28 آنگاه عیسی به سوی آن زنان روی گردانیده، گفت، ای دختران اورشلیم برای من گریه مکنید، بلکه بجهت خود و اولاد خود ماتم کنید.
و بعد آمدن عیسی در معبد و پاکسازی آنجا.ترور شخصیت او رونق گرفت. عاملین نفوذ فریسی و صدوقی در حال کار بودند.به نحوی باید شاگردان او کم میشد.زیرا کارهایی میکرد که به او ایمان می آوردند. و هسته اولیه رسولان با دعوت و نوع گفتن مسیح به نتانائیل که تو را قبل اینجا در زیر درخت انجیر دیدم. نتانائیل تعجب کرد من آنجا تنها دراز کش بودم و از خنکای درخت و نسیم بهره میبردم. این ناصری چگونه مرا دیده اصلان مگر از ناصره شخص خوبی یا امری چیزی خوب بیرون میاد.و اصلان بلواقع این مرد خود مسیح هست. یا ماشیح به عبری.آنها از اوضاع امر کم کم توسط نفوذی خود یهودا اسخریوطی که نه تنها در سکه خیانت کرد بلکه عامل انها بود در حلقه رسولان عیسی میدانست.اما جلویش را نگرفت.بلکه خواست او را اصلاح کند.اما بلواقع طمع یهودا و فرستادگان او که قرار و مدارشان تنها بر محل باغ اجتماع مسیح تنها نبود یهودا قبل آن باغ خرید.قبل آن دزدی کرد. قبل آن خوب گوش میداد تا خوب پس بدهد.آیا مسیح نمیتوانست بفهمد چگونه میفهمید.اما یهودا را گذاشت کار کند.زیرا میدانست که آنها دنبال چه هستند. ابتدا باید جوری وانمود کنند که این نبی برخاسته دروغین و طرفداران خائن دارد که او را به بازی انها در طرح سی نقره میفروشند. یا تنهایش میگذارند.
و ایمان انها سودی و منافعی هست.مسیح میدانست و کار را پیش میبرد. زیرا آنها از ملکوت غافل بودند.افراد پیش رو در پیش کردن و فریسی و صدوقی عامل بین مردم. این شخص دیوانه هست. این شخص دیو دارد شیطانی هست. حال خود چقدر دیو داشتند و چقدر دیو پس میدادند و شیطانی بودند.مسیح میدانست ملکوت را دارد پس چرا انهمه غصه میخورد و جان فدایی میکرد زیرا نمیخواست کسی هلاک شود.جز فرزند هلاکت که خود هلاک کرد خود را در طمع.در آنچه کرد.مسیح عجول نبود.میدانست دارند چه میکنند. و نه حرص میخورد نه برای پادشاه شدن غصه داشت. بلکه غصه او و درد های او از نجات آنها بود.و نمیدانستند که این غصه چیست.و برای چه این غصه را میخورد.خیالشان زرنگی میکردند .خیالشان مسیح را حرص میدادند.اما او برایشان دلسوز بود.زیرا چیزی از دست نمیداد ملکوت را داشت و پادشاهی را از دست دادن ملکوت خود در زمین میدانست کدام را داشته باشد بهترست زمین یا ملکوت.مگر با آن شرارت ها میشد در زمین کار کرد.پادشاهی که آنها میخواستند مسیح را بزور پادشاه کنند.همان پادشاهی میشد که مدتی بعد او را همانها سرنگون کنند.زیرا اوامر خدا و رضایت خدا برای همه خوشایند نیست.امروزه مافیا مینامند.اما در ملکوت مسیح مافیا جایی ندارد. تنها تنها می آیند.پس حکایت دولتمند و مثل داخل شدن ملکوت سخت هست مثلی از حکایت اینست که یا باید مسیح دست به شمشیر برد و هی در برابر تهاجمات بجنگد و خون ریخته شود که این منافات دارد با پایه دین او.زیرا مسیح تعلیمات مثل های سنگین دارد .و هر کدام از نحوه بد برداشت کردن آن از مریضی بگذارم. تا جنگ. و شمشیر تهیه کنید.تفسیر ان یک کلام شمشیر برنده.جنگ بگذارم یعنی جنگ کلامی و جنگ منافعی آنها.زیرا آنیکه منافعی فکر کند هر کلامی ترس برایش دارد و جنگ آنها در قدرت هست و زور و کشتن و جنگ مسیح کلامی.مریضی که خود میگذاشتند نه مسیح.زیرا آنها دیو جادوگر داشتند و کلام کسی که از بن جادو و کتاب خوان دعا هست و کلام را خفه میکند و کاشتن مریضی هست آنست که روح را مریض میکند.اما مریضی که به کلام مسیح میدهند بیرون راندن آنها از بدن آنها و دردهای ما را بخود گرفت.و ما را شفا داد البته با ایمان شخص. شما به شخصی هر کسی از افراد نبی یا هر چه میگویند ایمان نداشته باشید چگونه توقع شفا را دارید به چیزی که به او اعتقاد ندارید.مریضی گذاشتن یا برداشتن.چقدر باید بر میداشت و میگذاشتند.چقدر باید در ان زمان تحریف میکردند و کار را وارونه جلوه میدادند و درست میکرد.و کلام اصل آنچه پنهان میکردند به آنها میگفت.چقدر تحریفات دگر کردند.و انگار برای تمام تاریخ بشریت از گذشته تحریف را میساختند. زیرا در هر جایی یک دمی داشتند.در حالی که مسیح نیامده بود جنگ کند یا مریض کند.بلکه تا نجات دهد اما با تبلیغات منفی آنها خود خواسته زیر یوغ همه آنها رفتند از مرض و جنگ آنها سر قدرت.مسیح میگفت طاقت ندارند والا خیلی چیزها میخواست بگوید به آنها.و بنایی از شک بر افراشتند تا هر زمان مسیح در هر مکان یونان میخواهد برود کجا میرود آموزه ها بدهد.میخواستند هر کجا برود با تبلیغات آن زمان خود او را فردی با تهمت های به خودشان میچسبد فردی دیو دار شیطانی و شکنجه شده یک چشم از دست داده.و قادر بر اینک یک خدایی دارد که میگوید واحد هست اما با خدایان آنها فرق دارد.میخواستند بچسبانند به او که خود خودش را میگوید واحد هست و خدای اسرائیل هست.و او حرف از پدر میزند و حرف از روح.روح آشنایی در مزامیر داشتند.اما به فعل آن زمان منافع فراموشی می آورد پدر را درک نمیکردند.دگر کلام او را هم درک نمیکردند انگار که از چه زنجیره ای دارد حرف میزند و کلام او چیست. میگفتند حتما از خدایی صحبت میکند که میگوید در هم هستیم.حتما خود را واحد میداند.
عیسی (به عبری: ישוע؛[الف] به یونانی باستان: Ἰησοῦς؛[ب] حدود ۴ پیش از میلاد – ۳۰ / ۳۳ میلادی) که به عیسی مسیح و عیسای ناصری نیز معروف است.
واعظ یهودی و رهبر دینی در سدهٔ یکُم میلادی بود. او شخصیت مرکزی مسیحیت، بزرگترین دین جهان، است. غالب مسیحیان او را بهعنوان تجسم خدای پسر میپرستند و مسیحای موعود عهد عتیق میدانندش.
تقریباً همهٔ پژوهشگرانِ دورهٔ باستان اتفاقنظر دارند که عیسی به لحاظ تاریخی وجود داشتهاست، اما تلاشها برای یافتن جزئیات تاریخی زندگی او منجر به تردیدهایی دربارهٔ اعتبار انجیلها، تنها منابع موجود دربارهٔ زندگانیِ عیسی، شدهاست. عیسی یک یهودی اهل جلیل بود که توسط یحیی تعمید داده شد و زان پس، تبلیغ خود را آغاز کرد. او به صورت شفاهی موعظه میکرد و دیگران «رَبّی» خطابش میکردند. عیسی با دیگر یهودیان دربارهٔ بهترین راه پیروی از خدا بحث میکرد، عدهای را معالجه کرد، بهوسیلهٔ مثلها تعلیم میداد و برای خود پیروانی جذب کرد. مقامات یهودی او را دستگیر و محاکمه کرده و به دولت روم تحویل دادند. پونتیوس پیلاطس فرماندار رومی یهودیه نیز دستور داد او را مصلوب کنند. بعد از مرگش، حواریونش ادعا کردند او از مرگ برخاستهاست و نیز جامعهای تشکیل دادند که در نهایت به کلیسای اولیه تبدیل شد.
عقاید مسیحی دربارهٔ عیسی بدین قرار است که نطفهٔ او توسط روحالقدس بسته شد، زنی باکره به نام مریم او را زایید، معجزاتی انجام داد، کلیسای مسیحی را تأسیس کرد، با فداکاری مصلوب شد تا کفارهای برای گناهان باشد، از مرگ برخاست، به بهشت رفت و روزی از آنجا بازخواهد گشت. بهطور کلی، مسیحیان عقیده دارند عیسی به مردم امکان آشتی با خدا را میدهد. مطابق اعتقادنامهٔ نیقیه، که توسط کلیسا در سدهٔ چهارم تنظیم شده، عیسی زندگان و مردگان را قبل یا بعد از رستاخیز جسمانیشان قضاوت خواهد کرد، اتفاقی که به ظهور دوم در فرجامشناسی مسیحی گره خوردهاست. اکثریت اعظم مسیحیان عیسی را به عنوان تجسم خدای پسر، رکن دوم تثلیث، میپرستند. اقلیت کوچکی از مذاهب مسیحی نیز وجود دارند که بخشی یا همه تثلیث را رد میکنند. همهساله ولادتِ عیسی در ۲۵ دسامبر، بهعنوان کریسمس، جشن گرفته میشود. آدینهٔ نیک به تصلیب عیسی و عید پاک به برخاستن او از مرگ اختصاص دارد. سالِ تقریبی تولد عیسی، مبدأ گاهشماری میلادی که طور گسترده در دنیا استفاده میشود است.
از عیسی در ادیان دیگری مانند اسلام و بهائیت نیز به عنوان یک شخصیت مهم یاد شدهاست. مسلمانان معتقدند که عیسی یکی از پیامبران برجستهٔ خدا و همان مسیح وعدهدادهشده در نوشتههای یهودی است. آنان تولد او از مریم باکره را قبول دارند اما خدا یا پسرِ خدا بودن او را نه. در قرآن آمده که عیسی هیچگاه ادعای الوهیت نکرد. بیشتر مسلمانان اعتقاد به تصلیب عیسی ندارند و در عوض معتقدند که خدا او را به صورت جسمانی به بهشت برد. یهودیان این باور که عیسی، مسیحِ وعدهدادهشده بود را رد میکنند زیرا اعتقاد دارند او نشانههای ذکر شده برای مسیح بودن را نداشته، شخصیتی خداگونه نبوده و از مرگ برنخاستهاست. بهائیان عیسی را در کنار شخصیتهای دیگر مثل بهاءالله و زرتشت یکی از مظاهر ظهور به حساب میآورند. در مانویت میان شخصیت زمینی عیسی و شخصیت آسمانی او تمایز قائل میشد و نیز او یکی از اسلاف مانی به حساب میآمد.
یک یهودی در زمان عیسی معمولاً تنها یک اسم داشت. در برخی موارد، پس از نام شخص، اسم پدرش ذکر میشد؛ یعنی نام با فرمول «اسم شخص پسر اسم پدر» ساخته میشد. آوردن نام شهر محل تولد شخص پس از نام او نیز رایج بودهاست.[۲] نتیجتاً، عیسی در عهد جدید معمولاً «عیسای ناصری» خطاب شدهاست. همسایههای عیسی در ناصره، او را «نجّار، پسر مریم و برادر یعقوب و یوسف و یهودا و شمعون» (مرقس ۶:۳)،[۳] «پسر نجّار» (متی ۱۳:۵۵)[۴] یا «پسر یوسف» (لوقا ۴:۲۲)[۵] خطاب میکردند. در انجیل یوحَنّا، فیلیپ عیسی را «عیسی پسر یوسف از ناصره» (یوحنا ۱:۴۵) مینامند.[۶]
عیسی به شیوهای که در انجیلها توصیف شدهاست موجودی فراتر از محدودیتها و تواناییهای انسانی است. برای بیشتر تاریخ مسیحیت این مشکل بزرگی به حساب نمیآمد، اما از عصر روشنگری بدین سو عدهای به دنبال یافتن عیسی در محدودهٔ تواناییهای انسان رفتند.[۱۷] تا قبل از آن دوره، انجیلها را معمولاً منابع معتبر تاریخی قلمداد میکردند، اما از آن زمان پژوهشگرانی ظهور کردند که صحت تاریخی عهد جدید را زیر سؤال بردند و میان عیسی در انجیلها و عیسی در تاریخ تمایز قائل شدند.[۱۸] از قرن ۱۸، پژوهشگران سه شیوهٔ جداگانه برای شناخت شخصیت تاریخی عیسی پیش گرفتند که هر کدام مشخصههای خودش را دارد و بر اساس تحقیقات متفاوتی شکل گرفتهاست.[۱۹][۲۰] موجودیت یک شخصیت تاریخی به نام عیسی و اتفاقات کلی زندگیاش بهطور گستردهای توسط پژوهشگران پذیرفته شدهاست، اما تصویری که توسط پژوهشگران مختلف از او رسم شدهاست، با یکدیگر و همچنین با تصویر او در انجیلها متفاوت است.[۲۱][۲۲]
پژوهشگران عهد جدید در بررسی انجیلهای متعارف (مرقس، متی، لوقا و یوحنا) با چالشهای بزرگی روبهرو هستند.[۳۰] اناجیل را نمیتوان در معنای امروزی «زندگینامه» قلمداد کرد و نویسندگان آنها درحالی که بسیاری از جزئیات زندگی عیسی را از قلم انداختهاند، به مسائلی چون اهمیت او از دید الهی یا تبلیغ علنی او میان مردم میپردازند.[۳۰] گزارشها دربارهٔ اتفاقات فراطبیعی مربوط به عیسی نظیر مرگ و برخاستن او کار پژوهشگران را حتی سختتر هم میکند.[۳۰] پژوهشگران انجیلها را منابع بیطرفی نمیدانند زیرا نویسندگان تلاش میکردند عیسی را تجلیل کنند.[۳۱] کماکان، منابع بهتری دربارهٔ زندگی عیسی نسبت به زندگی افرادی چون اسکندر مقدونی در اختیار پژوهشگران است.[۳۱] آنها معیارهای مشخصی برای قضاوت دربارهٔ تاریخیبودن اتفاق دارند که شامل ملاک تصدیق چندگانه، ملاک انسجام و ملاک انقطاع است.[۳۲] صحت تاریخی یک اتفاق بسته به اعتبار منابع هم هست؛ اناجیل بهواقع دربارهٔ زندگی عیسی متناقض و نامستقل هستند. مَرقُس که احتمالاً اولین انجیلِ مکتوب است، برای دههها معتبرترین از لحاظ تاریخی بهشمار میرود.[۳۳] یوحنا که بعد از همه مکتوب شدهاست، بهطور قابل توجهی با انجیلهای همنوا متفاوت است و آن را دارای اعتبار کمتری میدانند؛ هرچند اخیراً پژوهشگران بیشتری پذیرفتهاند که یوحنا شاید شامل هستهای از محتوای قدیمی باشد که ممکن است بهاندازهٔ اناجیل همنوا یا حتی بیشتر ارزش تاریخی داشته باشد.[۳۴]
انجیلهای نامتعارف جملگی به اناجیل متعارف وابستهاند و در این بین فقط انجیل توماس ممکن است استثنا و شاهدی مستقل بر بسیاری از کلمات قصار یا مَثَلهای عیسی باشد. به عنوان مثال، توماس تأیید میکند که عیسی فقرا را مورد رحمت قرار میداد. این گفته پیش از اینکه با گفتههای مشابه در منبع کیو مخلوط شود، به صورت مستقل به دست او رسیدهاست.[۳۵] از دید مورخان، بیشتر داستانهای دیگر انجیلهای نامتعارف، مانند داستان تبدیل گل به پرنده توسط عیسی در کودکی، به وضوح افسانهای هستند.[۳۶] هرچند شاید در دیگر متون غیرمتعارف مسیحی مطالبی وجود داشته باشد که بتواند دربارهٔ تحقیقات تاریخی در ربط با عیسی ارزشمند باشند.[۳۷]
منابع غیرمسیحی اولیه که وجود تاریخی عیسی را ثبت کردهاند شامل آثار یوسف فلاوی (زادهٔ ۳۷- درگذشتهٔ حدود ۱۰۰ میلادی) و تاسیتوس (۵۶ – ۱۱۷) هستند.[۳۸][۳۹] لوئیز فلدمن که متخصص آثار یوسف فلاوی است میگوید که عدهٔ کمی به اصالت اشارهٔ یوسف به عیسی در کتاب ۲۰ از تاریخ باستان یهودیان شک کردهاند.[۴۰][۴۱] فلاوی از او با عناوینی چون «مرد خردمند» و «معلم مردم» یاد کردهاست. نیز محکوم به مرگشدن او توسط پیلاطس و وجود «طایفهٔ مسیحیان» را تأیید کردهاست. در بخشی دیگر از یعقوب، «برادر عیسی که مسیح خوانده میشد» یاد شدهاست.[۳۶] تاسیتوس در کتاب ۱۵ از سالنامهها از عیسی و اعدام او توسط پونتیوس پیلاطس یاد کردهاند. پژوهشگران بهطور کلی مطلب تاسیتوس را به عنوان منبعی مستقل رومی معتبر و دارای ارزش تاریخی میدانند.[۴۲] سوئتونیوس مورخ رومی سدههای نخست و دوم از اخراج آن دسته از یهودیهایی که «تحت فتنه یک کریستوسنامی آشوب میآفریدند» از شهر رم نوشتهاست. بیشتر این منابع فقط مرگ عیسی و اعمال پیروانش بعد از مرگ او را ذکر کردهاند.[۳۶]
منابع غیرمسیحی به دو دلیل ارزشمندند؛ نخست آنکه نشان میدهند ناظران بیطرف یا متخاصم هیچ شکی دربارهٔ موجودیت تاریخی عیسی نداشتهاند و دوم آنکه تقریباً تصویری از عیسی رسم کردهاند که میتواند با منابع مسیحی هم سازگار باشد: عیسی یک آموزگار بود، به انجام معجزه معروف بود، برادری به نام یعقوب داشت و بهطور خشونتآمیزی کشته شد.[۱]