در هر قشری از هر نوع خدمتی و هر نوع کاری و چه معنوی و چه خدماتی افراد خوب و بد هستند هیچوقت به منزله فردی یا افرادی نمیشود نادیده گرفت خدمت کثیری از افرادی که در هر قشری خدمت میکنند و خوب و با نیت رضایت خدا کار میکنند. پس در یک دریا هم آب روان هست و هم در یک رود سد شده گلالوده از در خود ماندن اینکه کجای کره زمین چه کاری انجام میدهید مهمش آنست که آن را به اتصال رضایت خدا زنجیره کنید .آدمهایی که تحت سختی هستند از انواع مختلف آن بهتر درک افراد قشر آسیب پذیر میکنند و اما افراد غنی بدون دغدغه یا افراد کم مایه در جایی که میتوانند بهتر باشند اما بدترند. پس روی یک فرد یا افراد ضربدر روی کل اون قشر نمیشود کرد. زیرا انسانها دارای مراتب روحی هستند. و هر شخصی که این روح خود را بالا ببرد در انگیزه معنویت در انگیزه خدمت به انسانها هم بکار میبرد و سایر جانداران.پس دردها و رنج های شما را خدا میداند و از همه مهمتر روزگار را. و البته این جهان بدون حصار در امر انسانیت بدون مرز بندی هست زیرا زنجیره انسانیت در هر کجای جهان روشن باشد همانجا یعنی سکوی ملکوت الهی اول از ذخیره زمین. انسانهای ضد نور تاریکی هستند که از روشنایی انسانها بیزار و بیرحم و سنگدلانه بر تمامی حرکت انسانی جهانی وقفه میکنند پس در این روشنا بخشی فانوسی بر دست خود در نهال دیگری باشید.
چشم اگر در زمین بسته باشد در ملکوت باز میشود اصطلاحی بنام چشم برزخی هست که به آن میگویند باز شدن چشم بروی حقایقی که بر آن چشم بسته بوده.در ملکوت الهی و بعد این جهان مادی و خاکی انسانها به مراتب روحی خود اوج میگیرند از یک پر ضعیف مثالن نمیشود توقع پرش به آسمان مثلان چندم در مدارج عالی روحی داشت آنچه کاشتید برداشتید و البته این لجبازی روحی در حتی باز شدن چشم هم هست زیرا انسان درونش چیست روح هست و بقیه جسم فانی روح هست که باید متعالی بشود. اما این ضرر به خود انسان هست که بگوید فنا میشویم و هیچ و دیگر نیست. البته اگر انسان چشم باز کند در جهان حصار مادی و حصارها میتواند به آفرینش و قدرت خدا پی ببرد که این جهان عظیم را خدایی کنترل میکند که بی حکمت آن برگی نمی افتد چگونه انسانی بتواند در بر خدا به ایستد بگوید خداوند با این عظمت که هر کاری برایش ممکنست نمیتواند تمام روح ها را در طبقات روحی جای دهد و فنا هست آخر آن و اما مشیت خدا به آنچه صلاح بداند از آنچه چرخه حیات هست تعلق میگیرد نمیشود توقع داشت که همه اسرار الهی را انسان در جسم خاکی فهم کند مگر پر پرشدن در زنجیره خدا که اول همه اعتقادات هست پس به خدا ایمان داشتن یعنی خداوند امکان هر غیر ممکنی را ممکن میکند بنا به آنچه دانای کل هست و میداند حال انسان خاکی جلوی خدا به ایستد بگوید من بزرگترم من میفهمم من آنچه دانستم کل هست. نقطه در دریای حکمت خدا فکر جسم در بر گوشت پوست استخوان هست چون انسان در جسم اسارت دارد اما پر پرواز نهایی او اعمال اوست نه ثروت نه قدرت نه امورات زمینی را میبرد جز اعمال خوب و بدش را آنچه کاشته و برداشتش را میخواهد ببیند.
بعد این جهان مادی در ملکوت الهی انسانهایی که فکر میکنند صد خط رذالت عالم هستند صد آن می افتد آنجا جای قلدری کردن آدمی نیست آنجا صد خط باشد آدم فرشته هایی هستند که میدانند با آن صد خط ها چگونه حرف بزنند.پس مهربانی فوق العاده بالاست در عالم بالا اما برای افراد شیطان صفت رذالت پیشه هم امورات جای خود هست.آنجا اول خدا حاکم کل جهان ملکوت الهی هست و آن تاج و تخت داوری را خود میداند به چه کسی میدهد.پس داوری هست. فرشتگان آرام کننده هستند و فرشتگانی که قدر روح های خوب را میدانند زیرا افراد صد خط آنجا هم روح سرکششان اذیت کننده هست پس برای ملکوت الهی خدا که وسعتش مهربانیست آن هم بیکران مهربانی برای ارواح سرکش لجوج که بعد حیات مادی هم همان خصلت را میبرند همانجا هم یک دنده و لجوج هستند زیرا روح تمرکز فکر همه آن هست که جسم در روکش آنست.روکش فناپذیری که بی حرکت میماندو روح میرود.پس در ملکوت الهی جای قلدری های زمینی نیست. زیرا تمام میشود دفتر خباثت یا مهربانی اما دفتر پیش روی آن دفتر کمال گرفتن بهتر از روح های خوب یا همان لجاجت زمینی روح های تاریک.که در بر راهنما های جهان ملکوت الهی هم سرکشی میکنند.
زندگی فرصت مهربانیست آری تا زنده ایم خوبو مهربان مثل دریا باشیم. از خشم بپرهیزیم و از نور پر شویم. زیرا خشم مایه سقوط انسانها هست و مهربانی مایه صعود در جنگ خیر و شر روشنایی و تاریکی مهربانی هست که مثل دریا آرام میکندو مثل نور ماه زیبایی به قلب میدهد. آری مهربانی سرلوحه جهان هست اگر انسان در آن حل شود میشود روح متعالی.خداوند آنقدر مهربانست که میتواند شما را به آن مهربانی در حد پر شدنتان برساند مگر بسته بودن ظرف وجودی که همان ظرفیت روحی هست.ارزش کلام هر کتابی چه کتاب زندگی ساز و چه کتب دیگر مثال تبلور آن درون مایه آنست. پس ارزش هر چیزی مشخص هست. قویتر یا ضعیفتر بهتر یا عالیتر یا اینکه بعد دگر آن کدام در بعد اتفاقات آن دست و دلبازی خدا میتواند مارا به حقایق رساند. جلال خدا اول حرکت یک انسان خداشناس هست در زنجیره این جلال با دید باز هست که میتوان فهمید. زیرا دید بسته همه امورات را بسته نگاه میکند. جملات ارزش آن هم بسته به آنیست که چه گفته میشود و اولویت چیست در زمانها بر اولویت های دیگر.اولویت بندی در بر زمانبندی نمود میکند. اینها همه را باید با زنجیره به اتصال از امورات جلو برد زیرا انسان در بر خدا جلو میرود و همین زنجیره خود جلو برنده هست دغدغه آن را خدا میدهد و جوشش آن را خدا. پس اگر یک کتاب با ارزش به شما دادند گفتند با ارزش ترین کتاب جهانست اول بخوانید و بعد نظرتان را درباره آن کتاب بگویید چشم بسته صرف گفتن دیگری میشود نظر شخصی دیگری اما اگر این نظرات زیاد شد به زنجیره زیاد حتمان بدانید کتاب خوبیست. اما باز هم بخوانید و بعد نظر درباره آن کتاب بگویید.منتها بدون حصار بندی فکر واقعن از روی حقیقت طلبی. این منظورن درباره خیلی چیزها صدق میکند. که به آن استقلال فکری و بعد شمار آن اعداد خوب گفتن شوید.