امام حسین علیه‌السلام

ابن زیاد موافق شرایط فعلی و مفاد نامه‌ای بود که ابن سعد در آن، پیشنهادهایی را از زبان حسین نوشته بود.[۱۷۳] اما در این زمان، شِمر بن ذِی‌الْجُوشَن به ابن زیاد پیشنهاد داد که باید حسین را مجبور به تسلیم کند؛ چون حسین به قلمرو حکومتی ابن زیاد وارد شده بود[۱۷۴] و اگر با حسین مصالحه کند، نشان‌دهندهٔ ضعف او و قدرت حسین است. ابن زیاد با شنیدن سخنان شمر، رأیش را تغییر داد.[۱۷۵][۱۷۶] بهرامیان معتقد است که احتمالاً این صحنه‌سازی‌ها انجام شد تا ابن زیاد در هدف خویش — که کشتن حسین بود — یک گام پیش رود و تنش و درگیری بیعت با یزید را به تسلیم شدن در برابر خویش تغییر دهد، چراکه پاسخ حسین را از پیش می‌دانست.[۱۷۷] ابن زیاد سپس در هفتم محرم، به ابن سعد دستور قطع آب بر اردوی حسین را ارسال نمود.[۱۷۸][۱۷۹] عمر بن سعد لشکری ۵۰۰ نفره به فرماندهی عمرو بن حَجّاج زُبَیْدی را بر رود فُرات گماشت. به مدت سه روز، حسین و یارانش متحمل تشنگی شدند. گروهی ۵۰ نفره[۱۸۰] به فرماندهی عبّاس، شبانه به فرات یورش بردند، اما موفق شدند تنها مقدار کمی آب بیاورند.[۱۸۱]

در نهم محرم شمر به کربلا رسید.[۱۸۲] وی حامل فرمان ابن زیاد برای ابن سعد بود که اگر حسین تسلیم نشود، یا به وی حمله کند یا فرماندهی را به شمر واگذارد. شمر همچنین به این پیغام اضافه کرد که پیکر حسین بعد از کشته شدن، باید لگدکوب شود؛ چون یاغی و شورشی است. ابن سعد با شنیدن سخنان شمر، او را لعنت کرد و دشنام قرار داد[۱۸۳] که تمام تلاش‌هایش برای پایان دادنِ صلح‌آمیز مسئله را بی‌اثر کرده‌است.[۱۸۴] ابن سعد می‌دانست که حسین به خاطر روحیهٔ خاصش تسلیم نخواهد شد.[۱۸۵] به‌نوشتهٔ نجم حیدر، ابن زیاد به شمر اجازه داده بود تا در صورت سرپیچیِ ابن سعد از فرمان، او را بکشد و به‌جای او سپاه را اداره کند[۱۸۶] و اجرای فرمان را بر عهده گیرد.[۱۸۷][۱۸۸] اما عمر بن سعد، خودش انجام فرمان را بر عهده گرفت.[۱۸۹]

غروب روز نهم محرم، ابن سعد با سپاهیانش به سمت خیمه‌های حسین رفت، حسین که به شمشیرش تکیه داده و به خواب ملایمی فرورفته بود، در عالم رؤیا جدش محمد را دید که به او گفت به زودی به وی ملحق می‌شود. حسین برادرش عباس را فرستاد تا از مقصود کوفیان مطلع شود. حسین که از عزم سپاه ابن سعد برای حمله مطلع شده بود، آن شب را مهلت خواست و برای خویشاوندان و حامیانش خطابه‌ای راند که علی بن حسین بعدها آن را روایت کرد:[۱۹۰][۱۹۱]

من خدا را ستایش می‌کنم که ما را به پیامبری محمد مفتخر نمود و قرآن و دین را به ما تعلیم نمود. من یارانی بهتر از یاران خود و خاندانی مخلص‌تر از خاندان خود نمی‌شناسم. خدا شما را پاداش دهد. من فکر می‌کنم که فردا کشته خواهیم شد. من از شما می‌خواهم که بروید و اصراری به ماندن‌تان ندارم. از تاریکی شب استفاده کنید و بروید.

اما یارانش نپذیرفتند و بر بیعت‌شان وفادار ماندند. به‌گزارش ولیری، زینب از شدت نومیدی بیهوش شد. اما حسین وی را تسکین داد[۱۹۲][۱۹۳] و از وی خواست در برابر سختی‌ها محکم بماند.[۱۹۴] حسین آمادهٔ جنگ شد. خیمه‌ها را به هم نزدیک کرد و با طناب آن‌ها را به هم بست. تپه‌ای از چوب و نی گرداگرد خیمه‌ها درست کرد تا در موقع لزوم با آتش زدن‌شان مانع از ورود دشمن به نزدیکی آن‌ها شود. حسین و یارانش تمامی آن شب را به نماز و مناجات پرداختند و جنگ فردا صبح شروع شد.[۱۹۵][۱۹۶]

صبح روز دهم محرم، حسین لشکریانش را که به روایت ابومخنف ۳۲ اسب سوار و ۴۰ پیاده بودند، آماده کرد.[۱۹۷] اما، به روایت محمد باقر سپاه متشکل از چهل و پنج سوار و صد نفر پیاده بود.[۱۹۸] سمت چپ سپاه را به حبیب بن مَظاهِر، سمت راست را به زهیر بن قین و پرچم را به عباس سپرد. وی همچنین دستور داد که دورتادور خیمه‌ها، هیزم جمع‌آوری کنند و هیزم‌ها را آتش بزنند.[۱۹۹][۲۰۰] خود نیز به خیمه‌ای که قبلاً آماده کرده بود رفت و خود را معطّر به مشک نمود و نوره (داروی موبر) به سر و تن مالید و خود را شست. سپس در حالی که سوار بر اسب بود و قرآنی به دست داشت، مناجاتی زیبا با خداوند نمود. او به مردم کوفه نیز گفت که خدا ولی اوست و دین را محافظت خواهد کرد و جایگاه خانواده‌اش و سخنان محمد را یادآوری کرد که وی و حسن را سرور جوانان بهشت خوانده بود. سپس از آنان خواست تا فکر کنند که آیا کشتن وی، مشروع است؟ سپس آنان را به خاطر اینکه پیشتر از وی خواسته بودند تا پیش‌شان بیاید، سرزنش نمود و درخواست کرد تا اجازه دهند وی به یکی از سرزمین‌های اسلامی برود که در آنجا امنیتش تأمین باشد.[۲۰۱] اما دوباره از او خواستند که تسلیم یزید شود. حسین در پاسخ گفت که هیچ‌گاه خودش را همانند یک برده تسلیم نمی‌کند.[۲۰۲] او از اسب پیاده شد و دستور داد تا مهار اسب را ببندند؛ به نشانهٔ اینکه هرگز از معرکهٔ جنگ فرار نخواهد کرد.[۲۰۳] حر بن یزید ریاحی تحت تأثیر قرار گرفت و به سپاه حسین پیوست و کوفیان را به‌خاطر خیانت به حسین سرزنش کرد. حر، سرانجام در میدان نبرد کشته شد.[۲۰۴] زهیر بن قین از مردم کوفه خواست که به حرف حسین گوش دهند، اما آن‌ها با دشنام و تهدید پاسخ وی را دادند[۲۰۵] و سپس زهیر خواست که دست‌کم از کشتن حسین چشم‌پوشی کنند.[۲۰۶]



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد