گلفشانی

با همی شور گلفشانی گفتی

چه عالی تو نشانی گفتی

غزل سرایی گفتی

شکر زدیو قند چکانی گفتی

هم شورو نوای دل طوفانی زدی

هم اشک پیاله به دل بارانی زدی

تار غم بر شعر خود به قالی بافتی

طرح زدیو طرح چو گل ها زقالی بافتی

خط خط شعرت را موج فشانی گفتی

آخر خط نقطه سر خط بعد با نشانی گفتی

حسام الدین شفیعیان

بار سنگین کلمات

مسئله بار سنگین دارد

بر تفکر ما شعر بگفتن دارد

انگار آدمک هایی که دلبستن

شاید این قصه ژانویه ای از خود دارد

بار جسم خسته روح خسته

انگار شعر هم واژه کمی حرف دارد

بند قفس کلمات

قفس بند کلمه شعر میشود

قفس قفس بند بند شعر من حرف میشود

موج تکاندن زخود  صخره شکن شویم

یا شهر دیوارهایش بلندو  ما کوتاه شویم

قصه شاپری

شاپری قصه دلش تنگ شده
در ورای دل قصه کمی حرف شده
راوی از غصه برایش پری از دیو شده
آخر قصه دگر شهر آن کاغذ بود زدو سنگ بر کلاغی که دلش تنگ شده
شاعر-حسام الدین شفیعیان

پرچمی درون صلح باران زده

صلح ماتم زده

شاپرک پر زده

پیانو خاک زده

غمی در دل تاک  دور تنیده از خاموشی زده

و پرچمی میان صلح باران زده

حسام الدین شفیعیان