حافظ

خواجه شمسُ‌الدّینْ محمّدِ بن بهاءُالدّینْ محمّدْ حافظِ شیرازی (۷۲۷ – ۷۹۲ هجری قمری) مشهور به لِسانُ‌الْغِیْب، تَرجُمانُ الْاَسرار، لِسانُ‌الْعُرَفا و ناظِمُ‌الاُولیاء، متخلص به حافظ، شاعر فارسی‌گوی ایرانی است. بیش‌تر شعرهای او غزل است. مشهور است که حافظ به شیوهٔ سخن‌پردازی خواجوی کرمانی گرویده و همانندیِ سخنش با شعرِ خواجو مشهور است. حافظ را از مهم‌ترین اثرگذاران بر شاعرانِ فارسی‌زبانِ پس از خود می‌شناسند. در سده‌های هجدهم و نوزدهم میلادی اشعار او را به زبان‌های اروپایی نیز ترجمه کردند و نامش به محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. هر سال در ۲۰ مهر مراسم بزرگداشت حافظ در آرامگاهش در شیراز با حضور پژوهشگرانی از اقصا نقاط دنیا برگزار می‌گردد. در تقویم رسمی ایران ۲۰ مهر را روز بزرگداشت حافظ نامیده‌اند.

در اثرپذیری حافظ از قرآن تردیدی نیست. انقلابِ حافظ در غزل، که همانا سرودنِ ابیاتِ معناً مستقل باشد، تحتِ تأثیرِ سبکِ قرآن بوده‌است. در عین حال، حافظ فرهنگ باستانی و فرهنگ اسلامی ایران را با دین، کلام، فلسفه و عرفان پیوند داد و در شعرش متبلور ساخت.

اآن‌که حافظ شاعری مشهور و شناخته‌شده در روزگار خویش بوده، اما شرح احوال و زندگی‌اش به‌طور عجیبی مجهول و پنهان است و نویسندگان هم‌عصر او یا کاتبان دیوانش، دراین‌باره اطلاعاتی را بازگو نکرده و تنها ذکر نام و تخلص و برخی اشعار را کافی دانسته‌اند

سال تولد حافظ روشن نیست و تنها برپایهٔ نشانه‌ها و قرائن حدود آن را می‌توان در سال‌های ۷۲۰ تا ۷۲۵ ه‍.ق تخمین زد.[۱۸] براین‌اساس، گزارش فخرالزمانی سن حافظ درهنگام مرگ را ۶۵ سال ذکر می‌کند که سال تولد را ۷۲۷ ه‍.ق به‌دست می‌دهد؛[۱۹][۲۰] اما این گزارش درست نیست. چراکه اگر منظور حافظ از «مجلس سلطان غیاث‌الدین» در غزل «ساقی حدیث سرو و گل و لاله می‌رود…»، جشن نوروز در روزگار غیاث‌الدین کیخسرو اینجو درنظر گرفته‌شود، و با توجه به این‌که دوران حکومت او تنها سه سال برقرار بوده، این غزل باید در همین دوره سروده شده‌باشد.

ازسوی‌دیگر، توجه به مضمون غزل، نشان‌دهندهٔ شوروشوق جوانی شاعر است و بر همین اساس می‌توان پنداشت که در آن روزگار، حدود دههٔ سوم از عمر بوده و اگر ۲۵ سال برای او درنظر گرفته‌شود، سال تولد او حدود ۷۱۳ ه‍.ق به‌دست می‌آید. 

نام حافظ، «محمّد» است اما براساس منابع نزدیک به روزگار او، نام و لقب «شَمسُ‌الدّین» و تخلص «حافظ»، تنها عنوان‌هایی است که در زمان حیاتش به آن‌ها خوانده می‌شده‌است؛[۲۴] تخلّصِ «حافظ» به ادراکِ قلبی او از قرآن و آشنایی و انس صمیمانهٔ بازتاب‌یافته در اشارات و عبارات قرآنیِ منعکس در شعرش اشاره دارد.[۲۵] وجهِ دیگر لقبِ «حافظ»، «آوازخوان» است که در فرهنگِ ایرانی به‌کار رفته‌است؛ چنان‌که به‌گفتهٔ محمود واصفی در بَدایِعُ‌الْوَقایِع، در هراتِ روزگارِ پایانیِ تیموری، خوانندگان را «حافظ» می‌خوانده‌اند. محمد پادشاه در فرهنگِ آنَنْدراج نیز «حافظ» را از قولِ فارسیان، «مُطرِب و قَوّال» معنا کرده‌است.[۲۶] لقب‌ها و عنوان‌هایی مانند «خواجه»، «لِسانُ‌الْغِیب»، «تَرجُمانُ الاَسرار»، «مَخزَنُ الْمَعارِفُ السُّبحانیّه»، «مَعدِنُ اللَّطائِفُ الرُّوحانیّه»، «عُمدَةُالْعارفین»، «قُدوَةُالسّالِکین»، «سلطانُ الشُّعراء»، نسبت «شیرازی» و بسیاری دیگر پس از مرگ به او داده شده‌است.[۲۷] محمّد گُلَندام، از او با عنوان‌های «مولانَا الاَعظَم»، «اَلْمرحومُ الشَّهید»، «مَفخَرُ الْعُلَما»، «اُستادُ نَحاریرُ الاُدَبا»، «شمسُ الْمِلَّةِ و الدّین» یاد می‌کند.[۲۸] برخی پژوهشگران عنوان «خواجه» را به‌خاطر آن دانسته‌اند که او مدتی به امور دولتی و دیوانی اشتغال داشته‌است. این درحالی‌است که پیش از او برخی ادیبان، شاعران و عارفان به این عنوان خوانده شده‌اند. 

آگاهی‌ها در این‌باره تنها در اشاره‌های حافظ در اشعار خویش و نیز مقدمه‌ای است که محمد گلندام در نهایت اختصار نگاشته، محدود می‌شود.[۴۸][۴۹] به گفتهٔ فخرالزمانی، حافظ در اوقات فراغت به مکتب‌خانه‌ای که نزدیک دکان نانوایی بوده می‌رفته و خواندن و نوشتن را در همان‌جا فراگرفته‌است. از این معلوم می‌شود که حافظ در تمام علوم شرعی و رسمی آن زمان صاحب‌نظر و دارای تحصیلات بوده‌است. حتی خودش نیز اشاره کرده‌است که هر صبح مجلس درس قرآن داشته‌است.[۵۰] بنابر آنچه از «مقدمهٔ جامع دیوان» به‌دست می‌آید، حافظ و محمد گلندام هردو در مجلس درس قوام‌الدین عبدالله بن نجم‌الدین محمود شیرازی شرکت داشته‌اند. در نسخه‌ای از «مقدمهٔ جامع دیوان» علت آن که حافظ اشعارش را جمع‌آوری نکرده‌است، «محافظت درس قرآن و ملازمت بر تقوا و احسان و بحث کشاف و مفتاح و مطالعهٔ مطالع و مصباح» آمده‌است.[۵۱][ب] با توجه به این عبارت، حافظ بر کشاف حاشیه‌ای نوشته، اما از بیت «به خواه دفتر اشعار و راه صحرا گیر/ چه وقت مدرسه و بحث کشف کشاف است» چنین تعبیر می‌شود که حافظ، کشاف و یکی از حواشی‌اش به‌نام کشف الکشاف اثر سراج‌الدین فارسی قزوینی را مطالعه و بحث می‌کرده‌است. بنابر مقدمهٔ مذکور، حواشی سراج‌الدین بر کشف الکشاف برپایهٔ آموخته‌ها از مجلس درس قوام‌الدین بوده و ظاهراً حافظ یک دوره بعد از سراج‌الدین، شاگردی قوام‌الدین شیرازی را نموده‌است. دیگر کتاب‌هایی که بنابر آن مقدمه خوانده، روشن نیست، اما برخی پژوهشگران احتمال داده‌اند منظور از مطالع، مطالع الانوار من مطالع الانظار قاضی بیضاوی یا شرح مطالع قطب‌الدین رازی در منطق و نیز مقصود از مفتاح، مفتاح العلوم سکاکی در موضوع معانی و بیان و مراد از مصباح کتاب ناصر بن عبدالسید مطرزی بوده باشد. افزون بر این‌ها، حافظ در اشعار خویش به حضورش در مدرسه، چهل سال تحصیل علم و فضل، درس صبحگاهی، و حفظ قرآن برپایهٔ قرائت‌های گوناگون نیز اشاره نموده‌است. تخلصش به «حافظ» و برخی عنوان‌های داده‌شده به وی مانند «ملک القراء» مؤید این مطلب است. توصیف وی از زبان محمد گلندام نیز به القابی مانند «مفخر العلماء، استاد نحاریر الادباء» و نیز برخی اصطلاحات و تعابیر در اشعار حافظ نشان‌دهندهٔ تسلط وی بر قرآن، تفسیر، فنون ادبی و نحو عربی، آشنایی با علوم حکمی و موسیقی و شناخت دستگاه‌ها و پرده‌های موسیقی است.[۵۲]

از آن‌جایی که اشعار حافظ غالباً کنایه‌آمیز و پرابهام است، معمولاً نمی‌توان برداشت و تحلیل قطعی‌ای از آن‌ها داشت؛ با این‌حال از برخی سروده‌های او نکاتی است که اشارات مستقیمی به وضعیت همسر و زندگی و فرزندانش دارد. از این اشارات می‌توان دریافت که همسر او، که نامش در افسانه‌هایی «شاخ نبات» گفته شده،[۶۱] در نیمه‌های عمر درگذشته و یکی از فرزندان او در کودکی و دیگری در جوانی فوت کرده‌است.[۶۲] تنها منبع دربارهٔ همسر و فرزندان خودش نیز اشعار اوست؛ اما کیفیت شعر حافظ چنان است که می‌توان اشعارش در این‌باره را به گونه‌های دیگر نیز تفسیر کرد. 

دیوان حافظ کتابی است مشتمل بر همه اشعار باقی‌مانده از حافظ. بیشترِ این شعرها به زبان فارسی است، اما اشعار مُلَمَّع و یک غزل تمام عربی هم در آن به چشم می‌خورد. مهمترین بخش این دیوان، غزلیات است. شعرهایی در دیگر قالب‌های شعری مانند قطعه، قصیده، مثنوی و رباعی هم در این دیوان هست

موسیقی بیرونی همان وزن عروضی شعر است. ذوق و احساس حافظ در قلمرو وزن، بسیار لطیف و نیرومند است و فرم غنایی پراحساس غزل‌هایش اختصاصاً به شعر او تعلق دارد. شکی نیست که یکی از اهداف اشعار حافظ، تطبیق بر دستگاه‌های آواز ایرانی بوده و بی‌گمان حافظ موسیقی‌شناس یا موسیقی‌دان بوده‌است. افزون‌براین، شواهدی در شعر حافظ موجود است که نشان از صدای خوش حافظ دارد و آشنایی‌اش با گوشه‌های موسیقی ایرانی را تأیید می‌کند.


برخلاف سال‌زاد حافظ، سال درگذشتش چندان مورد اختلاف نیست. در نسخه‌ای از مقدمهٔ جامع دیوان، سال درگذشت حافظ ۷۹۲ ه‍.ق یاد شده و افزون بر آن، ماده‌تاریخ درگذشتش در یک دوبیتی نیز آمده‌است که همان سال را به‌دست می‌دهد: «به سال باء و صاد و ذال ابجد/ ز روز هجرت میمون احمد// به سوی جنت اعلیٰ روان شد/ فرید عهد شمس الدین محمد».[۸۹][۹۰] دیگر نویسندگان هم‌روزگار حافظ نیز این تاریخ را گفته‌اند. اما در نسخهٔ دست‌نویس دیگری از دیوان با همان پیشگفتار، سال درگذشت حافظ ۷۹۱ ه‍.ق نوشته شده‌است. نکتهٔ قابل توجه این است که نویسنده، دوبیتی یادشده را — که سال ۷۹۲ ه‍.ق را نشان می‌دهد — برای ماده‌تاریخ درگذشت حافظ آورده‌است و برخی از تذکره‌نویسان و نویسندگان معاصر نیز سال ۷۹۱ ه‍.ق را پذیرفته‌اند. برخی نسخه‌ها از همین مقدمه، «به سال ذال و صاد و حرف اول …» را به‌عنوان ماده‌تاریخ آورده شده‌است که ۷۹۱ ه‍.ق را به‌دست می‌دهد و محمد قزوینی بر این باور است که عمداً برای تطبیق با تاریخ مورد نظر تغییر داده شده‌است. در قطعه‌ای دیگر که در پایان بسیاری از نسخه‌های دیوان آمده، ماده‌تاریخی با عبارت «بجو تاریخش از خاک مصلیٰ» برابر با ۷۹۱ ه‍.ق درج شده که مانند گزارش سال ۷۹۴ ه‍.ق از سوی دولتشاه سمرقندی، این نظر نیز با رأی متقدمان و معاصران حافظ مغایرت دارد.[۹۱]

حافظ را در کتِ شیراز یا مصلای شهر به‌خاک سپردند. در سال ۸۵۵ ه‍.ق پس از تسخیر شیراز به‌دست ابوالقاسم بابر تیموری، به‌فرمان وزیرش، مولانا محمد معمایی، بنایی بر آرامگاه ساختند. ظاهراً سپس‌تر آرامگاه بزرگ‌تر شده و بناهایی دیگر بر آن ضمیمه کردند. نویسندهٔ فارس‌نامه از «تکیهٔ خواجه حافظ» نام برده که بسیاری از شخصیت‌های نامدار در آن مدفون شده‌اند، مانند طالب جاجرمی در اواسط سدهٔ نهم ه‍.ق و اهلی شیرازی در میانهٔ سدهٔ دهم ه‍.ق در نزدیکی آرامگاه یا همان محدوده به‌خاک سپرده شدند

اشعار حافظ شیرازی | گلچین بهترین و زیباترین غزلیات حافظ + زندگینامهزندگینامه حافظ شیرازی و همسرش + خلاصه بیوگرافیتابلو حافظ در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.jpg

ابوعلی سینا

ابوعلی حسین بن عبدالله بن حسن بن علی بن سینا، مشهور به ابوعلیِ سینا، ابن سینا، پورسینا و شیخ الرئیس (زادهٔ ۳۵۹ ه‍.ش – درگذشتهٔ ۲ تیر ۴۱۶، ۹۸۰–۱۰۳۷ میلادی «۳۷۰ ،۴۲۸ ه قمری»[۱۰][۱۱][۱۲][۱۳] همه‌چیزدان،[۱۴] پزشک، ریاضی‌دان، اخترشناس، فیزیک‌دان، شیمی‌دان، جغرافی‌دان، زمین‌شناس، شاعر، منطق‌دان، فیلسوف، موسیقی‌دان[۱۵] و دولت‌مرد ایرانی[۲][۳][۴][۵][۱۶] و از مشهورترین و تأثیرگذارترینِ فیلسوفان و دانشمندان ایران‌زمین و جهان است

که به ویژه به دلیل آثارش در زمینه فلسفه و پزشکی اهمیت دارد. آثار اصلی او دو دانشنامه علمی و فلسفی جامع به نام‌های کتاب شفا و دانشنامهٔ علائی، و همچنین القانون فی الطب به عنوان یکی از معروف‌ترین آثار تاریخ پزشکی است

وی در کودکی نبوغ شایانی از خود بروز داد و در جوانی از جمله دانشمندان و پزشکان خاص دربار امیر نوح سامانی در بخارا بود. سپس با زوال سامانیان و نزدیک شدن خطر سپاه سلطان محمود غزنوی از بخارا به گرگانج خوارزم رفت و از آنجا به گرگان نزد امیران آل زیار پناه برد. سپس، در خدمت مجدالدوله رستم امیر آل بویه در ری رسید و پس از آن در همدان وزیر شمس‌الدوله دیلمی بود. پس از مرگ امیر، وی را زندانی کردند تا اینکه از آنجا گریخت و نزد علاء الدوله، حاکم اصفهان از آل کاکویه رفت و در خدمت او بود تا نهایتاً در همین منصب در سفر به همدان درگذشت.

در حوزه دانش منطق ابن سینا با ابداع دو نظریه «قیاس اقترانی شرطی» و «موجهات زمانی» از منطق ارسطویی پا فراتر نهاد در طرح نوینی از منطق موسوم به منطق سینوی را در تمدن اسلامی پی نهاد که پس از وی تا زمان خواجه نصیرالدین طوسی تکمیل گردید.[۱۹] در حوزه فلسفه وی کوشید تا فلسفه مشائی را با دین سازگار سازد. در این جهت علاوه بر اثبات وجود خداوند بمثابه واجب الوجود فلسفی، به حل عقلی مسائلی از قبیل صدور کثرت از وحدت، علم خداوند به جزئیات، پیوند حادث و قدیم، رابطه ذات و صفات خدا پرداخت. در حوزه نفس نیز بحث تجرد و خلود را طرح می‌کند. وی معقول ثانی و اولی را تفکیک می‌کند و در موضوع شرور تقریر نوینی ارائه می‌دهد
وی ۴۵۰ کتاب در زمینه‌های گوناگون نوشته‌است که شمار زیادی از آن‌ها در مورد پزشکی و فلسفه است. جرج سارتن در کتاب تاریخ علم، وی را یکی از بزرگ‌ترین اندیشمندان و دانشمندان پزشکی می‌داند.[۲۱] همچنین وی او را مشهورترین دانشمند دیار ایران می‌داند که یکی از معروف‌ترین‌ها در همهٔ زمان‌ها و مکان‌ها و نژادها است.[۲۲] همچنین وی در زمرهٔ فیلسوفان بزرگ جهان قرار دارد.[۲۳] دانشنامهٔ فلسفهٔ دانشگاه تنسی ابن سینا را تأثیرگذارترین فیلسوف جهان پیش از دوران مدرن معرفی می‌کند
نام ابن‌سینا، حسین و نام پدرش عبدالله که فرزند حسن و حسن فرزند علی و علی فرزند سینا بود؛ بنابراین به ابن‌سینا یا ابوعلی سینا ملقب شد.
او علم منطق را از استادش ابو عبدالله ناتلی آموخت. او کسی را نداشت که از وی علوم طبیعی یا داروسازی را فرا بگیرد و پزشکان مشهور از دستورکارهای او پیروی می‌کردند. البته وی در فراگیری علم متافیزیک ارسطو دچار مشکل شد که تنها به کمک اغراض مابعدالطبیعه فارابی توانست آن را بفهمد. در جوانی او امیر نوح سامانی را از یک بیماری سخت نجات داد. امیر خراسان در ازای این کار اجازه داد که ابن سینا از کتابخانه باشکوه مخصوص شاهزادگان سامانی استفاده کند. در سن ۱۸ سالگی، ابن سینا بر بسیاری از علوم زمانه خود تسلط یافت. پیشرفت‌های بعدی وی، مرهون استدلالهای شخصی اش بود

می‌گویند ابن سینا در سفر به همدان مبتلا به قولنج شد که پیشتر هم به آن مبتلا شده بود و در اثر آن در روز ۲ تیر ۴۱۶ هجری شمسی درگذشت و در همدان به خاک سپرده شد.[۳۰] اما علت اصلی مرگ ابن سینا مشخص نیست. می‌دانیم که او مدت‌ها از یک بیماری رنج می‌برده‌است. حدس زده می‌شود که علت مرگ او شاید سرطان روده بزرگ، آمیبیاز و … بوده باشد

ابوعلی سینا به عربی و فارسی شعر می‌سروده‌است. حدود هفتاد و دو بیت شعر فارسی در کتاب‌های مختلف و تذکره‌ها بدو منسوب شده‌است در میان ابیات بوعلی سینا طنزهای تکان دهنده‌ای به چشم می‌خورد که نشان از بی‌ارزشیِ جهان هستی و ضعف و ناتوانیِ آدمیان از دیدگاهِ اوست

عیسی مسیح

عیسی (به عبری: ישוע؛[الف] به یونانی باستان: Ἰησοῦς؛[ب] حدود ۴ پیش از میلاد – ۳۰ / ۳۳ میلادی) که به عیسی مسیح و عیسای ناصری نیز معروف است، واعظ یهودی و رهبر دینی در سدهٔ یکُم میلادی بود. او شخصیت مرکزی مسیحیت، بزرگ‌ترین دین جهان، است. غالب مسیحیان او را به‌عنوان تجسم خدای پسر می‌پرستند و مسیحای موعود عهد عتیق می‌دانندش.

تقریباً همهٔ پژوهشگرانِ دورهٔ باستان اتفاق‌نظر دارند که عیسی به لحاظ تاریخی وجود داشته‌است، اما تلاش‌ها برای یافتن جزئیات تاریخی زندگی او منجر به تردیدهایی دربارهٔ اعتبار انجیل‌ها، تنها منابع موجود دربارهٔ زندگانیِ عیسی، شده‌است. عیسی یک یهودی اهل جلیل بود که توسط یحیی تعمید داده شد و زان پس، تبلیغ خود را آغاز کرد. او به صورت شفاهی موعظه می‌کرد و دیگران «رَبّی» خطابش می‌کردند. عیسی با دیگر یهودیان دربارهٔ بهترین راه پیروی از خدا بحث می‌کرد، عده‌ای را معالجه کرد، به‌وسیلهٔ مثل‌ها تعلیم می‌داد و برای خود پیروانی جذب کرد. مقامات یهودی او را دستگیر و محاکمه کرده و به دولت روم تحویل دادند. پونتیوس پیلاطس فرماندار رومی یهودیه نیز دستور داد او را مصلوب کنند. بعد از مرگش، حواریونش ادعا کردند او از مرگ برخاسته‌است و نیز جامعه‌ای تشکیل دادند که در نهایت به کلیسای اولیه تبدیل شد.

عقاید مسیحی دربارهٔ عیسی بدین قرار است که نطفهٔ او توسط روح‌القدس بسته شد، زنی باکره به نام مریم او را زایید، معجزاتی انجام داد، کلیسای مسیحی را تأسیس کرد، با فداکاری مصلوب شد تا کفاره‌ای برای گناهان باشد، از مرگ برخاست، به بهشت رفت و روزی از آنجا بازخواهد گشت. به‌طور کلی، مسیحیان عقیده دارند عیسی به مردم امکان آشتی با خدا را می‌دهد. مطابق اعتقادنامهٔ نیقیه، که توسط کلیسا در سدهٔ چهارم تنظیم شده، عیسی زندگان و مردگان را قبل یا بعد از رستاخیز جسمانی‌شان قضاوت خواهد کرد، اتفاقی که به ظهور دوم در فرجام‌شناسی مسیحی گره خورده‌است. اکثریت اعظم مسیحیان عیسی را به عنوان تجسم خدای پسر، رکن دوم تثلیث، می‌پرستند. اقلیت کوچکی از مذاهب مسیحی نیز وجود دارند که بخشی یا همه تثلیث را رد می‌کنند. همه‌ساله ولادتِ عیسی در ۲۵ دسامبر، به‌عنوان کریسمس، جشن گرفته می‌شود. آدینهٔ نیک به تصلیب عیسی و عید پاک به برخاستن او از مرگ اختصاص دارد. سالِ تقریبی تولد عیسی، مبدأ گاه‌شماری میلادی که طور گسترده در دنیا استفاده می‌شود است.

از عیسی در ادیان دیگری مانند اسلام و بهائیت نیز به عنوان یک شخصیت مهم یاد شده‌است. مسلمانان معتقدند که عیسی یکی از پیامبران برجستهٔ خدا و همان مسیح وعده‌داده‌شده در نوشته‌های یهودی است. آنان تولد او از مریم باکره را قبول دارند اما خدا یا پسرِ خدا بودن او را نه. در قرآن آمده که عیسی هیچ‌گاه ادعای الوهیت نکرد. بیشتر مسلمانان اعتقاد به تصلیب عیسی ندارند و در عوض معتقدند که خدا او را به صورت جسمانی به بهشت برد. یهودیان این باور که عیسی، مسیحِ وعده‌داده‌شده بود را رد می‌کنند زیرا اعتقاد دارند او نشانه‌های ذکر شده برای مسیح بودن را نداشته، شخصیتی خداگونه نبوده و از مرگ برنخاسته‌است. بهائیان عیسی را در کنار شخصیت‌های دیگر مثل بهاءالله و زرتشت یکی از مظاهر ظهور به حساب می‌آورند. در مانویت میان شخصیت زمینی عیسی و شخصیت آسمانی او تمایز قائل می‌شد و نیز او یکی از اسلاف مانی به حساب می‌آمد.

عیسی به شیوه‌ای که در انجیل‌ها توصیف شده‌است موجودی فراتر از محدودیت‌ها و توانایی‌های انسانی است. برای بیشتر تاریخ مسیحیت این مشکل بزرگی به حساب نمی‌آمد، اما از عصر روشنگری بدین سو عده‌ای به دنبال یافتن عیسی در محدودهٔ توانایی‌های انسان رفتند.[۱۷] تا قبل از آن دوره، انجیل‌ها را معمولاً منابع معتبر تاریخی قلمداد می‌کردند، اما از آن زمان پژوهشگرانی ظهور کردند که صحت تاریخی عهد جدید را زیر سؤال بردند و میان عیسی در انجیل‌ها و عیسی در تاریخ تمایز قائل شدند.[۱۸] از قرن ۱۸، پژوهشگران سه شیوهٔ جداگانه برای شناخت شخصیت تاریخی عیسی پیش گرفتند که هر کدام مشخصه‌های خودش را دارد و بر اساس تحقیقات متفاوتی شکل گرفته‌است.[۱۹][۲۰] موجودیت یک شخصیت تاریخی به نام عیسی و اتفاقات کلی زندگی‌اش به‌طور گسترده‌ای توسط پژوهشگران پذیرفته شده‌است، اما تصویری که توسط پژوهشگران مختلف از او رسم شده‌است، با یکدیگر و همچنین با تصویر او در انجیل‌ها متفاوت است.[۲۱][۲۲]

اناجیل هم‌نوا بر ابعاد مختلف شخصیت عیسی پرداخته‌اند. در مرقس، عیسی پسر خداست که معجزاتش حضور ملکوت الهی را نشان می‌دهند.[۶۲] او، به عنوان خادم خدا و انسان‌ها، یک معجزه‌گر خستگی‌ناپذیر است.[۸۳] این انجیل کوتاه مشتمل بر تعداد کمی از سخنان و آموزه‌های عیسی است.[۶۲] انجیل متی تأکید می‌کند که عیسی به ارادهٔ خدا در عهد عتیق جامهٔ عمل پوشانده و خداوندگار کلیساست.[۸۴] اوست فرزند داوود، یک «پادشاه و خودِ مسیح.»[۸۳][۸۵][۸۶] لوقا عیسی را چنان می‌نمایاند که یک ناجی انسانی-الهی است و با نیازمندان هم‌دلی می‌کند.[۸۷] او دوست گناهکاران و به دنبال نجات گمراهان است.[۸۳] این انجیل شامل مثل‌هایی چون «سامری خوب» و «پسر ولخرج» است.[۸۷]

محل زندگی عیسی در کودکی، بنا به اناجیل لوقا و متی، شهر ناصره در جلیل بود که در آنجا با خانواده‌اش زندگی می‌کرد. در اناجیل نام یوسف در روایت کودکی عیسی ذکر شده‌است، اما پس از آن دیگر هیچ اشاره‌ای به او نمی‌شود.
در مرقس، زمانی که یحیی عیسی را تعمید می‌دهد و او از آب خارج می‌شود، روح‌القدس را می‌بیند که به شکل کبوتری به سویش می‌آید و صدایی از آسمان می‌شنود که او را «پسر خدا» خطاب می‌کند. این یکی از دو اتفاق در اناجیل است که در آن صدایی از آسمان عیسی را «پسر» صدا می‌کند؛ دیگری در جریان تجلی است

مطابق اناجیل هم‌نوا تبلیغ عمومی عیسی در دو منطقه متفاوت اتفاق می‌افتد. او ابتدا در جلیل به تبلیغ می‌پردازد و به نتیجه می‌رسد. سپس به اورشلیم سفر می‌کند و پس از تبلیغ در آنجا، او را رد می‌کنند و سپس می‌کشند.[۱۲۹] عیسی پیام و آموزه‌های خود را به صورت کلامی ابلاغ می‌کند[۱۳۰] و معمولاً «رَبّی» خطاب می‌شود.[۱۲۹] او کسانی که متوجه مسیح بودنش می‌شوند را از صحبت دربارهٔ این موضوع منع می‌کند.[۱۳۱] در یوحنا، بیشتر تبلیغ در داخل و اطراف اورشلیم اتفاق می‌افتد. هویت الهی او به صورت عمومی اعلام و به سرعت شناخته می‌شود.[۸۹]

مریم مجدلیه (در انجیل یوحنا به‌تنهایی، اما در اناجیل هم‌نوا به‌همراه زنان دیگر) در صبح یکشنبه بر سر گور عیسی می‌رود و از خالی یافتن آن متعجب می‌شود. علی‌رغم تعلیمات عیسی، شاگردانش متوجه نشده بودند که قرار است او دوباره برخیزد.[۲۲۴]

  • در متی، گور توسط نگهبانان محافظت می‌شود. فرشته‌ای از بهشت آمده و قبر را می‌گشایند که سبب از هوش رفتن نگهبانان از ترس می‌شود. عیسی بعد از اینکه مریم مجدلیه و «آن یکی مریم» از قبر بازدید کردند، بر آن‌ها ظاهر می‌شود. سپس به سراغ یازده حواری باقی‌مانده در جلیل می‌رود و به آن‌ها این وظیفه را محول می‌کند که همهٔ ملل را به نام پدر، پسر، روح‌القدس تعمید دهند.[۱۰۷]
  • در اسلام بر پایه قرآن باور مسلمانان اینست که حضرت عیسی مسیح را تصلیب نکردند بلکه به آنها مشتبه شد و یهودا را جای او تصلیب کردند و به آنها مشتبه شد یا شبهه.بر پایه انجیل برنابا.این امر که عیسی را خواستند بگیرند و جای او یهودا اسخریوطی شبیه عیسی شد.و دلیل بر اینکه عیسی در تصلیب نبود بلکه یهودا بود را بر اینکه چگونه عیسی مسیح میگوید پدر چرا مرا ترک کردی سازش با نبی بودن ندارد و به نوعی قدرت عیسی را در قدرت الهی میدانند که نتوانستند او را تصلیب کنند.بلکه امر بر آنها مشتبه شد.اما در مسیحیت میگویند عیسی تصلیب شد.و رسولانش او را تنها گذاشتند.اما در اسلام باور دارند که رسولان مطمئن بودند که او عیسی نیست والا از او دفاع میکردند.و چون تفسیرات یک نفر دیگر را جای او تصلیب کردند میدانند و بر پایه انجیل برنابا یهودا اسخریوطی را میدانند.و در مسحیت باور اینست که یهودا قبل تصلیب بر اثر عذاب وجدان و اتفاقات پیرامونی او در فیلم مصائب مسیح به تصویر کشیده شده خود را دار زد.اما در اسلام باور بر اساس قرآن اینست که حضرت عیسی مسیح (ع) تصلیب نشد.
  • This painting of Jesus knocking at a door is the most traveled work of art  in historyJesus Pictures: Was Jesus white? - Deseret NewsDepiction of Jesus - WikipediaDepiction of Jesus - Wikipedia

    حضرت زرتشت (ع)

    زرتشت یا زردشت-زَرَثوشترَه) رهبر، پیامبر و اصلاح‌گر دینی، فیلسوف و شاعر ایرانی بود. او به پیروانش آموخت که هستی میدان نبرد نیروهای خیر و شر است و انسان آزاد است جایگاه خود در این مبارزه را انتخاب کند. آموزه‌های او، هستهٔ اصلی مزدیسنا را تشکیل می‌دهد.

    در منابع از آذربایجان، سیستان و ری به عنوان زادگاه او یاد شده‌است، اما تعیین دقیق آن ساده نیست و به زعم غالب مورخان و باستان‌شناسان امروزی تنها روشن است که در شمال شرق ایران بزرگ زندگی می‌کرده‌است—به گمان عده‌ای از باستان‌شناسان و مورخان، جایی در محدوده تاجیکستان و افغانستان امروزی.

    مطالب موجود در منابع مزدایی دربارهٔ زرتشت، به دو گروه تاریخی و افسانه‌ای تقسیم می‌شوند. مطالب تاریخی شامل سروده‌های خود او، گاتاها، است که کهن‌ترین بخش اوستا را تشکیل می‌دهد. منابع افسانه‌ای که در طول تاریخ به مرور دربارهٔ او نوشته شده‌اند، از زرتشت تاریخی فاصلهٔ بسیاری گرفته‌اند. این نوشته‌ها، در بخش‌های متاخر اوستا و کتب پهلوی بازتاب داشته‌اند.

    در گاتاها زرتشت در جامه مرد خردمندی که خود را در یک مأموریت بزرگ می‌بیند، ظاهر می‌شود. او با قدم‌های استواری به دنبال ایجاد تغییر است و به صورت شورانگیزی اطرافیان خود را به راستی فرا می‌خواند. او در این سروده‌ها، مردم را از پرستش دیوان که آنان را آفریده اهریمن و تباه‌کنندهٔ زندگی می‌بیند، بازمی‌دارد و به آن‌ها وعدهٔ پیروزی نیکان را می‌دهد.

    زرتشت باور داشت که انسان موجودی آزاد است و در تصمیم‌گیری‌های خود اختیار دارد؛ او می‌تواند انتخاب کند که در کنار نیروهای روشنایی بایستد یا در صف نیروهای تاریکی قرار گیرد. زرتشت این آزادی را هدیه‌ای از جانب اهورامزدا می‌دانست که از آغاز به انسان‌ها بخشیده شده‌است؛ در عین حال، به خوبی درک می‌کرد این آزادی می‌تواند به معنی آزادیِ گرویدن به نیروهای شر هم باشد.

    در مطالب متاخر شخصیتی افسانه‌ای از زرتشت ترسیم شده‌است؛ چنان‌که جایگاه او را از انسان‌های عادی فراتر برده‌اند و هم‌تراز ایزدان قرار داده‌اند. نوشته‌های پهلوی می‌گویند فر زرتشت از آغاز خلقت وجود داشته‌است، فروهر او ۳۰۰۰ سال قبل از تولدش خلق شد و اهورامزدا در زمان تولد او، تن‌گوهرش را آفریده‌است. او پس از تولد در ۳۰ سالگی با اهورامزدا دیدار کرد و به موجودیت جسمانی دیوان بر روی زمین پایان داد. بخش بزرگی از مطالب تازه‌تر را گفتگوهای او با اهورامزدا می‌سازند که «هَم‌پُرسِگی» نام دارند. بنا به نوشته‌های متاخر، زرتشت در ۷۷ سالگی درگذشت.

    از زرتشت به عنوان نخستین فیلسوف شناخته‌شدهٔ جهان نام برده شده‌است. نبرد نیروهای خیر و شر مضمون اصلی فلسفهٔ او را می‌سازد که بر بسیاری از مکاتب فلسفی اثر چشم‌گیری گذاشته و تا امروز اندیشهٔ ایرانی را تحت تأثیر خود داشته‌است. به علاوه، فلسفهٔ زرتشت بر فلسفهٔ یونانی و به واسطهٔ آن، بر فلسفهٔ غرب نیز تأثیرگذار بود. از زرتشت به عنوان نخستین کسی که پاسخی منطقی برای مسئلهٔ شر ارائه کرد، یاد شده‌است.

    توافق جامعی دربارهٔ معنی اسم زرتشت وجود ندارد اما پذیرفته شده‌است که این نام باید از ریشه ایرانی باستان Zaratuštra گرفته شده باشد. بیشتر محققان و زبان‌شناسان قبول دارند که بخش دوم اسم زرتشت، یعنی uštra، باید به معنی «شتر» باشد[۶][۷] اما دربارهٔ بخش دوم، zarat، معانی مختلفی طرح شده‌است.[۸] یک فرضیه این است که zarat از zarant سرچشمه می‌گیرد و به معنی «قدیمی» یا «پیر» است. در دفاع از این فرضیه، آن را با járant در نوشته‌های ودایی، zœrond در زبان آسی و زال در فارسی مقایسه کرده‌اند. نتیجتاً معتقدند زرتشت باید به معنی «صاحب شتر پیر» باشد. فرضیه دیگر، آن است که zarat به معنی «حرکت کردن» یا «راندن» است. پس زرتشت باید به معنی «او که شتر می‌راند»، یا در معنی دقیق‌تر، «او شتر پرورش می‌دهد» باشد. فرضیه سومی، بخش اول اسم را به معنی «اشتیاق داشتن» و مرتبط با har (پسندیدن) در ودایی می‌داند؛ بنا به این ترکیب زرتشت معنی «دوستدار شترها» می‌دهد. در فرضیه چهارمی، آن را به معنی «عصبانی» دانسته‌اند و معنای کامل اسم را «صاحب شتر عصبانی» پیشنهاد داده‌اند. در آخر، zarant را به معنی «زرد» و مرتبط با zairi اوستایی متاخرتر حدس زده‌اند؛ با استناد به فرضیه مذکور، زرتشت به معنی «صاحب شتر زرد» است. ریشه‌یابی‌های دیگری هم مطرح شده‌است که به نظر نمی‌رسد پایه علمی و زبان‌شناختی داشته باشد.[۹]

    زرتشت در اوستا بعضاً «سپیتمان زرتشت» یا «زرتشت سپیتمه» هم خوانده شده‌است. این نام طایفه‌ای بود که او در آن تولد یافت که از اسم سپیتمه، نیای طایفه، آمده‌است. در لغت، سپیتمه به معنای «سفید» یا «درخشان» است.[۱۰]

    دربارهٔ مکان زندگی او، در بخش‌های قدیمی اوستا هیچ سرنخی به دست نمی‌دهد که بتوان از آن برای تعیین محل زندگی زرتشت استفاده کرد. اوستا، جغرافیای وندیداد و یشتها این مسئله را آشکار می‌کنند که اتفاقات ذکر شده در شرق ایران روی داده‌اند اما در سنن متاخرتر، محل زندگی زرتشت را به غرب ایران، چون ماد و آذربایجان، انتقال داده‌اند. منطقی‌تر است که چون اوستا در مناطق شرقی در جریان است، شرق ایران به عنوان محل تولد و زندگی زرتشت پذیرفته شود. به علاوه، دو لهجه‌ای اوستایی مورد استفاده در کتاب به لحاظ زبان‌شناختی متعلق به شرق ایران هستند. هنینگ خوارزم را به عنوان محل زندگی او پیشنهاد داده‌است، درحالی نظر گرشویچ بر روی سغد است. به هر حال توافق جامعی وجود ندارد. می‌توان با اطمینان گفت که زرتشت در شمال شرقی ایران زیسته‌است و مناطق واقع در جنوب شرقی مانند سیستان به اندازه کافی محتمل به نظر نمی‌رسند.[۱۷]

    جامعه‌ای که در بخش‌های کهن‌تر اوستا توصیف شده‌است هم می‌تواند در رابطه با محل زندگی زرتشت یاری دهنده باشد. در گاتاها یک مرتبه از «خانمان‌ها و روستاها»[پ] سخن به میان آمده‌است اما هیچ اشاره‌ای به شهرها، معابد و کانال‌ها نشده‌است. این از جمله دلایلی است که از احتمال زندگی زرتشت در تمدن آمودریا و سیستان می‌کاهد.[۱۸] باستان‌شناسان تاکنون موفق نشده‌اند در تمدن یاز در شمال شرقی ایران هیچ گور یا گورستانی پیدا کنند که این می‌تواند آن تمدن را به جامعه‌ای که در اوستا توصیف شده‌است نزدیک سازد و همین موضوع تمدن یاز را به یکی از محتمل‌ترین گزینه‌ها برای خاستگاه مزدیسنا، یا حداقل ایرانیان شرقی، تبدیل کرده‌است.

    در ادوار پسین، زرتشت را از اهالی بلخ می‌دانستند که این موضوع به گوش نویسندگان یونانی هم رسیده بود. در کتب پهلوی که سنت متاخرتری را بازتاب می‌دهند، زرتشت را اهل آذربایجان یا رگ قلمداد کرده‌اند؛ در تلاش برای برقراری پیوندی میان این دو، برخی مفسران محل زندگی زرتشت را «ری در آذربایجان» برشمرده‌اند که با تقسیمات اداری شاهنشاهی ساسانی همخوانی ندارد. دربارهٔ محل پادشاهی ویشتاسپ، محلی که زرتشت به آن نقل مکان کرد و در آنجا ویشتاسپ از او و دینش پشتیبانی کرد، از سیستان، سمرقند و بلخ در سنن مختلف نام برده شده‌است که این آخری در شاهنامه هم بازتاب یافته‌است.[۱۹]

    در زمان بارداری دوغدو دیوان تلاش کردند تا با فرستادن بیماریها به سویش، به او صدمه بزنند. اما ندایی از جانب اهورامزدا و امشاسپندان آمد که برای درمان سراغ جادوگران نرود، در عوض دست‌های خودش را بشورد و گوشت و کره برای فرزند هنوز متولد نشده خود به آتش قربانی کند. او به سرعت خوب شد. در زمان تولد زرتشت، چنان نوری از مادرش تابید که قابله‌ها تصور کردند خانه آتش گرفته‌است. خبر تولد زرتشت حتی در میان حیوانات هم پخش شد تا آن‌ها هم بتوانند شاهد زایش او باشند. پس از بازگویی داستان تولد، شجره‌نامه زرتشت ذکر شده‌است. او از قبیله سپیتامیان بود، نسلش به جمشید و هوشنگ و از آنجا با ۴۵ واسطه به کیومرث، نخستین انسان، می‌رسید.[۵۵]

    آنگاه که ۳۰ ساله شد، بهمن در نزدیکی رود مقدس دایتی از سوی اهورامزدا به سراغش آمد و او را به گفتگو با اهورامزدا خواند.[۶۴] بهمن به شکل مرد بسیار زیبایی ظاهر شد و در لحظه‌ای که زرتشت از رود بیرون آمد تا لباس بپوشد، با او دیدار کرد. بهمن پرسید: «که هستی؟ از که هستی؟» زرتشت پاسخ داد: «منم سیپتمان زرتشت.» بهمن گفت: «برای چه رنج می‌کشی؟... برای چه مبارزه می‌کنی و چه می‌خواهی؟» زرتشت جواب داد: «رنج من برای اهلَوی (اشه) است، مبارزه‌ام برای اهلَوی است، خواسته‌ام اهلَوی است.» سپس بهمن به او کمک کرد که لباس‌هایش[ج] را در بیاورد تا بتواند به دیدار اهورامزدا برود. در گزیده‌های زادسپرم زرتشت در کرانه رود دایتی در ایران به دیدار شورایی از هفت امشاسپند (که اهورامزدا هم یکی از آن‌هاست) رفت. ابتدا آن‌ها را ستایش کرد و سپس بر روی صندلی پرسش‌کنندگان نشست و سوالاتی پرسید و اهورامزدا مستقیماً پاسخ داد. به این پرسش و پاسخ، «هَمپُرسگی» می‌گویند. در همان روز، از خرد بی‌پایان اهورامزدا به زرتشت الهام شد.[۶۵]

    زرتشت در گاتاها به وضوح از آزادی اختیار بشر سخن رانده‌است. او در یسنه ۳۱ اهورامزدا را خطاب قرار داده و به او می‌گوید «[تو از ما خواستی] هرکس باور خویش را به آزاد کامی بپذیرد.» بنا به آموزه‌های زرتشت، هرکسی دیر یا زود در عمر خود باید از میان خیر و شر یکی را انتخاب کند. او برخورد میان خیر و شر را به این جهان محدود نمی‌داند؛ در همه سطوح، چه در میان حیوانات، چه در میان انسان‌ها و حتی در میان ایزدان و دیوان، و همین‌طور در هر دو جهان معنوی و جهان مادی، برخورد این دو است که اتفاقات را رقم می‌زند. نتیجتاً، آزادی اختیار به بشر محدود نیست و همه موجودات باید از میان خیر و شر انتخاب کنند. زرتشت آزادی اختیار را هدیه‌ای از جانب اهورامزدا می‌داند، اما به خوبی درک می‌کند «حق آزادی» می‌تواند به معنی «حق انتخاب شر» هم باشد. در همین باب، کلمه اوستایی وَرِنهَ که به معنی آزادی اختیار است، در پهلوی (به شکل وَرَن) به معنی «بدعت» هم استفاده می‌شده‌است.[۱۱۸]

    اما آزادی اختیار می‌تواند منجر به مشکل دیگری شود: «تمایز خیر از شر همیشه ساده نیست.» این چیزی است که زرتشت عمیقاً به آن باور دارد. در نتیجه، در گاتاها به دفعات اهورامزدا را خطاب داده و از او دربارهٔ چگونگی انتخاب راه اشه سؤال می‌کند. چنان‌که در یسنه ۴۴ می‌گوید «ای اهورا! از تو می‌پرسم… کدام یک از اینان که با آنان سخن می‌گویم، اَشَوَن و کدام یک دُروَند است؟»[۱۱۹] او خود را آن که «اهورامزدا برای هر دو گروه برگزیده» می‌داند و وعده می‌دهد که «به سوی شما می‌آیم تا زندگی را به پیروی از «اشه» سر آوریم.»

    مرگ زرتشت در پنجم دی ماه گاه‌شماری ایرانی واقع شده‌است این روز را روز خورایزد گویند. به روایت برخی از نوشته‌های اوستایی، زرتشت پیامبر ایرانی پس از پایان رسالت خود که بخشی از آن آموزش راستی و رستگاری و آرامش به انسانها بود، در شهر بلخ به سر می‌برد. او هفتاد و هفت سال از عمرش می‌گذشت و در آتشکده شهر بلخ به آموزش و راهنمایی انسان‌ها می‌پرداخت و این هنگامی بود که گشتاسب کیانی، فرمانروایی آن سامان را به عهده داشت. گشتاسب و پسرش اسفندیار از بلخ که پایتخت آن زمان بود خارج شده بودند و ارجاسب فرمانروای تورانی که دشمن دیرینه ایرانیان بود از موقعیت استفاده کرد و توربراتور فرمانده سپاه خود را با لشکری بسیار به ایران فرستاد. لشکر تورانی، دروازه‌های شهر بلخ را با همه دلاوری های ایرانیان در هم شکستند و هنگامی که اشو زرتشت پیامبر ایرانی با لهراسب و گروهی از پیروانش در آتشکده بلخ به نیایش مشغول بودند حمله کردند و وی را کشتند. زرتشتیان در روز خورایزد و دیماه به آدریان و پرستشگاه روی می‌آورند و نیایش پروردگار یکتا را به جا می‌آورند.

    زرتشت کیست | همه چیز درباره کتاب و دین اشو زرتشت - کجاروفروشگاه اینترنتی تابلو و لوازم دکوراتیو نیم وال | تابلو نقاشی حضرت زرتشت  مدل N-98019سالروز تولد پیامبر باستان ایران، زرتشت | پایگاه خبری تحلیلی انصاف نیوززرتشت دین ایران باستان - ویرگول

    میرزا کوچک خان جنگلی

    میرزا یونس استاد سرایی (۲۱ مهر ۱۲۵۹[۲] – ۱۱ آذر ۱۳۰۰) که به‌نام میرزا کوچک خان جنگلی شناخته می‌شود، کنشگر ملی‌گرای ایرانی[۳][۴] و یک مبارز چپگرا در دورهٔ انقلاب مشروطه بود. او رهبر جنبش جنگل، رئیس‌جمهور جمهوری شورایی سوسیالیستی ایران، انقلابی و از سرداران معروف گیلک از اهالی رشت بود

    و که در جوانی به تحصیل دینی اشتغال داشت جزئی از نیروهای انقلابی بود که در جریان نهضت مشروطیت موفق به فتح تهران شدند. سپس به گیلان برگشت و رهبری گروهی را بر عهده گرفت که قصدشان آزادسازی این ایالت ایران از اشغال روسیه بود؛ نهضتی که به نهضت جنگل مشهور شد. کوچک خان گروه‌های مختلفی از نیروهای سیاسی و طبقات ناراضی را گرد خود جمع کرد. او موفق شد انقلاب را از مشروطه خواهی ضداجنبی به جمهوریخواهی سوسیالیستی سوق دهد و در ژوین ۱۹۲۰ یک جمهوری شورایی در گیلان به پا کرد.کمبود منابع مالی، اختلافات درونی و حمله نظامی نیروهای دولت به رهبری سردار سپه و انگلستان منجر به سقوط این حکومت شد. مدتی بعد کوچک خان در حال عقب‌نشینی بر اثر یخ زدگی در کوه‌های تالش درگذشت.

    میرزا یونس معروف به میرزا کوچک فرزند میرزا بزرگ در سال ۱۲۵۹ ه‍.ش در محله قدیمی استادسرا شهر رشت در خانواده‌ای متوسط و مذهبی چشم به جهان گشود. وی سنین آغاز عمر را در مدرسه علمیه حاج حسن (صالح آباد) و مدرسهٔ جامع شهر رشت به آموختن صرف و نحو و تحصیلات دینی گذرانید. پس از آن به قزوین رفته و در مدرسهٔ صالحیه تحصیل دروس حوزوی را ادامه داد و چندی هم در مدرسهٔ محمودیهٔ تهران به همین منظور اقامت گزید. پایه آموزش حوزوی می‌توانست وی را در سلک روحانیان درآورَد، اما حوادث و انقلابات کشور مسیر افکارش را تغییر داد و او را به راهی دیگر کشاند.

    میرزا در واقعهٔ مشروطیت به انقلابیون جبههٔ شمال پیوست و در فتح قزوین شرکت داشت. روس‌ها مدتی او را از رشت تبعید کردند. در سال ۱۲۹۳ ه‍.ش میرزا که تازه از تبعید آزاد شده و به رشت آمده‌بود به شدت تحت تأثیر ظلم و ستم نیروهای روس بر مردم گیلان قرار گرفت و تصمیم گرفت که به کمک دوستان مشروطه خواه خود دوباره دست به قیام بزند. اما این بار علاوه بر مطالبهٔ آرمان‌های آزادی خواهانهٔ مشروطه که آن را بر باد رفته می‌دید به دنبال نجات ایران و علی‌الخصوص گیلان از اشغال آشکار نیروهای نظامی اجنبی نیز بود. افکار میرزا توانست در دل قشرها و طبقات گوناگون مردم گیلان نفوذ کند


    میرزاکوچک خان جنگلی؛ میهن پرستی ضد بیگانه و روشنفکری مذهبی - ایرنامیرزا کوچک‌خان جنگلی - ویکی شیعهمیرزا کوچک‌خان از نهضت‌جنگل تا اتهام جدایی‌طلبی+عکس | خبرگزاری ایلنا5 مولفه‌ مبارزاتی میرزا کوچک خان جنگلی |