فانوس-94

بهترین آموزه آموزه صلح و مهربانی هست.بهترین روش روشی هست که در آن مهربانی بگسترده وجود انسان گستراننده شود.و بهترین تعلیم تعلیمات مهرورزی و عشق به هستی و کائنات هست. آنچه میدهید دریافت میکنید.و آنچه در هستی هست که عشق هست به شما هدیه میشود.در این ساختن شما همراه ساخته اصلی میشوید. ساختنی از آنچه هست به شما برگشت میشود. آیا امری نو را ساختن بهتر از امری هست که وجود دارد. امری که وجود دارد امریست که هست همراهی شما نو ساختن آنست آنی که نو بسازد نو دریافت میکند و آنی که کهنه را نو نکند در ساختن قبل خود مانده است.و این یعنی بهتر شدن از آنی در قبل.قبل آن شما بیست درصد عشق در کائنات را دریافت کردید و آن را به 50 رساندید. اگر بیست را به ده رساندید این در شما اثر بدتر دارد نه بهتر.اما بالا بردن آن یعنی رسیدن به همان و بهتر کردن همان هست که همان بوده و ارتقای آن در نو هست نه کهنه آن.این حالت بد اگر در عملکرد شما به شما رجوع کند باید به سمت بهتر آن حرکت کنید و اصلاح آنچه به شما بد برگردانده میشود.این در سطوح بالای همراه شدن به شما در یک برزخ جسمی سخت برگردانده میشود همان حالتی که از صد آتش بدترست.حالت برزخ بد روحی بدتر از هر نوع آتش هست. روح در یک حالت بد آنقدر سخت میشکند که شکنندگی آن از صد باره آتش بدترست. پس  یک جا را اشتباه رفته اید.و آن را اصلاح باید کنید تا  از آن حالت به حالت قبل و رفتن به سمت حال خوب حرکت کنید.این حقیقت برزخ روح در ماده قابل دریافت هست.که به آن دریافت شما آن چه گفته میشود میرسید. که حالت برزخ روحی بد سختتر از یک حالت قرار گرفتن در آتش هست. زیرا روح به حالت بد در وضعیت سخت در می آید.پس باید به حالت قبل و رفتن به سمت حالت بهتر حرکت کنید .مخصوصان افرادی که زودتر گرفتگی میشود به آنها در سطوح بالاتر این حالت را قبل آن حالت برزخ روح دریافت میکنند و دریافت آنها سرعت به سمت حالت قبل و ارتقا میرود.

فانوس-93

مسائل خلقت و جهان شناسی و مسائل انسانها و زندگی آنها به اندازه خود جهان نیاز به شناخت دارد .این شناخت به دو صورت هست شناخت حقیقت ها. و شناخت اینکه هیچ چیزی از حیات انسانها نابود شدنی نیست بلکه حیات امری هست که اسرار خلقت در آن هست.هر چقدر به ارزشها چون معنویت . هنر.و  اینکه انسانها در آن کاری که انجام میدهند ارزش پیدا میکنند. مثال یک هنرمند که در قلب انسانها جای میگیرد. یک هنرمند بر اساس کاری که برای خنداندن.که خود یک هنر هست چه رشته های مختلف هنری هر کدام ارزش خود دارد.از خنداندن که یک کار هم تفکری میتواند باشد هم یک امر خنده برای زمانهای سخت تاریخی و یا خواننده موسیقی که این نوا در روح انسان میتواند در جهان و بعد آن از حالت معنوی.تا موسیقی روح افزا در اینکه هنرمند هر کاری که انجام میدهد چگونه و چطور انجام میدهد.پس هنر و هنرمند و معنویت و امورات برای درون انسانها یک امر  جای گیری درروح آنها میگیرد. پس ارزش آنها در روح دیگران جای میگیرد و یک بعد دیگر آن تفاوت روحیات انسانهاست. انسانها تمیز دهنده کیفیت از آنچه دریافت میکنند میشوند.که خوراک فکری هنری و معنوی به آنها چه حسی میدهد.پس هر کاری و ارزش هر کاری را مردم انسانها میفهمند حالا تخصصی آن و غیر باز فرق دارد اما تخصصی آن هم میزان ارزش آن را مشخص میکند اما در غیر آن اثری که در روح دریافت کننده میگذارد مشخص میکند.برای همین ناخود اگاه این قداست در هر  امری مشخصه ای دارد. قداست انسانی  و ارزش انسانی حالا غیر آن باز میزان شخصیت فرد و آنچه میکند.

فانوس-92

بهترین طریقه راه هستی و زندگی  بخش ترین امر حقیقت طلبی هست. و تدبر و تعقل و فهمیدن.بهترین دانایی اندیشه بر آنچه که گفته میشود هست. و بهترین اندرز و حکمت خواندن با تدبر و تسلط بر  کتب و اندیشه و دانش افزایی هست. فهم آیات. فهم کتب. فهم و تمیز دادن. اگر کسی کتابی را قبول داشته باشد باید احکام آن کتاب را یعنی آیات و تفسیر معنی را خوب درک کند .اگر کسی کتابی را قبول نداشته باشد باید علت قبول نداشتن آن را بگوید والا حرف او بی معنی و بی تایید از تمیزی دانش  رد میشود.اگر کسی امورات را درک نکند حتی اگر زمین به غیر آن تبدیل شود هم باز همان نگاه کار مهمی نیست را خواهد گفت. زیرا در همانم خواب میماند اما خواب اندیشه و تفکر.اگر کسی به خلقت توجه نکند و اگر کسی دایه دار اندیشه ای باشد اما شاخک های حواس او تحریک نشود که اموراتی هست. شاخک تفکر حس یافتن و فهمیدن حقیقت هست. والا مورچه هم شاخک دارد انسان هم شاخک دارد منتها شاخک انسان در مغز او حس فهمیدن اوست و مورچه در پیدا کردن راهش.راه تفکر به یک سیستم وصل هست. اما کیفیت آن چندین برابر است اما اگر آن کند شد همانند مورچه کمتر میشود انسان با همان لقب اشرف مخلوقات.انسان اگر دایه دار عقیده ای شد بعد در همان عقیده هم در امورات کند بود معلوم هست سپر جنگی تن کرده و فقط میخواهد بجنگد.اما سپر ایمانی حس قوی ایمانی و حس قوی از امورات و چرایی ها خود پاسخ دهنده همان امر میشود.پس فهم کتب مهم و فهم آیات مهم . و فهم امورات مهم هست.والا برای آن دسته افراد هیچ فرق نمیکند از چه کتبی گفته شود. چه اموراتی مکشوف شود یا چه شود فقط میشود سپر جنگی و جنگ و نزاع. اما در گفتمان و فهم کتب و فهم امورات و فهم آیات و تسلط کتب. به هر زبان خوانده شود پری معنوی شما را به حقیقت روانه میکند حال اگر زبان شما هم در آن امر قوی شد خب این بسته به کاری که انجام میدهید هست. اما  دلیل برتری نیست دلیل برتری پری معنوی هست.زیرا پیامبرانی بودند که خواندن نمیدانستند. یا همان زبان خود میدانستند. یا همان سواد آن زمان هم داشتند اما بر اساس گفتارشان از صد باسواد دایه دار بالاتر میگفتند اما آن را دانایی خدا میدانستند زیرا به خدا فرامیخواندند نه به خود. خود یعنی مرا با خصوصیات من بخواه اما برای خدا یعنی برای خدا من به تو و تو به دیگری راه سعادت را بیان کن.پس آنچه خدا دهد نیکوست و آنچه نیکو انجام گیرد  بر دیگری نیکویی و سواد من بیشتر و علم من افزانتر قدرت طلبیست اما سعی بر علم افزایی جمعی بهترست و علم با فایده بهتر از کسب علم به درون خاکدان برای خود بردن هست زیرا آن فایده رضایت خداست و آن برای خود فقط هست.کدام افضلتر هست خرد جمعی و دانش  را به دیگری هدیه معنوی دادن.

فانوس-91

من منافع گرا فایده ندارد ما جمع منافع معنوی در خیر دنیوی هست. خیر دنیوی خیر رسانیدن هست. و شر دنیوی شر رسانیدن هست. در کفه ترازو خیر و برکت و معنویت و خدمت خالصانه توشه هست. خداشناسی مهم هست. و خلقت شناسی مهم.شخصی که اصطلاح چشم برزخی ماده دارد و شخصی که چشم برزخی معنوی. و هر دو در یک بر امر مهم.اون نیازی نیست که به او چیزی گویید یعنی دو چشم معنوی بالا او با یک نگاه درون شما را میبیند.اما آنی که هر دو چشم بسته دارد تاریکی پر گشته دارد در شما همان تاریکی خود را میبیند و شما را بد میبیند و ترس میفتد چون در نگاه او آن وحشت تاریکی از معنویت شما بر او نمودار کسی میشود که میخواهد شما را از بین ببرد تاریکی تاریکی میبیند باید انس بگیرد با تاریکی اما چون تاریکی وحشتزا دراو نمودار هست شما را خطر میبیند نه رحمت.حال شخص معنوی وارد میزداید تاریکی سخت هست اما شکننده وارد بر بیرون راندن تاریکی میشود اما تاریکی ریشه گرفته. شخص مقاومت میکند اما اگر کسی وارد نباشد و منابع لازم معنوی را درون خود نداشته باشد شخص حرکت خطرآفرین میکند حتی حمله میکند این بعد تاریکی شدید هست در برابر نور .نور معنوی ابزار شخص تاریکی و  درون شخص معنوی به جنگ هم میروند جنگ تاریکی جنگ حمله ای و زخم زدن زبانی و روحی طرف مقابل هست و شخص معنوی آرامش معنوی خود را انتقال به شخص مقابل میدهد حال شخص معنوی در درجات عالیه معنوی یک نگاه گاهن یا یک حضور در آن و روبرویی تاریکی درون فرار میکند و شخص مدتی تا اینکه دعوت دوباره بشود و بپذیرد آرام هست. یا میتواند همراه کند آن انتقال خوب را یا باز در تاریکی گشاید و وارد کند. پس رتبات معنوی درجات معنوی متفاوت هست.اگر کسی  وارد نباشد خود و طرف مقابل را ضربه بیشتر میزند اما اگر مراتب او در معنویت بالاتر باشد یا سطوح اشخاص عالیه معنوی نگاه او حرف او بدون حرف زدن بدون حتی نصیحت. وارد هست اما سطوح فرق دارد.و در بر فرد معنوی غرور نمیشود تازه هر چیزی بیشتر کسب معنوی کند خود را بیشتر در این راه خدمت گذار میداند نه جنبه غرور معنوی که سقوط میدهد.

فانوس-90

پس در تجربه مرگ موقت یا انتقال طرف در یک برزخ روحی میرفته آنقدر که وقتی تونل انتقال رو دیده براش مثل یک خلاصی بوده.یک خلاصی بزرگ از یک سرگشتگی تا رسیدن و انتقال حالا در عوالم بالا این روح چقدر در برزخ موقت میماند تا انتقال بهتری داده شود بستگی به اعمال شخص دارد.گاهی شخص اعمالی کرده که به انتقال بهتر میشود حرکت کند. و این برزخ روحی همیشگی نیست. اما شخص اعمال سنگین و جنایت مخلوقاتو. هر بدی کرده.خداوند بخششگر هست اما عدالت خدا حق هست. باید ان شخص بکشد چون مستحق آنست.بعد بالاتر روندگی او هم باز درجات یک بهتر از آن قبلی هست. نه در باغ سبز  خیلی بهتر. بستگی به اعمال دارد. پس این ارتقا و بهتر شدن قابلیت اوست. اما تا قیامت و داوری اگر شخص نتواند بهتر رود دو نوع روح بازگشت میکند ارواح مترقی و خوب و شریر که فرصت داده شده آن هم در قبل آن قیامت بزرگ قیامت کوچک باز هم جنایت بدتر کنند یا آنهایی که بهترنند بهترین رسالت کاری کنند یا اگرم بر  ضعف شد صالحین که خسران هست. اما این مختص همه نیست و نوع آن هم فرق دارد از قیامت کوچک در انواع آن تا رجعت ناگهانی. تا تولد دوباره برای همین رجعت تولد دوباره بحث سنگین هست.حالا این چشمه های آن باز تا اصل دریای آن.که برای آنهایی که بد بودند وارد شدن به یک بهشت زمینی میماند اما یادشان میرود چه کشیده اند و بدتر کوله پر میکنند و صالحین بسته به حکمت یاد آوری خدا بر اینکه خداوند اسرار را میداند.یا نوعی انتقال یدفه و ناگهانی و شوکه کننده بشود.این برای صالحین آرزو هست. که ایمان قوی آن را میسازد و برای بدکاران عذاب بهشت زمینی به جهنم آنها.صالحین مراتب روحی با کسی  خوش آمد و بد آمد ندارند .رضایت خدا برایشان مهم هست.و برای امورات حق و حقیقت و حق به حقدار رسیدن باز شدن مسائل و نجات میایند خوش آمد خیلی ها نیست.زیرا اگر شرارت ها را جهان در بعضی انسانها بدانند برای آنها مثال جهنم زمین هست.برای همین با این امورات مخالفند اما با تقدیر و حکمت الهی و وعده های خداوند هیچ قدرت بشری و آدمی انسانی نمیتواند مقابله کند.چون زمانبندی آن دست خداست هر کسی گوید فلان روز فلان میشود فلان روز فلان.مگر به امورات تغییرات حکمت خدا. و اگر همان شد که کتب گفتند باید همان میشده و حکمت و آن تغییر نکرده.پس این هست گوشه ای از دریای اتفاقات.