فانوس-31

ما دو  حرکت بدنی داریم.مشت و کلام.مشت وقتی زده شود خشم هست.کلام هم خشم دارد.اما کلام مشت ندارد پتک دارد خورد نمیکند بلکه میسازد.مشت خورد میکند اما کلام رشد میدهد.حرکت بدنی آسانست دست رها شده میچرخد و میزند و میندازد.اما کلام دست را نیکو میکند تا بچرخدو  بکاردو به عمل آورد. یک مزرعه را سر سبز کند.یک دشت را سر سبزی دهد.نگاه ها به آنچه کاشتید مزرعه ای که سبز هست جلا میدهد روح انسانی را. از مزرعه ای خشک رد شدن کشاورز خواب بوده.اما مزرعه سبز کشاورزی فعال را دارد .هم خود میکاردو هم نگاه بر آن و ماحصل میوه ها و سبزیجات و  آن محصولات برای انسانها مفید هست به شرط آنکه با صبر و حوصله در کاشت و برداشت بکوشد.عرضه و تقاضا سرعت و عجله آن محصول خوب را نمیدهد بلکه صبر و حوصله آن میوه خوب را به عمل می آورد.

سنگلاخ ها از دل زمین بیرون آورده میشود. زمین پر از  هم سطحی میشود و سنگ درون آن بیرون افکنده و بذر ریخته میشود و آبیاری آن.فصل درو مهم هست. اما آنچه درو میشود پشتکار آن سنگلاخی هم سطح کردن زمین و  دانستن آنچه آفت هست زدوده شدن و  رشد نمود خوب پیدا کردن.یک دندان خراب دندان کنار را هم خراب میکند.هم نشین شما انتخاب شماست.اما  اگر قدرت به عمل آوردن بذر نیکو را دارید هم نشین شما تاثیر روی شما نمیگذارد بلکه شما تاثیر روشنایی را درون او میگذارید.هر گاه این  درون شما در پر شدن آماده شد هم نشین شما از شما تاثیر میگیرد اما اگر درون بذر قوی نباشد ممکن است شما از او تاثیر بگیرید. پس مزرعه درون خود را غبار روبی کرده مغز را از تفکر کلام خدا پر کرده قلب را مصفا کردن. و آنگاه به مرحله تاثیر گذاردن پا نهاده اید در مزرعه دیگری که درون او را به آن جلا بدهید.پس ظرفیت سازی مزرعه درون  هست که باید در وقت زمانبندی انسانی که در راه خدا هست آماده شود تا در این  راه شما موفق باشید در صبر استقامت و  هر آنچه نیکو هست.

روزی مردی وارد دهکده ای شد و دید در آن دهکده مردم منتظر شخصی بنام رستم هستند رفت جلو و سلام کرد و گفت شما منتظر چه کسی هستید گفتند منتظر رستم هستیم.گفت من رستمم گفتند نه تو رستم نیستی رستم از آسمان میاد گفت نگاه کنید من در آسمانم. گفتند کجا گفت اونجا گفتند نه اون مال دهکده  کناریه اونا منتظر  اسفندیار هستند اونم از آسمان میاد گفت نگاه کنید من اونم گفتند نه اون مال دهکده کناریه اسمش  مبارک بادا هست اونم از آسمان میاد. گفت پس کی از زمین میاد گفت اون مال دهکده کناریه اونم  از دل کوه میاد بیرون میگه مبارک بادا آمدم بعد کوه دو نیم میشه بعدش کوه دونیم شد کوه تکه هاش پخش میشه و زمین شروع میکنه همش درخت میشه بعد درخت شد همه  آسمان طبیعت میشه بعد زمینم سه هزار چشمه روییده میشه بعد معلوم میشه اون مبارک بادایی هست که دوازده قرن پیش بوده آمده. اما رستم ما مال پنج هزار قرن پیشه مرد حسابی کردو گفت الان که قرنه هفتم هستیم چجوری اون مال اونقدر قرن پیشه گفتند باید قرن جوری باشه که هیچ قرنی به اون قرن نرسه. رفت داخل دهکده دید نشستند عده ای دارن کباب میخورن گفت بهبه چه بوی کبابی میاد گفتند طبق کتاب رستم   و خاطرات نوشته شده بوی کباب من همه جا را گرفت کتاب رستم و حقیقت را در آورد گفت  صفحه چندم گفتند دویستم زد صفحه دویست دید نوشته  دل من کباب شد از دست شما.گفتند چون بوی کباب همه جا را گرفته بود ما همیشه کباب هفته ای هفت روز میخوریم از سهم جمع مردم برای رستم.گفت اینجا نوشته دل من کباب شد گفتند وای بر تو ای ابلیس ای سیاهی  تکه تکه باد هر کسی غیر آنچه اینجا نوشته آورد این تایید شده از سوی عالم بزرگ دین کناری هست که خدایشان نامی دیگر دارد ولی برای ما مقدسه چون اشتراکات داریم.گفت من رستمم گفتند اگر رستمی ما را ببر به آسمان بعد بیار زمین همه زمین را جمع کن و هفت تکه کن و تمام دریا ها را جوشش بده و باز ما را سهم صندوق رستم را پر کن بصورتی که ناتمام نماند. گفتند چون تمام شده. اگرم رستمی کاسه ای بر تو زاهدانه برو و پول جمع کن زیرا ما رستمی میخوام که مفید واقع بشود.و ما الگوی او هستیم ببین مجسمه او را. چقدر زاهدانه هست.گفتند فیزیکت رو به مرگ هست هر وقت مردی تو همان رستمی والا ما منتظر ده رستم از آسمانیم.که با صد رستم دیگه بزودی میان این در کتاب افسانته الرستمیم نوشته شده. کتاب را در آورد دید نوشته کتاب خودش رستم در حقیقت محض  گفت صفحه چنده گفتند بیست و دو خواند نوشته بود من میایم اما  تا آمدم  مرا بالا میبرید و باز آمدم مرا بالا میبرید و هر کسی هر جا بیاد بالا میبریدش. گفتند بالا بردن کار رستم گونه هست والا  پایین بردن که کاری ندارد.خلاصه رستم دید اسمش  دریابنده هست و اون رستم.گفتند اه نمیشه باید رستم باشی والا دریابنده قبول نمیکنیم.هر کسی دریابنده باشه بیاد قبول میکنیم به شرطی که برای ما خدمت کند. و بوی کبابش دل همه را ببرد بعدشم تو زشتی رستم قشنگه.صفحه رو زد نوشته بود نه زیاد زیبا نه آنچنان زیبایی که ببرد دل ها را مگر سیمایش که ببرد دلها را. گفتند نه الان گیشه رو صورت زیبا میفته.گیشه مهمه نه تاریخ حقیقت. بعدشم ما دنبال تو نمیام حوصله نداریم. تازه خارجیای ما که اصلان طرفدار تو نمیشن.اونا با چهره رستم فقط زندگی میکنن و  خاطرات اون که میخوان. خلاصه مطلب  حقیقت  مهمتر هست  و  فهم حقیقت ها و اندیشیدن به حقیقت ها تا آنچه فهم حقیقت هست رسید. و آن فهوای کلام و اندیشیدن در کلامست.

آموزه های بد و غلط و بدعت های بد و غلط مثال تاریکی وارد ذهن افراد میشوند یک آموزه غلط  میتواند مضر باشد اما چه آموزه ای غلط و تاریکست آموزه منافعی برای پیشبرد منافع زمینی نه آسمانی آموزه های آسمانی آموزه های درون روشن کننده و بینش باز کننده و ذهن را مترقی در فرهنگ بینشی در نگاه نو هست به همان نگاه آموزه ای اما در بازه های زمانی کلام در نو شدنی در ریشه فکر میتواند نجات دهنده باشد.کلام  و آموزه ی اشتباه یعنی اشتباه جبران نشدنی میشود.اموزه خوب ارائه میشود ذهن تمیز میدهد هر چند که تاریکی آن را بر نتابد. اصل بنیادین مشکلات منافعات زمینیست که جای خود را به بدعت های بد برای پیشبرد اهداف و حصار میکند. حصار ذهن خطرناکترین حصار هست حصار ذهن بسته خطرناکتر از سلاحی کشنده جمعیست.زیرا هر فکر  بسته یک سلاح خطرناک هست . ذهن بسته باز میشود چشم هست. تفکر هست. رشد هست. اما سمبه پر زور تاریکی هم هست. سمبه تاریکی سمبه ای از امیال و افکار مادی صرف برای پیشبرد اهدافی خاص هست. در داوری نهایی پرسیده میشود تحت چه کسی آموزش دیدی و چه کردی شخص آموزش دهنده جلو می آید و میگوید نمیشناسم آن شخص را شخص میگوید من از تو آموزه خشم دیدم ذهنم قاب کانال تنظیم مثال تو بود و بسته به هر چه گفتید نگاه نکن و نخوان و بعد گویند مگر ذهن تو تمیز نمیدهد خوب و بد را  شخص آموزش دهنده میگوید بما چه ما دنبال صرف امورات مادی و امیال بودیم اینجا آب سرد ریخته میشود روی سر شخص مقابل اما عدالت الهی با آن آموزش دهنده فساد کننده ذهنی کار بیشتری دارد. اما آن شخص  میبایست به دنبال جواب میرفته. در گناه میمیرد در گناه داوری میشود.گفتند هر چه باداباد هست همه بخشیده میشویم خداوند بسیار بخششگر هست برو کاریت نباشه جلو مطمئن. آنجا گفته شود طرف مقابل گرگ بوده یا گرگ نما  چه نسخه شیکی پیچیده برای اهدافش. نگاه کن اینست آنچه پیچیده و انچه برایش سود بوده. نه آن طرف آنقدر وحشتناک جلوه دادند که  اگر یک گناه بکنیم آنقدر کوبیده آتش شویم که جهنمی کامل شویم. گویند کدام گناه منظورشان بوده. اگر گناهی که  بخششگری خدا را زیر سوال ببرد و دنیای بعد حیات  زمینی را آنقدر وحشتناک کنند که طرف بگوید حال گناه کردمو جهنم پس بیشتر کنم.گوش میشنود و چشم ثبت میکند.اما اینها را که گفته اینقدر وحشتناک ملکوت الهی هست. اینقدر وحشتناک این سمت هست.حساب کتاب چشم بسته باز هست. نه آنقدر که ترغیب به گناه بیشتر شود.چه نسخه هایی پیچیدن.فلانی بیا این گفته این که واویلاست خودش. با گناه زیاد در حق دیگران مرده.خب مگر فلان میز منبر نداشته. کدام منبر کدام میز مثالست. هر منبری هر میزی هر تریبونی.فلان ساعت دقیقه در فلانجا .اینقدر دقیق هست که اگر به آفرینش نگاه کنید یک نظم دقیق میبینید. قوای فرشتگان بسیار زیادند قوای انسانی قوای معنوی.ای دل فلانی که فکر میکردیم بدتر از اون نیست رفت بهشت. گویند کی گفته فلانی بده. بیا نگاه کن همونی که فکر میکردی بدتر از اون نیست. ببین چطوری دلش  مثل آینه صاف هست. ببین چه میکرده.مگر خداوند بودید که  از همه چیز آگاهی فکر میکردید دارید و اینگونه نسخه پیچیدید   و نسخه و آبروی فلانی را پیچیدید. خداوند بخششگر هست اما شما نمیبخشید. اما خداوند بسیار هم دقیق سر مسائلی هست. خود میداند ملکوت را چگونه چه  خادمین و اشخاص شخصی  بچرخاند. خلاصه امر آنکه قضاوت دیگری قضاوت خود شماست اگر اشتباه در آن قضاوت باشد خود به قضاوت میروید.چون  به میل خاص انسانها نبودن و به میل خواست خدا بودن مهمتر هست. 

خواری در پیشگاه زمین خواری در ملکوت نیست و ملکوت خواری زمین نیست اگر سرافرازی آن مانند برگزیدن برترین اعتقاد باشد که اعتقاد قلب را مستحکم و دژی محکم بر مغزست زیرا آنچه از مغز درست رد شود هفت عیار پاک شده از صافی قلب بر مصفا شدن از دیده خیریت هست در دهان مرد نیکوکار خیریت هست اما در دهان شرور لعنت کامل آنیکه لعنت کند زنجیره تاریکی را گردن خود افکنده زیرا رحمت بر لعنت چیره میشود.زیرا کیست که رحمت خواهد و آمرزیده نشود و کیست که لعنت خواهد و به گور تاریکی درون نگردد.آنیکه بر کلام و راه خیریت هست از هر رنجی خلاص و زنجیره پیوسته به حق و حقیقت هست.اگر خداوند مد نظر کسی نباشد شرارت بر او چیره میشود و اگر شرارت چیره شد درون تابوت زده درون نفرت از خاکدان درون قبر لعنت میشود.زیرا خداوند شنونده کلام ها و  رحمت خوانی بر گستره فهم انسانهای فهیم هست. آنیکه در شرارت محض خوابیده در شرارت تفکرش به مرگ خواهد رفت اما آنیکه در رحمت خوابیده در رحمت برخاسته خواهد شد اسرار هستی بسیار زیاد هست.و هیچ ماهی پشت ابری نمانده جز ماه روشنی که بیداری ابرهای تیره را میزداید.اگر  پریت بر مسائل سخت بر جان فکر ادمی آید پریت درون کلام گشاینده درهای سخت اما وارد شونده هست. اگر خواریت زمین خواری ملکوت باشد ملکوت سروری هست بر سروران راستین حقیقت.سروران سروری میکنند اما شروران پای انداخته در شرارت هایشان خواهند شد.اگر مقام معنوی بر مقام زمینی افضل هست بر مقام معنوی ارج نهادن ریاکاری نیست اما بر مقام زمینی ریاکاری مانند ارج نهادن بر سیم زر خواهد بود سیم و زری که حاصلی از آن بی فایده اما بد فایده هم هست. زیرا آنهایی که افضل بر مقام معنوی بر مقام دنیوی هستند در پریت بر افضلان راستین خواهند نظاره کرد. زیرا مقام معنوی برای آنهایی که در آن وارد شدند درهای آن برای آنها باز شده به این امر در آن حاصل کردند فهیم و دانا در امورات میشوند.هر کسی مرتبه بالاتر رود به ملکوت نزدیکتر میشود. گویی پای در زمین اما سر در اسمانست.گور برای آنهایی که باور به در گور نماندن هست تنها خاکدان جسم هست زیرا خاکدان جسم را متلاشی میکند اما روح در گور تلف نمیشود مگر روحی در خاکدان جسم مانده از خود درون خود منتهی به موت از موت خواهی بر دیگری در حلقه مرگ انداختن دیگران و دیگری اما رحمت خواهان خیرخواهانو عرش نوازان در بسترهای خود به مانند منتظرین درون حلقه های پراکنده در  ستارگان آسمانی مثال بیداران اما هوشیارانند. هیچ کسی نمیتواند بر قایقی  شکسته سوار شود زیرا قایق شکسته متلاشی از حتی  درون خود بر آب رفتگی و ماندن در شنزار هست اما قایقی که نقاط آن اتصالست مثال قایقی هست که هر چه هم طوفان آید اما غرق نمیشود زیرا به نجات دریا ایدوار نیست بلکه دستی که او را در بر خود زنجیره وار میگیرد. اگر درون آدمی قایقی شکسته شد غرق میشود اما درون آدمی که بادبانش را برافراشته بر پرچمی از مهربانی کرده در خیریت استوار میشود زیرا خدا یاور ستمدیدگان هست.

آنیکه در پیشبرد روند امری مطمئن هست ادعا نمیکند. بلکه هر چه پیش آید را در امر جلو میبرد.زیرا در این هدف شخصی نیست بلکه جمعی هست. شخصی دنبال راه رفتنو  دنبال سر گشتن هست این امر  ادعایی نیست این امر قلبی هست.گرفتن مال نیست. از کسی یا تجاوز قتل منتهی به فضای آن مکان ها.خم و راست شدن سوار شدن رو دوش آدم ها نیست بلکه عزت و احترام به انسانهاست.مال را ریختن در جیب نیست.بلکه سفره برکت برای جمع هست.خدمت کردن هست نه خدمت شدن.آنیکه بر دوش دیگری سوار شود آنی که دوش بگیرد شاید زیر همان سلطه علاقمند باشد اما در داوری آیا زیر یوق همان خواهد بود. در این اوامر با هیچ کسی شوخی نیست.آنی که مالش بدهد . و دنبال بیفتد هیچ امری هم عمل نشود تازه مریض تر هم بشوند.تازه به امر مهم هم نرسند و قوت هم عمل نکند.بعد هاویه هم خریداری کنند این آیا بره بودن هست پس چشم کجاست بیند و گوش کجاست شنود.حتی پرنده که هیچ مگس هم نتوانند.تازه سلطه هم کنند و سواری هم بگیرند.و خم راست هم بشوند. و تکریم شوند. خواری برای ملکوت بهترست از خواری اینگونه برای زمین زیرا کلام کتاب مقدس همینست. جلال مردم در ملکوت نه بدرد خود آنها برای آنها خورد نه جلال آنها برای آنها.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد