فانوس-39

در بعد نگاه ماده هر چیزی علت وجودی دارد.مثلان نوزاد که دنیا میاد. جنین هست. مادر در امر زناشویی با همسر خود .و نوزاد بوجود میاید. این نوزاد وجود آمده.خالق این نوزاد پدر مادر نیستند.بلکه آنها عمل بوجود آن نوزاد را میاورند. یعنی اینکه آنها وسیله ای برای بدنیا آمدن آن نوزاد هستند.هر چیزی که وسیله شد وجود آورنده آن نیست.چون ماده هست.جسم مادی خود بوجود آمده.پس خالق آن بوجود آورنده آن هست. نه مخلق بوجود آورنده.خالق بوجود میاورد. مخلوق بوجود آورنده نمیشود.کرات منظومه شمسی سیارات .همه بوجود آمده اند.ماده هستند چون قابل دریافت هستند.هر چیزی که با چشم مادی دیده شود. ماده هست.حالا سیارات باشد.خب سیارات ماده هستند. یعنی دید مادی میتواند آن را دریافت کند.اگر خدا صورت داشته باشد ماده میشود.پس  اگر صورت مادی داشته باشد خالق واحد نمیشود چون باید یکی خالق را بوجود آورد.تا ماده شود و دیده شود.خدای واحد ماده نیست که از ماده بوجود بیاید. بلکه  چون ماده نیست صورت ندارد.و چون صورت ندارد خالق هست نه مخلوق.پس خدا چیست؟ برای اینکه گمراهی بوجود نیاید باید دانست که  واحد یعنی بوجود نیامده بلکه چون  انسان ماده هست میخواهد وجود خدا را کشف کند و چون ماده هست نمیتواند بحقیقت آن برسد.چون هر چیزی را علت معلول آن از خلق شدن میداند.مسیح هم طبق آیه کتاب مقدس آن هم چهار انجیل تایید رسمی مسیحیان گفته بشنو ای اسرائیل خدای ما خدای واحد هست.نگفته من واحد هستم.یعنی من خدای واحد هستم من تک هستم. و من فقط هستم.اگر میگفت من واحد میشد سوال؟چگونه وجود آمده هست.از یوسف نامی بنام یوسف نجار و مریم با هم نامزد شدند قبل آن روح القدس در رحم آن را قرار داد. روح القدس کیست. روح خدا.اگر مسلمانان بگویند روح القدس فرشته فقط هست.فرشته زیاد هست ملائکه زیاد هست. یعنی همان ملائکه.وقتی گفته میشود روح خدا. یا روح الله. الله عربی فارسیش خدا.روح خدا.ملائکه چه هستند؟ مثل جبرئیل مثل میکائیل مثل فرشته ها یا همان ملائکه.روح القدس یعنی روح خدا.پس جسم که مثال جسم آدم میزنند یا مثل بوجود آمدن مثل آدم. جسم ماده آن هست. اما روح آن روح خداست.پس خدا چیزی که بگوید موجود باش همان لحظه موجود میشود.علت معلول برای خدا برای اینکه واحد هست. و خالق معنی ماده فکر انسان را ندارد همان لحظه موجود باش موجود میشود.خدایی با این عظمت نمیتواند در آن واحد عیسی را بدون حتی مریم بفرستد بعد گویند فرشته بود.که شکل انسان شد.و باز به قبل خود برگشت ملائکه شد این بوجود میامد. و چون ملائکه قدرت آنها در همان ملائکه شدن هست. وقتی انسان شوند. رد میشوند.چرا؟ چون ماهیت آنها فرشته هست. فرشته هر چقدرم انسان شود باز همان خاصیت خود را دارد که ناپدید شود یا تغییر شکل او محسوس شود و رد شود.چون در غالب جسم موقت یا محدوده زمان دارد. تمام شود استقرار خانه زمین ندارند میروند.مثل زمان لوط.مثل زمان خبر دادن جبرئیل به مریم یا یوسف.ماموریتی میایند میروند.پس روح القدس روح خداست. که در مسیحیان بیشتر یعنی تثلیثی ها که کلان هر سه را خدا میدانند و در ان حال یک خدای واحد که پدر آسمانی مینامند. که عیسی خود بارها به پدر آسمانی اش اشاره میکند.پدر همان خدای واحد.روح القدس روح خدا.اگر درک آن سنگین هست برای حتی خود مسیحیان توضیح آن سخت هست. یا مادی بودن انسان هست که کشف آن را سخت میکند یا اینکه اصل آن را بعضی زیاد در دین دگر میگویند در انجیل نیامده.اما جمع بندی آن میرسد به اصل حقیقت. مثل پازل.اگر کلمه جسم شد.در میان ما ساکن شد.و حتی چون شستن پا را انجام داد. طبق انجیل یوحنا ترسیم کنیم.میشود جسم شد.و جسم یعنی شکل انسان گرفت.و انسان شدن یعنی شباهت به آنچه همه انسانها دارند.انسانها چه میکنند.غذا میخورند راه میروند.خسته میشوند میخوابند و...چرا به یوحنا میگوید نشستن دست راست چپ من از آن من نیست.چون نزدیک خدا شوند چیزی از آنها باقی نمیماند.چون جسم آنها بعد مرگ روح هست.جسمی که مانده و روحی که رفته.آن روح روح دمیده شدن هست نه روح خدا.خدا اگه میخواست روح  اصلی را به آنها دهد جسم آنها میپاشید.توان دریافت آن روح زیاد را نداشت میزان معلوم از حیات به آنها داده شد. که روح القدس را دریافت میکنند.نه در آن ساکن بتوانند شد.چون جسمشان میپاشد.دریافت کردن با ساکن شدن فرق دارد ساکن شدن یعنی به اضافه روح خود روحی دیگر را درون خود بیاورند. میشود دو روح در بدن. که وقتی بمیرنند باز زنده میمانند آنگونه که.چون روح خود در میاید روح القدس با آن قدرت میماند زنده میمانند.مرگ اتفاق نمیفتد چون یک روح در میاید روح انسان روح القدس هست دیگر زنده میمانند آنهم با قدرت.پس  دریافت کردن با ساکن شدن فرق دارد. دریافت یعنی آن را دریافت میکنند راهنمایی. آیات.مهربانی.رو به سمت کمال رفتن.اتحاد .دریافت کردنی که برای پاپ شدن آن را در کلیسا در  حالا هر سمت معنوی روح القدس باید در اسقف اعظم یا اسقف و حالا پاپ دریافت شود.پس روح القدس را مسیحیان خوب میشناسند.اگر غیر ان باشد که تعیین نمیکنند کسی پاپ شود. یا تعیین قدرت اینکه آن شخص راهنمایی از سمت روح میشود.دچار اختلال مشکل میشوند.اگر این دریافت را نکنند.مثل مقدسین مسیحیت که حالا پدر پیرو زخم ها. و کارلو و دو  شفای منتسب به او و برسی آنها پس  هم روح القدس را میشناسند هم  زخم را هم تعیین آن را.پس تثلیث  باید امری سخت باشد.چون گفته میشود ما مسیحیان کافر نیستیم و به یک خدا اعتقاد داریم.حرفی که خیلی زیاد از مسیحیان میزنند اینست که ما هم به یک خدا اعتقاد داریم که پدر میگویند.چون روح خدا میگویند میشود دریافت کرد روح خدا هم خدا خوانده میشود. و مسیح هم خدا خوانده میشود بعد رکن اول دوم سوم.جسم شد در میان ما ساکن شد در اعتقادات قدیم بعضی  میگفتند مسیح جسم ندارد بنظر میاید جسم دارد.یا جسمی دارد از تمامی انسانها.که یکی از چند هزار فرزند خدا هست.تمامیت مسائل خداشناسی و تثلیث برای آنها باز نشده بوده.اگر جسم نداشته باشد صورت ندارد.یعنی صورت انسانهای دگر را داشته. پس صورت خود چه؟یا در تصلیب گنوسی های مسیحیت اولیه میگفتند روح مسیحایی او او را ترک کرد شد انسان.خب اگرروح مسیحایی او ترک کرد او را که همانجا  مرگ اتفاق میفتاد. روح خود را تسلیم تو میکنم. یا چرا مرا ترک کردی.اگر ترک کرده بود همانجا مرگ اتفاق میفتاد.پس با کدام روح زنده بود هنوز.اگر انسان میشد و روح ترک میکرد میمیرد دیگر همانجا.وقتی میگه مرا ترک کردی یعنی جدا شده. انسان میشد میمیرد روح دگر چه بوده؟اگر گوییم پدر پسر روح القدس.و شامل سه روح شود.یعنی روح القدس. روح مسیحایی.روح انسانی همه انسانها را نداشته. چون روح انسان دیگر نیاز به اینکه در رحم قرار داد فرزند آنها نبود. بلکه دو وسیله برای آنکه فکر نکنند ملائکه هست بوجود میاید سوال؟و قبول نمیشود در زمین.نه اینکه ملائکه قدرت نداشته باشند نه مسئله اینست که گویند فرشته مثلان رد میشود.چون فرشته در جایگاه خودش هست که کار میکند.این چالش ها سوال ها برای خیلی خیلی ها هست.و در تثلیث این را میجویند .از زبان انسان ماده با حالا دریافت روح القدس به میزان آن والا همه اسقف و پاپ میشدند دیگر.طبق آنچه از تعریف روح القدس داده میشود.پس شناخت کتاب مقدس تثلیث.دریافت. میزان دریافت. ساکن شدن. شناخت روح القدس.وقتی دریافت میشود شناخت هم هست دیگر.بعضی جواب ها برای اینکه نه به از دست دادن روان انسان منجر شود اینست که مسئله الاهیاتی شناسی خدا شناسی سخت هست.و دریافت هر کسی میزانی دارد.اصل آن از دریافت و آنچه مکشوف میشود در جهان ماده دریافتنی و آنچه دریافت میشود اگر شناخت نباشد میشود جدل و جدل بدون مکشوف شدن. و وقتی مکشوف شد جدل یعنی آنها خود را خدا بدانند و گویند ما  آنچه مکشوف میشود را قبول نداریم. این یک حالت هست مثالست ها یا شناخت نیست.یا کلام قبول نمیشود یا امری محکم را رد کنند.از شناخت در مکشوف شدن و واقعیت از دریافت و کلام با هم در عصری که باز شدن حقیقت هست نه سانسور نه رد. بلکه بینایی تفکر.و شناخت حقیقت.حالا آنچه باز سر مسائل هست. لازمه بر بهم ریختن روان نمیشود بلکه حقیقت در کلام و مکشوف شدن با هم میکس جواب درست میدهد. والا غیر آن روان بهم ریخته میشود و چرا راه راست و شناخت را نرویم.

هر تفکری و اندیشه ای بیانات و نظرات خود میگوید این تمیز ما هست که آن را غربال میکند و سخن حق از درونش بیرون می آید.اما این تمیز دادن اینست که این ازادی بیان برای همه باشد نه بد هست بلکه بسیار خوبست زیرا از درون آن سخنان در میاید و تمیز تشخیص داده میشود.اصولان افرادی که تاب نظر مخالف خود را ندارند فردا روز با دیگری هم همانگونه رفتار میکنند.قیافه روشنفکری به حرف نیست. روشنفکر واقعی به کردار رفتار او هست که مشخص میشود.روشنفکری یعنی فکر روشن اگر این تعبیر ساده آن بتواند روشن و فکر باز را برساند.اما فکر بسته روشنایی نمیدهد.آنکه در بیان خود به اعتقادات دیگران توهین کند بد هست اما درون حرف های همان هم حرف هست منتها روش بیان توهین آمیز باعث میشود جای انتقاد آزار دهد.انتقاد یعنی نقطه ضعف هایی برای بیان برای بهبود آن ضعف ها و ایجاد روبراه کردن وضعیت برای آن اشخاص.افرادی که مشکلات دارند و یا مسئله ای که نفع عمومی یا قشر آسیب پذیر یا قشری که نیاز به امری دارد یا هرنمونه درست شدن آن وضعیت.اما فحش و توهین مشکلی را حل نمیکند.بلکه گوش خیلی از شنونده ها را در بین آن میبندد زیرا افراد زیادی از توهین کردن بدشان میایند.زیرا زیادی آن افراد برای اینست که فحش اصولان با ذات اصلی انسان فاصله دارد.انسان از ذات الهی طبق آنچه توضیح آفرینش در کتب هست میباشد.آیا ذات الهی در آفرینش که همه آن خوبیست.امور بدی در انسان قرار میدهد خیر.پس این تاریکی هست با هر اسمی روی آن در انسان نمودار بد میگذارد.اگر بیان انتقاد . بیان آزاد.بیان فکر روشن هست.تشخیص آن هم هست.اگر شخصی صد تا انتقاد کند  نصف آن فحش باشد انتقاد جای خود را به انتقام میدهد انتقام با صورت فحش بد هست.اگر شخصی طاقت انتقاد نداشته باشد فردا هم از طریق همان افراد سلابه میکشد آن اشخاص را.اما توهین فحش هم به شخص مورد نظر او هم قابل تمیز و اگر آنگونه باشد حق دفاع از او مستقیم توسط خود او میباشد.که مثال طبق تاریخ یا دستاورد یا هر مسئله ای از آن دفاع کند.اگر روی موج شنا کنیم فردا هم روی موج غرق میشویم.اما اگر روی انصاف حق راه برویم هیچگاه غرق نمیشویم.اگر تمیز تشخیص داده میشود. رفتار و سکنات تمیز داده میشود.حتی ممکنست یک خانواده مثال 5 نفره هر کدام یک فکری داشته باشند .یک نوع رفتار سکنات.دانایی در آنست که  از همه آنچه هست تمیز درست در بیاید.و اگر درست در نمیاید. مشکل هست.پس ذهن خردمند تشخیص میدهد.نه روی موج میرود نه غرق میشود بلکه آنچه درست هست را تمیز میدهد.تعصب بیجا ندارد. سوت هورا و کف کشیدنی نیست بلکه حق و حقیقت طلب هست. زیرا در سود نه مادی آن هست.نه فکر اینکه سود برسد هست. نه اینکه سود خیالی.مثال  فکری صد نوع سود دارد برای آن بعد طرف مقابل را هم بخواهند با سود آنها بگوید چشم هر چه شما بگید بعد اگر بداند چه سودها هست چه سر خم کردن اشتباه.اما فکر درست قاطی سود منفعت یک خط شنا نمیشود.بلکه سمت تشخیص درست میشود در بیان آزاد.و بعد تمیز آن و تشخیص آن.از خط فکری رضایت خدا و حق و حقیقت.

عکاس-حسام الدین شفیعیان
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد