تورات

4.      آن‏ها از شهر بیرون رفتند. (هنوز) دور نشده بودند که یوسف به کسی که ناظر خانه‌اش بود گفت برخیز آن مردها را تعقیب کن تا به آن‏ها برسی. به آن‏ها بگو چرا عوض خوبی بدی پاداش دادید؟

16.  یهودا گفت: به آقایم چه بگوییم، چه صحبتی بکنیم و چطور بی‌گناهی خود را ثابت نماییم؟ خداوند گناه بندگانت را مورد توجه قرار داده است. اینک هم ما و هم کسی که جام نزدش پیدا شده است غلامان آقایم هستیم.

29.  (اگر) این را هم از پیش رویم ببرید و برایش خطری روی دهد مرا با موی سپید و افسردگی به گور خواهید فرستاد.

9.      مگر تمام این سرزمین در برابر تو نیست؟ لطفاً از من جدا شو اگر به چپ بروی، به‌ طرف راست می‌روم و اگر به راست بروی، به‌طرف چپ خواهم رفت.

7.      گفت ای برادرانم لطفاً بدی نکنید.

5.      آبدار و نانوای پادشاه مصر که در آن زندان محبوس بودند هر دو در یک شب خواب دیدند. هر یک خواب خود را با تعبیر مخصوص آن در خواب دید. (ولی تعبیرها را فراموش کردند).

30.  در جوار پدرانم خواهم خوابید. پس مرا از مصر ببر و در گورستان آن‏ها به‌خاک بسپار. (یوسف) گفت: من چون سخنت عمل خواهم نمود.

4.      یوسف به برادرانش گفت: لطفاً به من نزدیک شوید. پیش آمدند. گفت: من یوسف برادر شما هستم که مرا به مصریان فروختید.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد