فانوس-25

پس در این برزخ ماده مادی شما همانگونه که در برزخ روحی بدون جسم هستید و اینجا جسم و روح در یک اشتراک زندگی همانگونه که عمل شماست رویارویی شما هم همانگونه هست روحی که با ارواح مترقی برخورد میکند در عالم بعد موت خروج از جسم مادی نباتی زندگانی جماد و نبات به عالم ارواح انتقال میابد و دریچه انتقال روح به آن عالم که از زیبایی خاص برخوردار هست را میبیند.حال شما قبل دیدن این دریچه سرگردان شوید یا به دریچه رسید یا همانجا بر شما انتقال کامل انجام شود با ارواحی روبرو میشوید که همانگونه وزن اعمال شماست و حال در ماده همینگونه حتی با وسعت زندگانی دنیا همه چی حساب شده و دقیقست و یا حکمت هاست در آن.وقتی شما در عالم روح به یک روح ارواح خوب برخورد میکنید یا بر عکس آن این اعمال شماست که شما را با آنچه باید روبرو شوید روبرو میکند و حال شما در آن مکان راهنما یا در  تاریکی اعمال راهنمایی یابید این که شخصی به مکانی رود و شخصی را در ان عالم در برزخ روحی بیند این مثال آنست که روح در تجربه مرگ موقت انتقال داشته و حال بدنبال روحی میگشته و آن را دیده.و بازگشته و وضعیت روح دیده را تعریف کرده.حال آنکه آن روح از آن مرحله موت عبور کرده و به آن عالم انتقال پیدا کرده. منتهای مراتب چون روح را در عالم برزخ عذاب دیده این را قبل انتقال دریچه بداند و مرحله باز شدن همچنان که در ان عالم بالا دیده اما همان مکان غیر انتقال هست تا از آن مرحله عبور کند.این اصطلاح خفگی یعنی سرگشتگی روح انتقال نیافته در برزخ بد را عالم جهنم موقت بدانند تا انتقال.جهنم موقت جهنمی هست که روح در آن افتاده و انتقال نمیابد انتقال بجایی که باید یابد.عوالم پایین عوالم برزخی تاریکی هست.خواه در زمین خواه در عوالم برزخی بد آنجا. انتقالی که پیدا میکند انتقال تاریکی هست نه انتقال دریچه نور و روشنایی زیبا.انتقال تاریک به انتقال برزخ بد همانند برزخ جسمانی در برخورد در آنچه باید روبرو شود.حال شما  انسان خوبی هستید با آدمهای بد دشمن روبرو میشوید .دشمن حال در هر حالتی بر شما میاید و این برای آنست که وجود شما را نیروهای تحت فرمان ابلیس  نیروی روشنایی میدارند و میخواهند بردارند.به هر صورت آن انسان خوب به شهادت میرسد و حال این رو در رویی برزخی هست که افراد بد برای افراد خوب درست میکنند.برزخی که برای انسان خوب انتقال هست و برای افراد بد برزخ تاریکی هر دو مرگ موت میروند موت برزخ تاریکی و موت برزخ روشنایی.روشنایی آرامش عجیب روح هست و برزخ تاریکی تاریکی ها و آنچه باید با آن روبرو شود.حال آن روبرو شدن ها حکمت هاست و آن نبرد خیر و شر حکمت ها.در نبرد خیر و شر  شما تحت محیط قلمروی قدرت در نبرد با تاریکی ها هستید اما این برزخ اجباری از زور و قدرت بر آن روشنایی ها هست. برزخی که منافع میسازد  برزخی که آن آدمها درست میکنند برزخ ابلیسی هست که در همان قلمرو ایستاده.ابلیس بر بلندی می ایستد و آن چوب دستی سیاه خود را حرکت میدهد.چرا بر بلندی می ایستد و نه پایین زیرا قدرت زمین را بلندی زمین بر تاریکی ها فرمانبرداری ها میداند.یعنی شکست میدهم آنان که در آسمان جا دارند.در حالی که آنها که در آسمان هستند منتظر آن ارواح خوب در جسم هستند.چوب دستی سیاه حرکت میدهد سمت جلو آنها یورش میبرند.فرمان آنها از اوست.زیرا بلندای آنجا را بلندای قدرت زمینی میداند.آنچه به آنها میدهد زوال پذیر و مدت دار هست اما آن دست یاری خدا فرمان مقاومت میدهد و حال در آن اتصال خوبان میگیرد.روح شخصی را در بین انتقال دست کمر خورده میبیند که نگاه بر عکس نمیکند بلکه او از آنچه قرارست بیفتد میگیرد و انتقالش میدهد.به فرمان خدا.اما تاریکی ها که باید آنها را بگیرند ول میکنند میفتد در یک تاریکی هولناک میان حیوانات  درنده ذات به بدی و آدمیان تاریکی.صداهای ترسناک هولناک.اینجا برزخ جسمی نیست برزخ روحی هست روح دارد در آن برزخی که فرمان برده هست عذاب میبیند. حال اگر به آن روح روشنایی بشود اینجا ناعدالتی هست و خداوند عدالت هست.برای همین افرادی که بدی میکنند از آن مکان یک خیال میسازند ابلیس برای آنها خیال را میسازد تا هم خود فرد و هم افراد دیگر از آن خلاص موقت یابند و به ظلم ادامه دهند.حق الناس.زور. ستم. جنایت.همه در ورطه آن بدون حساب و کتاب میشود و فرمان بر اینکه  هر کار شر کنید عالم خیال بر شما تاثیر نکند همین عالم بیننده چشم مادی را ببینید اما آنجا جمله ای که آن افراد میگویند خواهد بود که ما بر شما  در این تاریکی یک هستیم که در ان تاریکی ماده بر شما یک بودیم.حال ما در این برزخ هر جا که شما ما را بیابید بدتر از وضعیت شما یا جایی بدتر یا بسته به آنچه در اعمال هست آن برزخ را تجربه میکنیم.پس شما کسانی را میبینید که در آن وجه تاریکی با شما هستند. همانگونه که ارواح مترقی معنوی در آنچه باید ببینند در یک زنجیره معنوی.حال آنکه شما را نتقال میدهد در دریچه نورانی همانست و آنکه در آن تاریکی همان اما کدام همان هست.آن همانی که خود ساختید آن همانی که خود برداشت کردید.حال همان یا  تحت فرمان های همان.با همان اعمال خود.آنی را ساختید که میتوانستید زیبایی نور معنویت و آرامش آن را بینید یا آنی که ترسناک برای خود ساختید.یکی دوست دارد همش او را بعد تجربه ببیند و یکی وحشت دارد دوباره همان را ببیند یا آنچه دیده حتی لحظه ای آنها را ببیند.پس سعی کنید آنچنان زندگی کنید که پرواز شما مانند رد شدن از انتقال زیبایی دیدن زیبایی رد شدن انتقال به مکانی عالی و خوب باشد نه عذاب آور و نه تاریک و نه هولناک. این ترس از مرگ اعمال هست. والا مرگ برای مومن حقیقی انتقالی از جایی به جایی دیگر و بهتر از جای قبل هست. همچنان که نوزاد هنگام دنیا آمدن جنین رشد یافته شده و حال دست و پا و چشم و گوش دارد یا هر نوعی به دنیا می آید از آن مکان کوچکتر به بزرگتر و باز از جایی بزرگتر به عالم بزرگتری میرود. با آنچه در بر خود و اختیارات روحی خود میبرد یا در تنگنایی که با خود میبرد.

کسی که استقلال دارد  و صاحب فکر و عقیده و استدلالو  اندیشه و تمیز دادن میشود کسی هست که از آنچه پر در معنویت میشود با نه تنها حس بلکه با پر شدن میفهمد این مرحله در ستون ایمانی  هر کسی که بتواند پایه های آن را محکم بالا ببرد نمیریزد بلکه افزان در درخت دانش درون و پر شدن در درون و اندیشیدن در مسائل میشود. کسی که هنوز پایه ایمانیش در حال قوام و بستگی در بالا رفتن هست  باید برای کسب استقلال فکری و درون پر شدن خود بکوشد کوشش معنوی با کوشش علمی فرق دارد کوشش معنوی اتصالیست کوشش علمی شامل بخش های مختلف میشود که دانش افروزی هست در معنویت هم هست. اما آنکه در علم هم خاصیت معنویتی خود را درون دهد برون آن برای حاصل آن میکوشد. پس شکل قیافه شما  مثال موهایتان را بزنید  و شکلتان را تغییر دهید مثالست یعنی انسانی تغییر میکند اما درون او نه. زیبایی میریزد اما  معنویت تنها با خارج کردن روشنایی هست که میریزد. پس پایه ایمانی قوی در رشد هست که قوام پیدا میکند چهره شما یا مغز شما آن هم عوض میشود اما اگر بتوانید راه درست را پیدا کنید و ایمانتان در راه درست شکل گیرد به یک سمت قله میروید اما با همان معیار داوری میشوید.

سر فصل هر حالتی اینست شما به دنبال آب میگردید اما تشنه آب نیستید .آب را پیدا میکنید اما از آن نمینوشید چرا؟ دنبال اب گشتن راهیست برای پیدا کردن آن اما اگر تشنگی نباشد آب فقط مخزنی برای رفع انست اما رفع کدام تشنگی تشنگی اگر نباشد دنبال آب گشتن صرفان  برای چیست؟ یا اصلان دنبال آب نمیگردند و فضای محیط آن را دوست دارند اما آب میشود زیبایی آن.اما تشنه حقیقت با سر مشق هایی دنبال اب میگردد و تشنه هست سیراب از بیشتر دانستن میشود اما انیکه گلالوده میکند آب را شک و تردید هست. شک در اینکه آب سر چشمه گلالود باشد نوشیدن آن را میرباید.تشنگی و تحصیل علم از راه آن علمی که معنوی باشد یا علمی که دست یافتنی باشد با علمی که میشود رسید اما آنچه دریافت میشود و دریافته میشود میتواند تشنگی را بر طرف کند اما تشنه حقیقت یک قدم آید صد قدم به دنبال آن میرود. پس تشنگی اگر نباشد محیط اطرف آب درختان و طبیعت میشود ماندن در یک مکان برای لذت از آب و طبیعت. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد