فانوس-44

اولین نجات دهنده خدا هست و  در زمان های مختلف میتوان ذهن نجات دهنده داشت یعنی چه؟ یعنی ذهن نجات دهنده منتظر نجات نمیماند خود اول نجات دهنده میشود.اما ذهن نجات دهنده در چتر آموزه ها پر میشود و چتر باز میتواند دیگری را نجات دهد و یک چتر بسته سقوط و انهدام هست.تمام نجات دهنده های تاریخ راهبردی بودند . یعنی چه؟ یعنی رهبری هدایت فکری میکردند .در سخت ترین زمان ها بهترین عملکرد ها و خب دربازه هایی بسته به آن شخص مقابله هایی بوده. قوت قدرت خدا.انسانی بسیار ذهن قدرتمند دارد اما ذهن خسته قدرت کافی ندارد ذهن درست کار دهی بهتری دارد تا یک ذهن خسته چگونه یک ذهن خسته را میتوان نو کرد.باید درون ذهن خود را تمیز بدهید پر کنید از درستی خوبی ان موقع خواهید دید اول خودتان نجات پیدا میکنید بعد خانه خود و بعد برون رفتار جامعه خود.خب بله در این بازه نیروهای تاریکی مقابله میکنند.از آدمهایی که درون و زبانشان لعنت هست اجتناب کنید زیرا لعنت بد هست. لعنت نفرین و تندمزاجی بد هست.اما لعنت چیست خود انرزی منفی هست رحمت خوبست.برای هم رحمت خواستن درون را صاف کردن.اگر ما میگوییم خدایی جهان را خلق کرده میتواند توازن بدی را جواب دهد.اما به کسی که واقعن تاریک و خود را نمیخواهد نجات دهد.یعنی شر مطلق هست.شر مطلق یعنی ذهنش را بسته درونش را تاریکی گرفته. خب این کار هر کسی نیست دست قدرتمند میخواهد یا برون کننده قدرتمند وصل مستقیم به اصل زنجیره.بعضی افراد به حسب کارهایی که کردند بسیار زیاد تاریک شدند. هر جنایتی کردند مثال هست هر چیزی که بد بوده عمل کردند انقدر زیاد که سخت میشود برون کردن آن.میتوانند نشان دهنده بدی برای طرز تفکر خود باشند.چون بنگرید به آن افراد میگویید شما از چه آموزه ای پر شدید.و بعد نصیحت هم میکنند که به آموزه ما در بیا.مثالست.آنقدر انرژی طرف منفی هست که حالت را بد میکند.بعد خب میگویی این شخص ممکنست پر از آموزه اصیل آن نشده.برآورد باید کرد روی مومن واقعی در هر طرز فکری.پس لعنت بد هست. زیرا انسانی از همه مسائل خبر ندارد شخصی را لعنت میکند اما نمیداند آن شخص اصلان در چه شرایطی هست.چون اول آن نمیتواند بفهمد چرا دارد آن کار را میکند.چه کسی هست. چرا اینجوری شده.چرا آن کار را میکند. قدرت بر درک شرایط آن شخص را ندارد.همنشینی با فرد مطلق تاریک رفتار شما را درون تاریک میکند برون آن برخورد شما میشود اما صبر انسانی میزان دارد.مثل شیشه آب که پر شود سر ریز شود.اما کنترل ذهنی چون میداند دارد با تاریکی میجنگد.تاریکی میخواهد سقوط دهد روشنایی میخواهد صعود دهد.سقوط خیلی بد سخت هست.شخص مومن حقیقی حتی آنهایی که غیر دین ادیان فقط خدا پرست مطلق هم باشند که همه اول خدا پرستی مد نظر هست. مثال یعنی فقط میگوید خدا.خب اگر بخواهیم فرقه.دین. عقیده جهان اینقدر زیاد هست که گاهی خبر از همه اینها نیست اما بهترین طرز فکر آنست.که انسانی جای خود را پیدا کند والا جای کسی دیگر را بخواهد بگیرد هلاک میشود دین اصلان شوخی بردار نیست. مثلن بعضی افراد در جهان فقط بخاطر یک مکاشفه گفته شده تو فلانی هستی اصلان ببین کی بهت مکاشفه کرده بعد ببین توانت چیست بعد ببین کی هستی اعمالت را نگاه کن بعد ببین قدرت عملکرد داری بعد ببین اصلان گروه خونیت به آن شخص میخورد. حال چگونه میشود.پس مومن حقیقی چون از خدا ترسی نه مثال وحشت نه خدایی که شوخی سر مسائلی ندارد.در حالی که مهربانست. پس  سعی کن اگر مکاشفه شده تفکر در ان کنی. بعد حال خود شناسی. حال اگر لازمه آن را شخص ندارد مفید باشد.اگر پایه کاری را برای ان شخصیت میریزد درستی پر شوند و تعلیم و تبلیغ و ترویج و اماده سازی برای فرمان خدا.پس حتمان لازم نیست کسی خاص باشید قوت شما به عنوان یک انسان میتواند زیاد شود. حال کسانی هم که خود شناسی کنند بخواهند تفره روند خود میدانند.در حالی که در این راه تفره بردار نیست. قوتی انقدر سنگین هست که میفشارد حال خراب میشود. اگر راه اشتباه روی اگر باید ببینی کدام سمت ترا انرژی میدهد و درونت روشن میشود نه آنکه آن سمت دیگر بد باشد نه. این مخصوص بعضی افرادست. والا مربوط همگانی نیست. گاهی آدمی مثال پوکیدن میشود.سریع باید میزان شود و  آنچه پر میشود عمل کند. این را آن دسته افراد میفهمند که در این شرایط ها هستند.لزومان نه اینکه آن راه را قضاوت کنیم نه بلکه رضایت خدا را بر رضایت همه هستی اولویت بدانیم.

فانوس-43

چه کسی میتواند هم  پادشاه نفس خود گردد هم شاه قلمروی درون خویش آنکه در پادشاهی نفس خود  بر نفس شاهی قلمروی درونش  خادم پادشاه عالم گردد و چه کسی میتواند بذری کند از درون خود که ریشه آن درون نفس خود کشته از امور زمینی به امور بنیادی اصل رسیدن به رضایت خدا شود و چه کسی بند از بند تنش را از تاریکی پاک نماید آنکه تن خود را از بدی خواستن پاک نماید و چه کسی تواند بر نفوس وساوس خود غالب آید آنکه فانوس درونش را بر روشنایی دیدگانش بر محرومین و بر مظلومین بگشاید تا جهت آن در رضایت خدا باشد و چه کسی خود را تاج جلال دهد وقتی تاج جلال او در تاج جلال محرومین عزت زندگی درست گیرد و چه  آنکه در ملکوت عزتمند باشد و در نظر مردم حقیر و آن که در نظر مردم سرافراز و در نظر ملکوت سر به افکنده از شرم.پس راه همه عزت و سرافرازی راه خلوص نیت رضایت خداست در رضایت درستی و  درست راه را پیمودن زیرا نوری که مسیری درست را بگشاید نوریست که از  بدی مبرا شود و در نور ساکن شود و از بدی نفرت کند و در خوبی سبقت کند زیرا آنچه که میکند در ان راه هدفمند شود و آنچه هدفمند شد درست ریشه گیرد زیرا هر چه از خشم فرود آید در خشم خشک شود مگر آن خشمی که در راه صیانت و عبادت خدا باشد غیرت از خشم مبرا شود و خشم در غیرت سوزد و خشم جوشش در درستی گیرد و قسمت الک آن خشم جای خشونت خشم بر  خاموشی خشونت از آن گیرد زیرا خشم آتش هست و آتش خشم آتش درون از خاموشی آن بر قسمت خشم غیرت وار آن یعنی خشمی که فرو نشیند تا روشنایی درون بر خشم آب شود پس چه خشمی ماند که فرو ننشیند مگر بر  نبرد درست نبرد درستی خشم بر ابلیس هست زیرا ابلیس  مقصر هست نه  اینکه خشم بر شخص گرفته شود بلکه خشم بر نفسی که اسیر ابلیس شود گرفته میشود تا شخص اسیر نفس ابلیسانه نشود و نفس او نور شود و نور درستی هم شود تا نور درون تن روشن از درستی گردد و نور درستی روشنایی بر نفس گیرد و تاریکی کم گرددو درون برون عمل نیکویی دهدو میوه های خوب ببار آردو ماحصل آن محصول درستی شود زیرا خشمی که بر ابلیس رود با خشمی که بر تن انسانی رود یعنی مبارزه با امیال بد و درون را پر ساختن از خوبی.زیرا  تقصیرات بر تقصیر نفس اسیر ابلیس هست و خداوند نور هست عشق هست و در ان تاریکی ذره ای نیست.زیرا خداوند  درستی هست و تاریکی هست که درستی را دوست ندارد زیرا آنچه درست هست نیکوست و آنچه درست نیست زشتی از نفس انسان هست که او را به بدی میکشاند بدی در انسان از تعلقات امیال نفسانی بر حقو حقیقت هست و در این خشم چیره شدن یعنی نفس را روشنایی دادن نهیب زدن بر  درون خود تا درون به نور منور گردد و نور به  پیمودن مسیر نجات تا تعادل از نفس و تعقل از عمل و تفکر از نظر و نظر از بینش و بینش از الک و الک از تمیز دادن و روح جریان روشنایی گرفتن از عمل و غضب بیخود جای آن بر غضب بر درون کوبیدن تاریکی و بذر روشنایی ماحصل بر تفکر و تفکرات مثبت بر حرکت و حرکت بر جوشش و جوشش بر کوشش و کوشش به کوبیدن و جستن و جستن به جویندگی و جویندگی به پویایی و کمال به دانایی و حد دانایی به خواستن و خواستگاه آن یعنی رضایت خدا.

فانوس-42

آنی که تفکر کند و تعقل نماید به این میرسد که در تفکر و تعقل هست که انسانی به جایگاه والای بشری میرسد آنی که نه تفکر کند نه تعقل کند نه مهربان باشد و نه درست کردارو درست رفتارو  خشن باشدو بیرحم و سخت دل و اگر این را به پیرامون رشدش حواله دهد میشود آفتاب پرست.یعنی چه آفتاب پرست یعنی همرنگ پیرامون شدن هست .اما لحاظ تفکر انسانی یعنی ما بدانیم انسان تفکر دارد و انتخاب اما  از طریق انسان های عادل خط کشی نشده تفکر مادی زمینی.در قضاوت صحیح همانها پیرامون هست اگر فرض محال که هیچ محالی در ید توکل بر خدا در امر خدا محال نیست بیندیشیم پیرامون شخصی در هر نقطه جهان را درک کنیم اما نه آفتاب پرست شدن یعنی  ضرر نفع جمعی نفع مادی نه نفع معنوی نفع مادی چارچوب  اصول خود و درستی آن نوع تفسیری کامل دیگری دارد اما اینکه انسان درست اندیش درست رفتار هم بشود پس آنی که اگر یک آن قوی باشد بر دویست هزار آن  چیره از اندیشه میشود و آن که هزار دو هزار بیشتر بر تکامل دید و اندیشه قوی میشود و آنی که خواب بزند خود را نه یک قوی نه هزار نظری آن فرق ندارد.دهان درون لعنت پر میشود و رفتار درون بد میشود اما آنی که رحمت هست دهانش رحمت درونش رحمت هست.زیرا خداوند صفات خوب دارد . پس انسان چرا صفات خوب را درونش روشن نکند.آنی که نفهمد میفهمد ولی آنی که خود را به نفهمیدن حقایق بزند در هر چه فهم که میتواند تعقل کند منافع چیره میشود. انسان درونش ترس اگر باشد ترس امری هست ذاتی اما چیره شدنش بر ترس قوی شدن ایمان انسانی به تعالیم درست هست تعالیم درست انسان را به خدا میرساند در هر تفکر بینش و تعقلی خداشناسی یعنی  اینکه انسان در حیات خود تفکر کند تعقل کند بینش کند اما این تعقل تفکر وقتی پر از رحمت شد انسان همه صفاتش را به خوبی سوق میدهد اما اگر بد اندیش شد حتی از یک کلمه جمله بد آن را میابد زیرا در فطرت خود خشم دارد اما آنی که در فطرت خود نور دارد روشنایی میابد و در این روشنایی خیر طلب میشود خیر طلبیت یعنی استقلال فکری خود را در خداشناسی میابد و مثل ریسمان کهنه نمیشود زیرا آنی که استقلال فکری دارد 50 نفر بیشتر هر چقد بگند نادرست او با ریسمان محکم درست را پر شود در شناخت حرف استقلال فکریش او را مستحکم میکند زیرا میداند بعضی امور و وقایع را و بعضی وقایع را درست پازل میکند و زیاد که شد و بیش از اندازه شد میفهمد یک زنجیره مرتبط یا یک مسئله  هست که اتفاق می افتد پس اتاق شما  حتی یک پنچره حتی یک سطل آب هم در آن موقع کار میکند ولی اگر غیر آن باشد دریا هم سراب هست و اگر درستی باشد پارچ آب هم کار دریا را میکند.

فانوس-41

اصل بنیادین انسان انسانیت هست. زمانی که این مهربانی و خوبی و در حق هم خوبی کردن رواج پیدا کند اولین محصول آن درون خود انسان بذر آرامش و حاصلش مهرورزیدن به هم برای رضایت خداست.رضایت خدا رضایت آنچه که برای هم در زنجیره انسانیت هست میباشد وقتی در مهربانی اینقدر گوهر الماس اصلی معنوی هست چرا در گلالوده کردن روح خود کوشا بشویم.آنهایی که در راه حقانیت و حق جویی و درستی هستند راه خدا را  انجام میدهند در راه خدا  چه هست؟مهربانی.یک انسان اصیل خدایی انسانی هست که  نهال درستی را در خود بکارد و دل غافل از منافع زمینی که گلالوده ترین گلالوده های روح انسانی برای کسب منافع زمینی هست. و حال خداوند نظر میکند به درون انسانها اگر  اصلاحگر هم نباشیم درو کننده هم میشویم. درو کنندگی درو کردن خیلی اصول میشود و اصول درو کننده برگزیدگان میشود و این درو در بتن آنچه اصالت افراد نیکوست میشود پس اصالت نیکویی یعنی هر کسی با هر طریق فکری و عقیده ای اصیل آن باشد. و اگر خطایی و  حرکتی و بدی از عقیده ای رسید آن را زنجیر به اصل بنیاد  آن نهال نیکو نکنیم.زیرا اصل نهال نیکو درست هست در راه رضایت خداوند و جلال خداوند هست زیرا آنکه خداوند را مد نظر بگیرد خداوند در او  و در راهش و هر حالت او را یاری میکند اما اگر اصل نهالش شد نهال تاریکی از خدا کمک نگیرد از نهال تاریکی ابلیس کمک بگیرد ابلیس که دوست انسان نیست گلالوده میکند روح را بعد در عمل او در راه او در کار او مشخص میشود که دیگر خداوند یاریش نمیکند پس ترد کردن و بیرون راندن انسانها بخاطر خطایای زمینی آنها مثال ابلیس نیست.چون ابلیس  حالا شش هزار سال هفت هزار سال آن هم به زمان ملکوت الهی بی زوال  عبادت کرد خداوند از او دیگر توقع خطا نداشت ولی با آن حال به او برای آن عبادت مهلت داد زیرا خداوند عادل هست و البته حکمت مهلت او برای اینکه ببیند واقعن انسانی که اشرف مخلوقات هست را اگر گمراه کند بسته به مقام معنوی او  چه میکند.پس  اخراج ابلیس سرکشی مستقیم در برابر خدا بود نه انسان چون انسان مقابل او بود و سجده نکرد اصل آن ایستادن در مقابل خدایی بود که به کامله میشناخت اما غرورش سرنگونش کرد حال در مقابل خدا ایستادن هست که انسان را سقوط میدهد اگر انسانها در مقابل هم خطا کنند بخشش هست  اما اینکه طغیان در مقابل خدایی که  با معنویت به آن رسیدند به ایستند هست که سقوط میدهد .هر چند ابلیس دیگر در زمین برنگشت و اهل توبه کردن نبود . زیرا سقوط به همراه آدم و حوا کرد . آدم توبه کرد از آن خطا ولی ابلیس اهل توبه نبود حتی در زمین زیرا  غرور و  اینکه امید نداشتن به برگشت از مایه شک و شک مطلق از مایه تاریکی در ورای تاریخ او را به هولناک ترین کارها واداشت در انسانها پس همیشه خصلت های خدا را درونتان زنده کنید تا سقوط نباشد بلکه صعود به جایگاهی باشد که مقام انسان از آن بود نه سقوط به هاویه نه سقوط به جهنم آن هم از مراتب آن بلکه به مراتب بهشت اعلی آن هم در مراتب روحی. در ملکوت الهی سر افراز بودن نه سرافکنده شدن.

فانوس-40

در مسئله انتخاب دین برای آنهایی که دین خاصی ندارند و انتخاب دین در بقولی ندانم گرایی جمعیت بسیار زیاد هست در تحقیق هست.وقتی شخص  شروع به تحقیق میکند و نسبت به یک دین تحقیق میکند کتاب آن دین را میخواند و ارزیابی میکند اتفاقا ممکنست تمام نکات ریزتر را هم ارزیابی کند با پیروان آن دین هم به نحوی ارزیابی کند.پس سنجش میکنند کنار هم میچینند و حالا شخص از ندانم گرایی به دانستن گرایی روی می آورد.پس بهترین منابع تحقیقی برای ادیان آن منابعی هستند بدون تعصبات دینی برای رضایت خدا زیرا برای برنده شدن نیامدیم آمدیم تا رهنمود کنیم به انتخاب برای آنچه شخص به درستی و کمال برسد مهم روش دینداری هست و در این روش شما الگویی شوید برای آنهایی که شما را نظر میکنند.البته به آن اشخاص که دین ندارند باید عرض شود دین نماها هم هستند.افراد متعصب هستند. افراد متعصب ضربه زننده هم هستند.افراد نقاب دار هم هستند.کج رونده هستند.بد عمل کننده هم هستند. در مقابل افراد خوب عمل کننده هستند. افراد درست رفتار کننده بر اساس کتابشان هستند.افراد میزان هستند. افراد میزان کننده هم هستند.افرادی که کتابشان گفته مهربان باشند.افرادی که کتابشان گفته به دشمن خود هم محبت کنید.افرادی که در کتابشان گفته گفتار نیک کردار نیک پندار نیک.یا افرادی که در کتابشان گفته در انتخاب دین یا امر اکراه نیست یا زور نیست بلکه چون انتخاب کردید با دقت انتخاب کنید.با همه این موارد با ایمان قوی کسی که دینی را انتخاب میکند به انجام مراسمات و شریعت دین عمل میکند در دینی نماز خوانده میشود در دین دیگر هم نماز مثال در کتاب یک دین از تاریخ پیدایش تا تاریخ یک قوم گفته شده.گفته شده که باید به دستورات در اینکه به سرنوشت قبل و به سمت بهتر شدن روند.از عجله در غیبت پیامبرشان و گوساله پرستی  این رهنمود بر صبر هست.پس در همه کتب برداشت دقیق و اینکه قومی بخواهند به آن سمت درست حرکت کنند هست.در کتابی از عجله در زمانبندی و عجله در رفتن.و در کتابی از دانش و خرد و تمیز دادن.و در کتابی از مسائل دیگر مهم آن فهم دقیق آیات و تفسیر درست یا همان آیه و معنی.اما گاهی در یک آیه مسائلی هست که با خوانش تمام کتاب و علم به کتاب یک مسئله باز میشود و این میتواند حتی مکشوفات کتاب هم باشد.