وَنسان وَن گوگ[نکته ۱] یا وینسنت ویلم فان خوخ[نکته ۲] (به هلندی: Vincent Willem van Gogh) (زادهٔ ۳۰ مارس ۱۸۵۳ – درگذشتهٔ ۲۹ ژوئیهٔ ۱۸۹۰) یک نقاش پستامپرسیونیسم هلندی بود که کار او تأثیر گستردهای بر هنر سده ۲۰ (میلادی) داشت. کارهای او شامل شب پر ستاره، تکچهره، خودنگاره، چشمانداز، طبیعت بیجان، سرو، کشتزار گندم و گلهای آفتابگردان است. او از کودکی به نقاشی علاقه داشت ولی تا اواخر دههٔ دوم زندگیاش نقاشی نکرد. او بسیاری از کارهای شناختهشدهاش را در دو سال آخر زندگیاش تکمیل کرد. وی در یک دهه بیش از۲٬۱۰۰ کار هنری تولید کرد که شامل ۸۶۰ نقاشی رنگ روغن و بیش از ۱٬۳۰۰ نقاشی با آبرنگ، طراحی و چاپ[۲] میشود.
ون گوگ در خانوادهای سطح متوسط به بالا به دنیا آمد و جوانی خود را به عنوان فروشنده آثار هنری گذراند. او پس از تدریس در آیلورث و رامسگیت انگلستان به لاهه، لندن و پاریس مسافرت کرد. او در جوانی عمیقاً مذهبی بود و آرزو داشت کشیش شود. از سال ۱۸۷۹ به عنوان مُبلغ مسیحی در میان کارگران زغالسنگ در بلژیک فعالیت کرد و در آنجا آغاز به کشیدن طرحهایی از مردم محلی نمود. در سال ۱۸۸۵ سیبزمینیخورها را که نخستین کار مهم او شناخته میشود کشید. در مارس ۱۸۸۶ به پاریس رفته و با امپرسیونیسم فرانسوی آشنا شد. بعدها به جنوب فرانسه رفت و تحت تأثیر نور آفتاب شدید آنجا قرار گرفت. هرچند او در زمان حیاتش در گمنامی بهسر میبرد و در تمام طول عمر خود تنها یک تابلو نقاشی به نام تاکستان سرخ و چند طراحی از خود را فروخت.[۴] اما اکنون بهعنوان یکی از تأثیرگذارترین نقاشان سده ۱۹ (میلادی) در جهان شناخته میشود. ون گوگ شیفته نقاشی از مردم طبقهٔ کارگر مانند تابلوی سیبزمینیخورها، کافههای شبانه مانند تراس کافه در شب، مناظر طبیعی فرانسه، گلهای آفتابگردان، شب پر ستاره و خودنگاره بود. وی در اواخر عمر به شدت از بیماری روانی اختلال دوقطبی و فشار روحی رنج میبرد.
هنوز در مورد نحوه مرگ ونسان تردید وجود دارد، برخی معتقدند او خودکشی کرده و برخی دیگر یقین بر کشته شدن وی دارند
سالها از مرگ او میگذرد و شواهد حاکی از خودکشی ون گوگ است. حالا گروهی از تاریخدانان و دانشمندان نگاهی عمیقتر به مرگ او انداختهاند.
به گزارش فرادید، 27 ژوئیه 1890 (7 اردیبهشت 1269 شمسی) است. ونسان ون گوگ به مزارع ذرت وسیع پیش روی خود مینگرد. چندین ماه توهم و افسردگی حالا افکار این نقاش 37 ساله را احاطه کرده است. او یک هفت تیر را برمیدارد ... و تمام. یکی از مشهورترین نقاشان تاریخ به زندگی خود پایان میدهد.
اما یک گروه متشکل از تاریخدانان و دانشمندان نظر متفاوتی دارند. آنها چندین سال را صرف مطالعه و پژوهش در این ارتباط کردند و حالا از یک چیز مطمئن هستند: داستان مرگ ون گوگ باید از نو نوشته شود. اما سوال اینجاست: «در ساعت آخر زندگی ون گوگ چه اتفاقی افتاد؟»
در ماه مه 1890، یعنی سه ماه پیش از مرگش، او از پاریس به اور سور اواز (Auvers-sur-Oise) رفت. روستایی کوچک که در سی کیلومتری شمال پاریس واقع شده است. ونسان در آنجا یک اتاق در مهمانخانه «اوبرژ راوو» اجاره میکند و شیداییِ خلاقانه خود را در آنجا میپروراند. او در طول 68 روزی که در آنجا بود، بیش از 80 نقاشی و 60 مجموعه را نقاشی کرد.
گفته میشود که چند لحظه قبل از آن شلیک، یک پلیس از او پرسیده بود: «نکند میخواهی خودکشی کنی؟» ون گوگ نیز با شکایت جواب داده بود: «احتمالا.» اما چرا کسی که میخواهد خودکشی کند باید با خود سه پایه نقاشی را نیز ببرد؟ اصلا چرا برای خودکشی به شکم خود شلیک کند؟ و حتی اگر به شکم خود شلیک کرده بود، چرا با یک شلیک دیگر به درد و رنج خود پایان نداد؟
«دکتر وینسنت دی مائو» پزشک قانونی است که در چندین دادگاه از جمله در دادگاه نوجوان آمریکایی «ترایون مارتین» شهادت داده است. او میگوید: «از دید کارشناسی، خیلی بعید است که ون گوگ خودش آن زخمها را به جای گذاشته باشد. او به خود شلیک نکرد.»
دی مائو اساس یافته خود را بر این میگذارد که هیچ اثری از باروت بر روی دستان ونسان دیده نشده بود، زیرا تفنگهای آن زمان با باروت پر میشد. او در ادامه میگوید: «به همین دلیل، زخمهایی که بر اثر شلیک گلوله از فاصله نزدیک به وجود میآیند خیلی کثیف هستند. همچنین یک آدم چپدست (ون گوگ) نمیتواند با آن زاویه به خود شلیک کند. در نهایت، عدم وجود آثار باروت – در گزارش منتشر شده از کالبدشکافی آن زمان نیز تایید شده بود – نشان میدهد که آن گلوله حداقل از فاصله نیم متری شلیک شده است.»
در چنین شرایطی نمیتوان تصور کرد که ون گوگ به خودش شلیک کرده باشد. اما اگر ون گوگ به خود شلیک نکرده است، پس چه کسی ممکن است «پدر نقاشی مدرن» را کشته باشد؟
برای پاسخ به این سوالها، این دو چندین مدرک خوب نیز پیدا کردهاند. مثلا گفتهاند که ون گوگ در روز مرگش در جلوی خانه «رنه سوکرتان» دیده شده است. جوانی 16 ساله که به او زور میگفته و صاحب یک تفنگ هم بود. گفته میشود گلوله اغلب در تفنگش گیر میکرده است. حالا 125 سال بعد از آن اتفاق، آن پسر به متهم اصلی این دو تاریخدان تبدیل شده است.
در هفت اوت 1890، یک روزنامه فرانسوی مقالهای راجع به مرگ او منتشر کرد. در اینجا نوشته شده بود که این نقاش هلندی تفنگ را چرخانده و ماشه را کشیده است. سپس با درد فراوان به اتاق اجارهای بازگشته و شب همان روز میمیرد.
در روزی که می گویند حادثه اتفاق افتاده، ون گوگ در حالی که زخم عمیقی روی شکمش داشت و سه پایه ای که برای نقاشی با خود برده بود دیگر همراهش نبود، به مهمان خانه برگشت، خودش را به اتاقش رساند و ۲۹ساعت بعد، همانجا از دنیا رفت. اینها در روزنامه فرانسوی «پونتویسن» نوشته شده بود. در هفتم اوت ۱۸۹۰، این روزنامه بود که برای اولین بار ماجرای مرگ ون گوگ را روایت کرد و مرگ او را خودکشی قلمداد کرد.
هیچکس حتی خود ونگوگ تصور نمیکرد کـه او نبوغ ویژهای در نقاشی داشته باشد و شاید تصور میشد او هنر را نیز مانند سایر کارها رها کند. ونسان بـه سرعت از یک نقاش تازهکار بـه یک استاد واقعی تبدیل شد؛ هرچند در طول دوران زندگی خود طعم شهرت را نچشید و مورد توجه نبود. ونسان ون گوگ درسال 1880 ودر سن 27 سالگی هنر را بـه صورت جدی آغاز کرد. او پس از 9 ماه تحصیل در آکادمی هنر بروکسل، درس را رها کرد و بـه خانه برگشت. هرچند ونسان با بازگشت بـه خانه پدری، یادگیری طراحی را رها نکرد و با الهام از زندگی دهقانان بـه طراحی میپرداخت. در اواخر سال 1881 او در پی یک شکست عشقی دیگر بـه لاهه رفت ودر آنجا هم بـه کار طراحی و نقاشی ادامه داد.
او پیش از آنکه هنرمند شود بـه سراغ مشاغل زیادی رفته بود.
حرفه او بـه عنوان یک هنرمند طول زیادی نداشت.
عده ای از محققین این واقعه را کـه او گوش خودرا برید زیر سوال بردهاند.
او عده ای از مشهورترین آثار خودرا در آسایشگاه روانی خلق کرد.
او هرگز ازدواج نکرد و فرزندی نداشت.
تحقیقاتی انجام شده کـه نشان میدهند مرگ او یک خودکشی نبوده اسـت.
همسر تئو، برادر ونسان، نقش مهمی در مشهور شدن او پس از مرگش بازی کرد.
وَنسان وَن گوگ که از بیماری روانی رنج میبرد، در دسامبر ۱۸۸۸ گوش چپ خود را با تیغ سلمانی برید.[۲۰] دربارهٔ اصل ماجرا تردیدی وجود ندارد و خود نقاش هم در دو خودنگاره تصویر خود را با گوش باند پیچی شده کشیدهاست. ون گوگ تا روز ۲۳ دسامبر دو گوش درست داشت، اما روز بعد که او را در بستر غرق خون یافتند، جای گوش چپ[۲۱] او خالی بود و به یاد نمیآورد چه بلایی به سرش آمدهاست. دربارهٔ چگونگی ماجرا حرف و حدیث زیاد است و دو گفتمان بر سر زبانها است:
نخست: ون گوگ، که در اوایل سال ۱۸۸۸ به توصیه برادر کوچک و مهربانش تئو به شهر آرل در جنوب فرانسه کوچ کرده بود چند ماه بعد به ناراحتی روحی و افسردگی شدید دچار شد؛ او در کابوسهای ترسناک و هذیانآلود دست و پا میزد و به حالت روانپریشی نزدیک میشد. هنرمند رنجور و حساس که از مدتی پیش در گوش چپ خود صداهایی تحملناپذیر میشنید تصمیم گرفت با اقدامی قطعی خود را از شر گوش راحت کند.
دوم: روایت دیگر این است که ون گوگ به یک زن روسپی به نام راشل دل بسته بود و چون مال و منالی نداشت به او بدهد، به دلبر خود قول داده بود که به او یک «هدیه گرانبها» تقدیم کند و این البته گوش خودش بود. برای این روایت گواه واقعی وجود دارد؛ زیرا راشل واقعاً گوش بریده را دریافت کرد.
بر پایه باور بیشتر مردم، وی خودکشی کردهاست؛ ولی بر پایه برخی گفتهها، مرگ وی در اثر شلیک گلوله از یک تفنگ معیوب توسط دو نوجوان مست صورت گرفتهاست و وی بعداً تصمیم گرفت که برای حفاظت از آنها، مسئولیت واقعه را بر عهده بگیرد. پژوهشگران معتقدند که گلوله با زاویه و نه بهطور مستقیم به قسمت فوقانی شکم ون گوگ اصابت کردهاست. در حالی که در صورت خودکشی انتظار میرود گلوله بهطور مستقیم به فرد اصابت کند