که در خود بیخبر از درون خود میجنگی در نیک و بد از درون خود در جنگی از خود برون درون تو انجمنی در انجمن درون خود تو نیکو صفتی گر نیکو صفتی درون را نیکویی دهد اول ز درون خود پاک شدن روان شود در جنگ خیر و شر درون و برون درست شود و اگر درون تاریک برون روشن بطالت هست اما درون روشن برون روشن درستی هست پس درون سازی نمود آن اعمال هست و اعمال نمو کند بر آرامش انسانی زیرا آنکه خالص بشود خصلت خوبی گیرد در خصلت بد فزونی نگیرد در خصلت خوب اگر روشن گردی در خصلت خوب تو ابر مردی و ابر مردی آنست که ظلم نکنی و ظلم کردن یعنی بدی و اگر حامی مظلوم گردی خداوند حامی تو میگردد و اگر حامی ظالم گردی ظالم چیزی بر تو نیفزاید چون ظلم تاریکیست پس آنی که در ظلم سکونت کند در ظلم میمیرد و در گناه و آنکه در نور ساکن شود در نور اگر بمیرد در نور به سرافرازی آید زیرا آنی که در ظلمت بمیرد در ظلمت درون مرده و آنکه در درستی بمیرد در درستی سرافراز شود.راهنما شود و هدایت درون گیرد و هدایت کننده خود بر ساختن خود و دیگری شود اگر از خودسازی به دگر سازی رسد و از اگر دگر سازی از خودسازی آید نهال دیگری به درستی جوش خورد نه برد نه ببرد نه به امیال نفسانی خود از درستی ببرد.زیرا اگر بی تفاوت باشیم بی تفاوتی مارا در خود میخورد و آنکه خورده نفس خود شود در بدی خورده در خاکدان بود و بیهوده رفتو بیهودگی گرفتو نگرفت بال پریدن به درستی بلکه در خود به انکار بمرد در خود بیخود از بی حاصلی در یک قاب هم درون خود برون خود درون دیگری برون دیگری نماندو بیهوده به خاک رفت و روح متعالی نشد.شمع خوبان همه شمعیست که روشن گردد بر دل روشنایی چو خوشتر زاعمال گردد و از همی خفتنو بی حاصلگی در خواب بماند هر کسی که در خواب غفلت ماند.چو بخود زآدمی انسان شدی و از آدمی به انسان سازی در تفکر چو حاصل سازی انسان همی شد و آدم همی شد که در خود جستن و از این جستن خود دگری را جستن زنجیره بگردد همی در خوبی آنکه حاصل ببرد از این راه به درستی به فانوسی گردد نزد خداوند سرافراز و هر کسی از مهربانی خسته در نفس خود واگشته در حاصل خوبی و مهربانی حصاری نیست که جز حصار ساعت شنی که مقوا درون آن گذاشته شود و پر شدن آن توقف کند.
هر تفکر و اندیشه ای که به نفع بشریت باشد خوبست.هر اندیشه ای که سودرسان بشریت باشد خوبست. و هر اندیشه ضد بشری بد است.هر اندیشه ای که خشنودی خدا را داشته باشد خوبست.زیرا رضایت خداوند هست که انسانها را به سر منزل رستگاری و خوبی رهنمود میکند. این اندیشه خوب چه در انسانها گیاهان حیوانات و کمک به بشریت باشد خوبست.مهربانی خوبست آیا مهربانی با تفکر تعقل بهتر هست آری مهربانی با تفکر تعقل عالیست.هر کاری که در آن تعقل و تفکر بکار درست آید خوبست.زیرا در هر کار خیر نیکی ورزیدن به بشریت خوبست.انسانهایی که توان بدنی آنها در معلولیت هست آنها که روشن بین درون نابینایان.کم توانان ذهنی و معلولیت جسمی آنها توانمند میشوند در توان دیگر خود یک نابینا در درون خود جهانی دارد که حس های او هست حس های قوی در مهربانی در هر توانیابی که توانایی خود را افزایش میدهد در معلولیت ذهنی مهربانی و توانمند شدن در کار آموزان آن. و انسانها میتوانند در کمک زنجیره به هم آن رشد و شکوفایی را با تخصص های خود افزایش و رشد دهند زیرا خداوند کمال گرفتن و رشد را دوست دارد.و کمک به هم زیرا غرور مایه آفت در انسانی هست.همه ما باید توانمان را افزایش دهیم در کاری که به نیکی انجامد در هر صنف شغلی و خدمتی و کاری که انسان هست میتواند نیکو کار کند و انجام کار نیکو در بستر خانواده خود شخص به رشد و درستی آن در پویایی و عاقبت نیک هست. زیرا این بستر درخت خانواده زنجیره تداوم نسلها میشود.و آنی هم که در این بستر بتواند خانواده تشکیل دهد و نیکو باشد از رفتار نیکو به عنوان بزرگ خانواده در سر مشق اعضای خانواده میشود زیرا در رضایت خدا بزرگی را نیکویی و سر مشق شدن دانسته و خدا او را جلال و عزت هم در بستر خانواده و هم در بستر جامعه در رفتار و خدمت نسل او قرار میدهد.