-
مصاحبه //پنجمین دوره جایزه ادبی فانوس//سمیرا غلامی//
پنجشنبه 15 دی 1401 01:41
بنام خداوند بخشنده و مهربان مصاحبه // پنجمین دوره جایزه ادبی فانوس// 1-لطفا خودتان را معرفی کنید . نام و نام خانوادگی- سمیرا غلامی از شهر- اصفهان شهر محل تولد- اصفهان شهر محل سکونت- اصفهان سابقه داستانویسی- از دوران نوجوانیم به نوشتن علاقه داشتم ولی نوشتن داستان را دو سه سالی است که شروع کرده ام. 2-نقش جایزه های ادبی...
-
اسماعیل زرعی،برگزیده جایزه ادبی فانوس
پنجشنبه 15 دی 1401 01:35
-
مصاحبه //سومین دوره جایزه ادبی فانوس//معصومه ترک نژاد//
پنجشنبه 15 دی 1401 01:34
1- لطفا خودتان را معرفی کنید. معصومه ترک نژاد هستم متولد سال 1370، شهر مشهد و دانشجوی کارشناسی رشته ی IT. از سن 9 سالگی نوشتن را شروع کردم اما داستان نویسی حرفه ای را از سال 86 شروع کردم و چندین رتبه در زمینه ی داستان کوتاه هم دارم. در دوره ی قبلی جشنواره ی فانوس هم، داستانم برگزیده شد. 2- نقش جایزه های ادبی و رقابت...
-
مصاحبه فانوس-سیدابراهیم پیره
پنجشنبه 15 دی 1401 01:33
بنام خداوند بخشنده و مهربان مصاحبه //سومین دوره جایزه ادبی فانوس// 1-لطفا خودتان را معرفی کنید . با نام خدای بزرگ داستانک های کوچک ... سیدابراهیم پیره از استان کرمانشاه شهرستان سنقر هستم و مدت هجده سال است که در کنار تدریس ادبیات مشغول نگارش داستان هستم. و بیش از بیست و هشت عنوان کشوری و استانی در رشته داستانک و...
-
مصاحبه فانوس//سید میثم رمضانی//
پنجشنبه 15 دی 1401 01:32
بنام خداوند بخشنده و مهربان مصاحبه //چهارمین دوره جایزه ادبی فانوس// 1-لطفا خودتان را معرفی کنید . نام و نام خانوادگی- سیدمیثم رمضانی از شهر-جوار حضرت فاطمه معصومه (س) شهر محل تولد- روستازاده ام- جنگل ودریا شهر محل سکونت- جوار فاطمه معصومه (س) سابقه داستانویسی- مشغول مشق نویسی ام . به داستان نرسیدم هنوز . 2-نقش جایزه...
-
مصاحبه //پنجمین دوره جایزه ادبی فانوس//مروارید کریمی//
پنجشنبه 15 دی 1401 01:31
بنام خداوند بخشنده و مهربان مصاحبه // پنجمین دوره جایزه ادبی فانوس// 1-لطفا خودتان را معرفی کنید . نام و نام خانوادگی- مروارید کریمی از شهر- فرادنبه-چهارمحال و بختیاری شهر محل تولد- بروجن شهر محل سکونت- فرادنبه سابقه داستانویسی- از 15 سالگی 2-نقش جایزه های ادبی و رقابت های اینگونه را در معرفی و علاقمندی داستانویسان به...
-
مصاحبه // پنجمین دوره جایزه ادبی فانوس //محمد نانکلی//
پنجشنبه 15 دی 1401 01:31
به نام خداوند بخشنده مهربان مصاحبه // پنجمین دوره جایزه ادبی فانوس // 1) لطفا خودتان را معرفی کنید. نام و نام خانوادگی : محمد نانکلی از شهر : تویسرکان ( همدان ) شهر محل تولد : تویسرکان ( همدان ) شهر محل سکونت: تویسرکان ( همدان ) سابقه داستان نویس : پنج سال... اما به صورت حرفه ای دو سال 2) نقش جایزه های ادبی و رقابت...
-
مصاحبه //پنجمین دوره جایزه ادبی فانوس//مهدی زارع//
پنجشنبه 15 دی 1401 01:30
بنام خداوند بخشنده و مهربان مصاحبه // پنجمین دوره جایزه ادبی فانوس// 1-لطفا خودتان را معرفی کنید . نام و نام خانوادگی: مهدی زارع از شهر- مرودشت شهر محل تولد- شیراز شهر محل سکونت- مرودشت سابقه داستانویسی- از سال ها قبل، برگزیده اول جایزه ملی کبوتر حرم، برگزیده اول جایزه سته بان، برگزیده اول جشنواره گوهر مکتوب، برگزیده...
-
مصاحبه //پنجمین دوره جایزه ادبی فانوس//روح الله صالحی//
پنجشنبه 15 دی 1401 01:29
بنام خداوند بخشنده و مهربان مصاحبه // پنجمین دوره جایزه ادبی فانوس// 1-لطفا خودتان را معرفی کنید . نام و نام خانوادگی- روح الله صالحی از شهر- نهاوند شهر محل تولد- شهر محل سکونت- سابقه داستان ویسی- آغاز فعالیت ادبی ام از سال 1369 می باشد اما از سال 1380 به صورت تخصصی به نمایش نامه نویسی و فیلم نامه نویسی و روزنامه...
-
مصاحبه //پنجمین دوره جایزه ادبی فانوس//علی محمدی//
پنجشنبه 15 دی 1401 01:29
بنام خداوند بخشنده و مهربان مصاحبه // پنجمین دوره جایزه ادبی فانوس// 1-لطفا خودتان را معرفی کنید . نام و نام خانوادگی- از شهر- شهر محل تولد- شهر محل سکونت- سابقه داستانویسی- 2-نقش جایزه های ادبی و رقابت های اینگونه را در معرفی و علاقمندی داستانویسان به ادامه این رشته چگونه میبینید؟ 3-انجمن های ادبی و کارگاه ها و محافل...
-
مصاحبه //ششمین دوره جایزه ادبی فانوس//آریا معصومی//
پنجشنبه 15 دی 1401 01:28
بنام خداوند بخشنده و مهربان مصاحبه //ششمین دوره جایزه ادبی فانوس// 1-لطفا خودتان را معرفی کنید . نام و نام خانوادگی- آریا معصومی هستم محل تولد و محل سکونت- استان کهگیلویه و بویراحمد- شهر دهدشت سابقه داستانویسی- از سال 89شروع به نوشتن کردم و در این مدت برگزیده بیش از 60 جشنواره شعر و داستان کوتاه ایران شدم. یک مجموعه...
-
مصاحبه //ششمین دوره جایزه ادبی فانوس//احسان مرادی//
پنجشنبه 15 دی 1401 01:27
بنام خداوند بخشنده و مهربان مصاحبه //ششمین دوره جایزه ادبی فانوس// 1-لطفا خودتان را معرفی کنید . احسان مرادی متولد 1370- محل تولد شهرستان ساوه – ساکن شهرستان ساوه – سابقه داستان نویسی 3 سال 2-نقش جایزه های ادبی و رقابت های اینگونه را در معرفی و علاقمندی داستانویسان به ادامه این رشته چگونه میبینید؟ بدون شک این گونه...
-
مصاحبه //ششمین دوره جایزه ادبی فانوس//فاطمه اندیشه//
پنجشنبه 15 دی 1401 01:26
بنام خداوند بخشنده و مهربان مصاحبه //ششمین دوره جایزه ادبی فانوس// 1-لطفا خودتان را معرفی کنید . نام و نام خانوادگی- فاطمه اندیشه محل تولد و محل سکونت محل تولد رفسنجان، ساکن تهران هستم سابقه داستانویسی- لیسانس ادبیات نمایشی و از سال هشتاد و پنج به طور جدی آغاز به نوشتن کردم همکاری با مجله زن روز ، فرهنگ و هنر و چاپ...
-
مصاحبه //ششمین دوره جایزه ادبی فانوس//عباس باباعلی//
پنجشنبه 15 دی 1401 01:26
بنام خداوند بخشنده و مهربان مصاحبه //ششمین دوره جایزه ادبی فانوس// 1-لطفا خودتان را معرفی کنید . نام و نام خانوادگی- عباس باباعلی محل تولد و محل سکونت- تهران سابقه داستانویسی- روی هم رفته حدود پنج ، شش سالی می شود ، چهار سال آن در خیلی قدیم ترها ، یکی ، دو سالی هم تازگی ها. 2-نقش جایزه های ادبی و رقابت های اینگونه را...
-
مدل جدیدا
پنجشنبه 15 دی 1401 01:23
به من بیچاره کمک کنید چند تا بچه صغیر بی پدر دارم..اقا کمک کن..خانوم تو رو به خدا یک کمکی به من درمونده کن............... کوکب سریع جمع کن مامورای اون روزی سرکلشون پیدا شده همین چند تا کوچه بالاتر سارا یک چشمو گرفتند سریع هر چی کار کردی جمع کن فلنگو ببند و الا مهمونشونی ها ..باشه تو برو منم جیم فنگ می کنم. رضا بپر...
-
سگ ها خواب ندارند
پنجشنبه 15 دی 1401 01:22
دمش را تکان می دهد و به حالت یکوری می دود.دوازده و بیست دقیقه نزدیک به یک خرابه گوش تیز می کند تا صدای چند بچه گربه را بشنود و بدنبال صدا می رود و دیدن چند کوچولوی رها شده نزدیک و نزدیکتر و دور و دورتر تا خسته می شود و دوباره بر می گردد سرجای اولش و نگاه می کند .آرام به دنبالشان می رود گربه ای دیگر و چند تکه آَشغال...
-
دوربین خاموش
پنجشنبه 15 دی 1401 01:22
اتاق روبروی پله ها . و خانه ای که دیگر نیست خانه. یک سفره طرح دار دوغ نعناع و ظرفی سفالی و یک دیس کشک بادمجان نعناع و ترخون ماست چکیده نون سنگک..عمو برکت ا... بی بی گلبانو .رضا سبیل. لقمه پشت لقمه و دوغ..لیوان پشت لیوان..نون سنگک سفید می شود خورده می شود .صحبت از یک لقمه ی حلال و مثال عمو که دیوارها گواهی می دهند و...
-
یک روز جمعه
پنجشنبه 15 دی 1401 01:21
ساعت ده صبح با نسیم دلنگیز بوی غلیظ دود که با استشمام آن در خواب ریه هایم را ورزش کامروایی به سوی مرگ داده ام از خواب هشت ساعته ی عذاب جسم که بوسیله ی آن هر روز دندانهایم را کوتاهتر به سانتی متر و میلیمتر می دهم و این آرامش روح را به جهنم این دنیا که هر شب باید به سمت آن بروم تا صبح با سردرد هدیه شده از خواب دیشبم...
-
/زمانی برای مرگ اسبها/
پنجشنبه 15 دی 1401 01:21
کورمال کورمال در زیر باران وارد آسایشگاه شد.سرش را روی پتوی چند تا کرده اش گذاشت که ببری آن را اشغال کرده بود سقف را نگریست که هر لحظه به او نزدیکتر می شد. از روی تخت با کف زمین آشنا شد که بدجور باعث سوزشو خراش برداشتنی جزئی بر روی دستش شد.ببر..سنگینی سقف .. نعره ای که فلزهای به شکل در آمده و تو در تو را دریدو کف زمین...
-
سمفونی ن
پنجشنبه 15 دی 1401 01:20
دستانش را به چشمش می کشد و به تاریکی نور خورشید چشم می دوزد.. از داخل سبد حصیری تخم مرغ ها را برمی دارد..ماهیتابه را روی شعله های برافروخته ی آتش قرار می دهد..لرزشی در دستانش ایجاد می شود..سکوت و خاموشی همیشگی صدای جلیز جلیز روغن ..ترکشهایی را ایجاد می کند..زرده ..سفیده پخش می شود و با هم آمیخته می شود..انفجار بمب...
-
جامانده
پنجشنبه 15 دی 1401 01:20
همه می دویدند همه تندتر از همیشه راه میرفتند.عده ای میخندیدند و عده ای گریه می کردند همه چیز بهم ریخته بود. هیچ کس به هیچ کس سلام نمی کرد. ترس تمام شهر را در برگرفته بود زنی بلند جیغ میزد و کودکی که سفید شده بود سفید سفید. من در همه ی این ترسها نشسته بودم انگار همه چیز آروم بود آرام آرام لذت یک روز قشنگ هیچ کس به من...
-
تلخ و شیرین
پنجشنبه 15 دی 1401 01:19
وقتی شیرین و بعد از اون همه سال دیدم باورم نمی شد..خیلی تغییر کرده بود..زیر چشماش چین و چروک نقش بسته بود. خیلی هم چاق شده بود مگه می شد فراموشش کنم ولی خب رسم روزگاره دیگه زدم به در بی خیالی و یا شایدم پر رویی.. رفتم جلو..سلام کردم بجا نیاورد آخه من خیلی تغییر کرده بودم.بالاخره منو بجا آورد خیلی با دسیپلین صحبت می...
-
دوفنجان قهوه ی سرد
پنجشنبه 15 دی 1401 01:19
دوفنجان قهوه ی سرد یک میز کوچیک با یک شیشه گرد و عکسی از قهوه..دوتا شمع سفید که آب شدنشون باعث شده دوتا تپه ی سفید کنار شمع خودنمایی بکنه همش بخاطر اینه که من با یک دوست قدیمی بشینمو صحبت بکنم.سالهاست ندیدمش یعنی حدود ده و دوازده سال پیش تو فصل زمستون با هم خداحافظی کردیم اون قرار شد بره پیش پدر و مادرش اونور و من هم...
-
((آسمان گاهی صاف..گاهی ابری))
پنجشنبه 15 دی 1401 01:18
کنار کاشی های مات و سیاه نشسته و با نوک انگشتانش با رنگ سیاه و آبی مات.. توده های ابر و آسمان کدری را نقش میدهد و کف دستش را رنگین کمانی میکند. گفتم که زیاد نمیتونیم نگهش داریم برامون دردسر میشه. چاره ای نداریم باید هر جور شده تا فردا صبر کنیم. چند دانه چوب کبریت سوخته را از زمین بر میدارد..یکی را نصفه میکند و آن یکی...
-
شب برفی...
پنجشنبه 15 دی 1401 01:18
یک دستش ساندویچ با نان لواش و یک دستش کاغذ , برف ریزی در حال باریدن است. آدرس میپرسد. همین خیابونو برو نرسیده به اون چراغی که میبینی روشنه همونجاست. دستش را بلند میکند تا بقیه ساندویچش را بخورد که لایه سفید برف زبانش را یخ میکند. و تند تند راه میرود تا میرسد. آدرس و پلاک زنگ میزند کسی در را باز نمیکند دوباره زنگ...
-
وقتی کلاغ ها سفید می پوشند
پنجشنبه 15 دی 1401 01:17
امروز همگی رفتیم پارک..خیلی خوش گذشت.جاتون خالی دایی رمضون کلی تاب بازی کرد..انگاری هوای بچگیاشو کرده بود.عمه سارا هم کتلت پخته بود..مثل همیشه خوشمزه بود.عمو محمود و عمه ریحانه هم آمده بودند..پژو405خریدند 206 داشتن که یادتان است فروختنش.به هر حال راضی هستن از این یکی البته شما فکر کنم از آریاشون یادتونه که تبدیل شد به...
-
چند قطعه از زندگی شهری
پنجشنبه 15 دی 1401 01:17
در کیفش را باز میکند و پلاستیک را در می آورد.شکلات پیچ بالای ساندویچ را باز میکند و برگهای کالباس که عطر خوش بویی را پر میکند و دوغ کنار دستش را ساندویچ را گاز میزند برگهای کاهو و خیارشور.دوغ شیشه ای را سر میکشد و نگاهی به اطرافش میندازد.مردی آن طرف روی صندلی پیتزا میخورد .سس را باز میکند و فشار میدهد و لباسش قرمز...
-
خفگی
پنجشنبه 15 دی 1401 01:16
پارچه سفید رویش میکشند و داخل کشو.روی دست میرود.قبر و خاک. عصر. و شب چشمانش باز میشود دو تکه سنگ میبیند. صدایش در نمیاید. با صدای ارام کمکم کنید. خفگی میکند. صدایش بلندتر میشود. ولی کسی صدایش را نمیشنود. از خواب بلند میشود. سرد شده. مثل یخ. خفگی خفگی خفگیه. برزخ. برزخه. برزخه. زندگی برزخه. عذابه. عذابه. عذابه....
-
/بدل/
پنجشنبه 15 دی 1401 01:16
صبح را خروسی از لا به لای آشغالها صدا می زند.دستانش را گرم می کند خرجش هم دو سه تا نفس عمیق است که خفیف بیرون می دهد.خدایا شکرت هنوز زنده ام که مردگی کنم. و کارتن باقی مانده ی پیتزاهای دیشب را با پایش هی می زند تا یخ کردگی بدنش با مقداری نور که از بالا به زمین بخشش می شود باز شود.خب صبحانه رو چکار کنم؟و به راهی که...
-
زمانی برای مرگ
پنجشنبه 15 دی 1401 01:15
وقتی کاترین آخرین جمله رو روی تخته سیاه کلاس نوشت هیچکس فکر نمی کرد که چه حادثه ای رخ داده که اینجوری دخترک چهارده ساله با موهای حنایی قد کوتاه..لاغر اندام کلاسشان در مقابل معلم پیر و بد اخلاق مدرسه آقای کارفیکس تونسته باشه با این جرعت و جسارت در لحظه ای که همه این فکر را می کردند که اون می خواد جواب تقسیم را بنویسد...