فانوس-34

چندنگاه انسان بعد از مرگ. و نگاه های مختلف به جریان بعد از مرگ.ابتدا در  رحم مادر جنین رشد میکند جهان پیرامونش جهانیست که در یک بستر فشرده و کوچک است و نگاه دگر آن گستره بیشتری ندارد.و از همان غذایی که مادر میخورد و اینها تغذیه و حس مادر به نوزاد.حال این نوزاد به زمان زایمان و آمدن به دنیا میرسد و حال  بستر دنیای پیش روی او دنیایی بزرگتر هست اما هنوز نوزاد و کودک در رشد نسبت به جهان بزرگتری که آمده زاویه دید انسانی که در آن رشد کرده جوانی و پیری هست را ندارد الا به رشد و کمال گرفتنش به دنیای بعد آن که در رحم بوده و این جهان برایش  پدیدار نبوده آن لایه دید او حال با جهانی بزرگتر نمود پیدا کرده و در این رشد و کمال  هست که به جهان بینی زمین و بعد بعدتر آن که باز مثال لایه ای  هست که بزرگتر از این جهان در طبقات روحی مختلف هست نمودار آن آنچه هست که با بیرون آمدن از بستری کوچک به جهان بزرگتر در آن به مطالعه یا اموراتی برسد پس جهان دگر با آن گنجایش برایش لایه ای هست که در  این بستر باز هم کوچکتر هست تا آن ظرف بزرگ.حال عده ای نگاه های مختلفی دارند و عقاید مختلف. شاید مثال همان کودک درون رحم آن را چون نمی بینند گویند جهان دیگری نیست که به آن پا گذاریم.یا روح ما منتقل شود.یا همین زندگانی جسمی هست در این فرایند تولد تا مرگ. عده ای با تفکر اینکه انسانهای اسیر زمین در روح در همین زمین سیر میکنند و اسیرند تا از بند آن به آنجا بروند  و  عقاید مختلف هست که تونلی یا یک حفره نورانی تا به آسمان میرود و انسان کشیده میشود به بالا.و حال تا این مرحله را میگویند چون  مرگ قطعی نشدند و روح آنها بازگشت کرده و اموراتی را در حالت بین مرگ و زندگی روایت میکنند یا حالت نزدیک به آن حالت حفره نورانی سر به آن لایه ای که نمیدیدند قبلان حالت نزدیکتر به مرگ  از نوع وخامت وضعیت جسمی.یا نزدیک به مرگ باز میگردند اما روایت آن جهان را نمیتوانند کنند.یا علوماتی که در غرب و پژوهشگاه های  با قدمت بسیار طولانی در ارتباط با ارواح هست که خود کاری خطرناک و تخصصی میدانند.زیرا بستر مرگ ممکنست فراهم کند. از آن حالت ها.پس راه و روش درست آن به همان روش  تجربه کنندگان مرگ هست و رسیدن به اموری که نزدکتر به مرگ بودند.و آن حالت هم مطالعه میکنند عده ای که چه میگویند انها و آنها یک زندگی با ساخت ساز فکری را نمودار میکنند و یک زندگی شبیه به این در کتب خود.اما اصل ماحصل آن اینست که روح به جسم انسانی می آید و جسم یا شکل در ظرف انسانی سخن میگوید بسترش بسته میشود.چون هر چه به جسم اید ظرف انسانی تفکری حرفی آن شخص هست حال با نگاه منطقی آن و بدون آنچه انسانی خواهد به دنیای دیگر با علوم دیگر برسد یا خطرناک بستر صحیح و تدبیر درست متفکرانه آن همان تولد و حیات لایه بعد آن که گفته شد اما  گاه انسانها اموراتی را میبینند که نیاز به آن علوم نیست ورود به آن ارواح بلکه بصورت عالی و خوبتر آن امورات مشاهداتی میکنند یا خداوند ظرفیت سازی میکند تا آن زندگی را درک کنند حالت خواب حالت دیداری حالت غیر آن و  کلی آن بدون ورود به آن علم از طریق صحیح آن البته بسته به روحیه شخص و قوت او در زمان های مختلف تا قوت بیش یابد و امورات  قوت روحی انسان بالاتر رود و به امورات صحیح درست بدون تداخل مداخله در زندگی آنها مکشوف و درست آن بر انسان و انسانها از منطق و درستی روشن شود.

فانوس-33

ای که در خود بیخبر از درون خود میجنگی در نیک و بد از درون خود در جنگی از خود برون درون تو انجمنی در انجمن درون خود تو نیکو صفتی گر نیکو صفتی درون را نیکویی دهد اول ز درون خود پاک شدن روان شود در جنگ خیر و شر درون و  برون درست شود و اگر درون تاریک برون روشن بطالت هست اما درون روشن برون روشن درستی هست پس درون سازی نمود آن اعمال هست و اعمال نمو کند بر آرامش انسانی زیرا آنکه خالص بشود خصلت خوبی گیرد در خصلت بد فزونی نگیرد در خصلت خوب اگر روشن گردی در خصلت خوب تو ابر مردی و ابر مردی آنست که ظلم نکنی و ظلم کردن یعنی بدی و اگر حامی مظلوم گردی خداوند حامی تو میگردد و اگر حامی ظالم گردی ظالم چیزی بر تو نیفزاید چون ظلم  تاریکیست پس آنی که در ظلم  سکونت کند در ظلم میمیرد و در گناه و آنکه در نور ساکن شود در نور اگر بمیرد در نور به سرافرازی آید زیرا آنی که در ظلمت بمیرد در ظلمت درون مرده و آنکه در درستی بمیرد در درستی سرافراز شود.راهنما شود و هدایت درون گیرد و هدایت کننده خود بر ساختن خود و دیگری شود اگر از  خودسازی به دگر سازی رسد و از اگر دگر سازی از خودسازی آید نهال دیگری به درستی جوش خورد نه برد نه ببرد نه به امیال نفسانی خود از درستی ببرد.زیرا اگر بی تفاوت باشیم بی تفاوتی مارا در خود میخورد و آنکه خورده نفس خود شود در بدی خورده در خاکدان بود و بیهوده رفتو بیهودگی گرفتو نگرفت بال پریدن به درستی بلکه در خود به انکار بمرد در خود بیخود از بی حاصلی در یک قاب هم درون خود برون خود درون دیگری برون دیگری نماندو بیهوده به خاک رفت و روح متعالی نشد.شمع خوبان همه شمعیست که روشن گردد بر دل روشنایی چو خوشتر زاعمال گردد و از همی خفتنو بی حاصلگی در خواب بماند هر کسی که در خواب غفلت ماند.چو بخود  زآدمی انسان شدی و از آدمی به انسان سازی در تفکر چو حاصل سازی  انسان همی شد و آدم همی شد که در خود جستن و از این جستن خود دگری را جستن زنجیره بگردد همی در خوبی آنکه حاصل ببرد از این راه به درستی به  فانوسی گردد  نزد  خداوند  سرافراز و هر کسی از مهربانی خسته در نفس خود واگشته در حاصل خوبی و مهربانی حصاری نیست که جز حصار ساعت شنی که مقوا درون آن گذاشته شود و پر شدن آن توقف کند.

فانوس-32

آنچه واقعن از تفکر بر دل جاری شود لاجرن بر دل نشیند آنچه بی حس و فقط گفته شود لاجرن نه در دل نشیند و نه در خود تفکر انسان.هر شخصی در هر زمینه ای که هست ارائه دهنده هست و تشخیص آن جمعی از توانایی ها در آن.خداوند که قادر مطلق هست دانای کل هست و واقف به تمامی امور اما انسانها بسته به توانایی و ظرفیت سازی های خود هستند که تشخیص دهنده میشوند.یک شخص که مثلان سی سال عمر خود  50 سال حتی در کاری بوده و درست و جوششی هم بوده در سطوح بالای آن واقف هست اما این لازمه هست که در افکار ارائه تفکرات بدون دشمنی ارائه شود آنکه بر اساس دشمنی کار کند خود را گول زده زیرا  همان سطر اول بر دل آید و تفکر. پس هر کاری نیکو انجام شود بذر نیکو دهد و هر کاری در شرارت بدی انجام گیرد مثال کوزه ای درست تاب نخورده میشکند.حالا آنکه درست بالا در کاری آید سقوط نمیکند مگر بر حسب دشمنی که اگر در راه رضایت خدا باشد صعود هست زیرا سقوط زمین  صعود آسمان هست اگر دنیا تاریکی گیرد روشنایی از نبرد قدیمی خیر و شر و روشنایی و تاریکی کهن هست پس درست راه را رفتن مهم هست تا سر منزل مقصود رضایت خدا.

فانوس-31

گوهر شناسی یک گوهر شناس قابل میخواهد یا گوهر شناسی ها گوهر شناسان قابل.یک بینایی هست یک تفکر یک تشخیص و یک آن که خدای قادر مطلق بر تمامی دانسته ها  واقف. اما اگر یک گوهر درست در ظرف یک دشمنی قرار گیرد آن گوهر تاریک نمیشود اگر در تکامل افراد  توانا قرار گیرد و اگر این توانایی بالا رود تدافع ها خنثی.پس مهم اصل درست در کاری هست و کوشش.زیرا آنکه کوشش نکند و آنکه جوشش نداشته باشد مثال یک حرف نزده یا یک حرف فقط زده میشود ولی آنکه در کوشش در روند درست برود این زنجیره درستی هست که در آن درستی مطلق روشنایی میگیرد.پس صبر و استقامت و  کوشش درست و اموری که مثال یک گوهره برای روشنایی هست تکامل گیرد و تکامل آن تعامل گیرد و تعامل آن تعقل گیرد و تعقل آن  جاری شود در  راه درست و مزرعه ای از بذری درست در برداشتی درست.

فانوس-30

خداوند سخاوت هست خسیس نیست خداوند مهربانیست خداوند عادلست خداوند قادر هست خداوند قدرت دهنده هست.حالا بر عکس آن در آدمی  بروز کند  آدمی خسیس شود آدمی نامهربان شود آدمی نا عادلانه شود آدمی قادر به انجام هیچ کاری نباشد در پس آن همه را بر عکس در خود روشن کند یعنی سوزاننده خود شود و چراغدان را روی  غلط دهد. اما  انسان سخاوتمند بشود حتی در امورات کوچک تا بزرگ آن در حد توانایی اش. عادلانه قضاوت کند مهربان باشد و ایمان واقعی خداوند صفات خوب دارد چرا انسانی آن خصلت ها را درونش زنده نکند.و جای آن تاریکی شود.هر امری در ید قدرت خدا ممکن هست. خداوند دانای کل هست یعنی  دیگری اوج اگر بخواهیم مثالی آن بگوییم نهایت تفکرات نهایت زیبایی و هنر نهایت هر امری سر حد عالی آن. پس زیبایی آفرینش خود نمودار خالقی هست که دوستدار زیبایی ها هست. صورت زیبا سیرت زیبا اگر صورت و سیرت با هم یکی بود زیبایی کاملتری میشود هیچکس زشت نیست چون زشتی یعنی سیرت زشت. صورت آدمی  اگر در نظر دیگران زیبا نبود سیرت او هست که آن صورت را زیبا میکند زیرا سیرت زیبا انرژی مثبت از سیرت زیبا هست. پس در هر نقصانی روی بعد آن دگر کار کنید و اگر هم فکر میکنید صورت زیبا فقط مهم هست مادیت زمینی صرف گرفتید زیرا بدون سیرت زیبا صورت زیبا زشت میشود زیرا تند خویی زشت و  نامهربانی زشت هست.