/تن تنگ گرفته در زندگی.../

آدمک تن شده تن های آدمک شده


درون تن ماهی نانی هست

که ماهی ها زآن تن شده

نان آهن زندگی جایی درون تن آهن آهن شده

نمودار چرخش زندگی

نمودار متساوی از باختن شده

بردو باخت زندگی کیشو و مات شده

مات در حیرانی شهری در آهن شده


/حسام الدین شفیعیان/

/شهری زپس حروف/

شهر غزل باران بارش از حروف شد

زپس رنگین کمان با شکوه شد
تقاطع زپس حرفی حروف شد
زشعری در خودش شعری دگر شد
زشعری جوشش حرفی دگر شد
حروف اول جمله همی رود
زدریا شعر خود موج دگر شد
زخوانا بودن شعرم چه شهری
بسی آرزوهایی که شعرم از حروف شد


حسام الدین شفیعیان

بارانی درون و بارانی برون

باران نهفته زیر پوستی

جایی چشمانم خوابیده جایی بیدارست

باران درون غمهایم روانست

کسی نفهمید چرا پائیز غم برگ ریزانست

آجرها درون زندگی ناپیدا هست

و سطر سطر درون من کاغذ بارانی بی باران هست

میتابد خورشید اما انگار سالهاست که درون من مهتابی  به وسعت روشنایی فردا هست

حسام الدین شفیعیان

ستوده باد فصلی نو

شاخه های بهار  درختان بهاری و گلفشانی فصل

پاییزی یا زمستانی یا تابستانی که فصلی دگر دارد

نغمه خود را به فصل ها بدهیم

بهار هم شکرانه شکوفه ها میشود

تابان خورشید و خورشید تابان در آسمان

شعله سرکش در پرتو هایی درخشان

ستوده باد فصلی نو در رویش

تاریخ ذهنی

جایی در کنج تاریخ ذهنی

میان تقویم تاریخ کهن و نو جایی در زمین هموار در تاریخ ذهنی

سروده ای در تاب زمین

قصیده ای در باب زمین

غزلی در نابرده زمین

مثنوی در تاخورده زمین

شکوهی در بلندای زمین

آری قصه های تقویم و ساعت  زمین

حسام الدین شفیعیان