بلاگ
بلاگ

بلاگ

مسافر شب های فانوسی

مسافر شب های فانوسی

قصه ی غم های دیروزی

غم غمهای امروزی

میخندی اما گریان از درون شکسته در برون غم درون غم  شکسته از درون

نگاه مهتاب آسمان خورشید طلوع غم انگیز پائیزی

ای کشتی موج انگیز ای غروب دل انگیز

ای قصیده های تن خورده

ای مهر زخم بر درون حجم خود خورده

شاعر فراموش شده ی تاریخی

قصیده سرای خاموشی 

غزل خوان درد کشیده از حجم زمین

آدم های میخ خورده ی شناسنامه ی باطله

فراموشی تاریخی آدمک های تابوت زده

ملودی آرامی هست مرگ پس از زندگی یا قبل از آن

روی شنزار محبت غمی پوسیده غمی درون آدمی خود افروخته شده

افروخته از خود برون خود شده درون گمشده بال زخمی از زخم نمک شده

روی دقایق تاریخ مردی راه میرود سالهاست انگار درون کلمات آب میرود

باران بهاری ندارد تب زمستان را

زمستان کلمات سرمای حجم تن خورده

انگار پائیزان هست

پائیزان انسانی

برگ ریزان غم انگیز سمفونی طوفانی

تب گرفته از غم تب زدگی

شهر را نظاره کن در خود پیچیده در خود گمشده

قطعه چندم مرگ سمفونی چندم مرگ نت های تابوت زده

فانوس را تگرک از هم گسیخته نور را برون زده

شعر را بریده بریده کلمات را دار زده

دار قالی را درون خود تابوت غم تابوت شیک مدرن زده

سیاره ی خوراکی های دیروزی

خوراک کلمات ماتم آهن زدگی

باران فصل چندم از نباریدن ها

آهن زدگی فقر آهن

فقر  کلمات ضعیف شده

مغز درون خود تاب زندگی

وحشتناک ترین هبوط زندگی

سقوط از ماضی درون گذشته

هجایای کشیده درون تاب زده

فکر را ماتم زده

قلب را زخم آهن زده

حسام الدین شفیعیان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد