حکایت باز شدن چشم بعد موت دریافت اینکه ای دل غافل فلانی راست میگفت. فلانی خیرخواه بود اونو بد دونستم.فلانی رو خوب دونستم.اون هیچی از من نمیخواست رنج من رنج اون بود. اونی که فکر میکردم دلسوز من دشمن من بود.زیرا هم حیات من. و هم مال من. و هم تمام انچه بود را گرفت و من گفتم آفرین به او و آن را بد دانستم.حال او کجاست. مثال. موت او هم مثلان رسید. روبرو شدن فلانی چرا اینجوری کردی.جواب. میخواستی عقلت رو بکار ببندی.اینجا سرای حقیقت هست و هر دونفر انها هیچ کمکی به هم نمیکنند.تازه خواستار مرگ آن خیرخواه خود هم بودی و برای مثلان فلانی روبرو شدن طول عمر میکردی حماقت تو را خریدم. تو هم زرنگی مرا و هر دو حال زیان کردیم زیرا مرگی که از آن فکر نمیکردیم رسید.