فانوس-69

شما یک برجی میبینید فلان شخصم میبیند فلان شخص کج میبیند و اصلان کج هم هست فلان شخص بگوید راست هست. نفر بعدی کج هست. دویست نفر کج بگویند یک نفر راست دیده. حال یا منظر چشم او راست دیده میشود چشم پزشکی برود.اما دویست نفر کج دیدند.حال مسئله ای آنقدر واضح هست که هزار نفر مثال ببینند گویند راست هست.ده نفر بگند نه دروغه. ده نفر باید به مثلث رجوع کنند. چون ده مثلث میشود صد مثلث چرا مثلث.هرم را فرض کنید یک مثال کوه هست که بالا میرود. اگر آن ده نفر اساتید امورات فوق باشند هرم فوق بالا میرود. اما میریزد چرا؟چون دانش علم آن دانش علوم نادرست هست.اما دانش درست دانشی هست که خدا آن را بالا برد و اگرم ریزش کند آنهایی میریزند که کم ایمان باشند.اما شخصی که مکشوفات پر شدن داشته باشد نمیریزد اصلان میشناسد.پس اینکه هوش شما چه درصد هست خوبست اما تقویت هوش دیگران رسالت انسانی شماست.حال تقویت هوش تنها با حقیقت هست که خوبست. زیرا حقیقت یعنی کلاه نزاشتن اول سرخودتان بعد دیگریست. اصل حقیقت اینست  که بتوانیم به آنچه حقیقت هست برسیم. چه بعد حیات ماده شوخی نیست که شخص چشم موت بندد ماده را رها آن سمت مشکل بخورد برای امری که درست آن غلط به آن داده شده. پس افراد  کوششگر خواهان صعود یعنی خود من نجات بیابم بقیه بمن چه نیستند اصلان این زنجیره شادی در حیات ماده و بعد حیات ماده همینست . خوشنودی خدا وقتی خدا رضایت داشت امورات آنچنان درست و خوب میشود که خالق از مخلوقات رضایت داشته باشد. حقیقت چیزیست که انسان میبیند خواب مغز افسانه ای بیدار که میشود چیز دیگر میابد. پس  ببینید چگونه میشود به آن راه که درست هست رسید نه وادی سرگشتگی. بلکه وادی راه یافتن و  بعد این حیات خفگی نشود خفگی خیلی معنا دارد خود سرگشتگی روح عذاب روح سخت تر از عذاب جسم هست.عذاب جسم یعنی عذاب روح عذاب روح اصل آنست.پس افراد را جای عذاب به رحمت و داشتن زندگی رهنمود کنید که در آنجا جای خفگی روح یک زندگی صد در صد بهتر از حیات ماده داشته باشند نه اینکه صد در صد بدتر از حیات ماده.اگر این حقیقت و آن لبخند فرد آنجا بر شما بود و خشم او در اینجا بر شما لبخند او در آنجا را مد نظر بر خودتان بگیرید و بذر فکر او را به آن آرامش لبخند آنجا رهنمود کنید.

فانوس-68

پس آنکه از زندگی ضعیف برخوردار باشد درد مصائب را تحمل کند اما سودجو و کلاهبردار نباشد و دروغ نگوید و حقیقت طلب باشد شاید در نظر اینکه بخواهد درستی را پیشه گیرد و حق و حقیقت را بجوید و بگوید و امورات جهان را و تاریخ را. و متنی را بخواند بداند با ربط و سبط آنها. و پر شدن از مسئل در امورات مثال متنی ساخته میشود ربط و سبط ان از کجا چینش شده چگونه تغییرات یافته و این نوع تغییرات و کار مدل کجاست. بفهمد.و بداند امورات کلمات. جملات. همه را بفهمد .دیگر انحراف نمیخورد فلان متنو بخواند میداند .فلان آیه را از فلان کتاب بنویسند میداند اصل آیه چیست. و تغییری داشته باشد میفهمد.پس بازی نمیخورد.و سعی میکند آن را به نحوی بفهماند. البته تریبون سئو قوی تحت نگه داشتن ذهن ها انجام شده.اما تلاش افراد برای این مسائل زنجیره درستی و دانش اگر رشد یافت هر فرد حقیقت طلب میشود بذر دانش و درستی برای ترویج درستی و بالابردن دانش دیگران در امورات.پس از تاریخ دور و نزدیک. مباحث. مکشوفات. مربوط ها. مسائل موت حیات مادی بعد آن و مسائل دیگر.پس ادیان شناسی. تاریخ شناسی.شخصیت شناسی. متون کهن.متون ها. متن ها.کتاب ها. زنجیره دانش.و شناخت و  حتی حرکت بدنی کلام بدن. کلام بدون  صحبت چهره. همه اینها خود مثال دریایی هست که باید در آن وارد شد اما انتهای آن رسیدن سخت اما در حد رفتن به سمت حقیقت رضایت خداست.

فانوس-67

خورشید  گرمایش هست اما لازمه هست. گرمایش آن خوب و  لازمه آن روشنایی هست. روشنایی خوبست. درون انسان دو قطب هست. قطب روشنایی و قطب روشن افزایی.انسان مانند خورشید است که اگر نتابد خاموش هست. خاموشی تاریکیست. فانوسی را مد نظر بگیرید که نفت و سوخت روشن شدن ندارد بی مصرف و بی فایده فقط دکور هست دکوریست. گوشه کنج طاقچه خانه ای کاهگلی یا خانه ای مدرن.حال این فانوس روشنایی خود را بر سوخت میگیرد شعاعی از پیرامون را روشن میکند. شما مانند فانوسید که درونتان ذخایر پر شدن معنوی و علمی هست.انسانی که از دانش پر بشود مانند دانشی به خدمت بشریت و نفع بشریت و گوهری هست تابان که در اطراف آن ذهن ها از آن پر میشود.پس سوخت درونتان را از گوهری به نام دانش پر کنید و دانایی خود را افزایش دهید زیرا این دانش هست که میتواند مفید باشد در اینکه انسان  بتواند تاریکی ها را روشن کند. بیاموزدو بیاموزاند و ریشه درخت علم و معنویت خود را مثال بذری در دیگری نمود و بالندگی و کمال و افروزاننده شخصی به شخصی دیگر شود.

فانوس-66

تعالیمی که زندگی ساز باشد و در بر آن تعالیم انسان به تواند به آرامش برسد تعالیمی هستند که در آن حکمت ها و آموزه هاست.تعالیمی که در آن بتوان به حکمت ها رسید. تاریخ با تمام انبوه دانش و دانشمندان با تمام رسیدن ها یک امر را به انسان رهنمود میکند و آن فرمانبرداری از خداوند هست. تاریخ ادیان همه به یک نقطه واحد میرسند ادیان در این نقطه واحد به خدا میرسند و راهنمایی های خداوند در بر این ادیان به رهنمود کردن انسانها میرسد. حال باید انسانی بیند که در کدام سمت آرامش را درون خود پر میسازد. و آن همان تطبیق با اوست. والا غیر آن درون خود خشم را میبیند. زیرا باید از آنچه به او آرامش میدهد پر شود حال ممکنست یک شخص از هر دینی در همان آموزه ها آرامش یابد. پس بر آن باید انسانی بتواند بفهمد که انطباق روحی او با چه دینی سازگاری دارد. و الا آن باعث میشود خود او آسیب بیند.زیرا انطباق با روحیات او ندارد. و انگار یک نفر از درون خشم و چکش وار بر او میزند.برای همین باید راه را به درستی هر انسانی در آن سمتی یابد که به آن تعلق دارد.یا بعضی افراد داشته است. و به همان داشته است به آن دارد ماضی فعل و قدیم آید.والا درون او انطباق نداشته و باعث ضربه به خود او میشود.

فانوس-65

یک دریا را مد نظر بگیرید و حال یک رود به سمت دریا در این رود سنگ گذارند رود در همانجا میماند و آب گلالوده راکد در آن جمع میشود آب راکد وقتی سنگ برداشته شود گل و خاک را به دریا میریزد اما دریا آن را تمیز میدهد  دریا  وسعت بزرگی هست اما رود انشعابی به مثال دریا.اگر دریا آلوده شد  هر رودی به دریا وصل شود جاری جاری هم آلوده میشود. پس دریا با آن وسعت اگر آلودگی زیاد یابد کثیف شود رود را و رودها را کثیف میکند زیرا رودی که به دریا میریزد با همان آب قاطی میشود و کثیف.حال اگر انسانی تمام رودهای جاری به فکر وسعتش را گلالوده کند افکار وارده به ذهن تمیز هم باشد چون منبعی پر از افکار گلالوده شده هر فکر تمیزی را تاریکی میدهد و پس میزند. اما چه دریا چه فکر وقتی تمیز باشد میتواند افکار دیگر را تمیز کند.اما فکر گلالوده افکار دیگر را هم کثیف میکند.این که شما سعی کنید افکار درست را وارد ذهن خود کنید و دیگران. از  تنش از درگیری از کارهایی که باعث حسادت و جنایت و هزاران هزار بدبختی دیگران شود ضرر مالی فکری جانی . شاید ابلیس تاریکی را جور دیگر برای شخصی دیگر وانمود کند چون از ابزارهای مهمی بهره میبرد که در انسانی سربسته و باز میشود اما ماحصل آن باعث تباهی فرد میشود. اما اگر شما در سختی هستید در رنج هستید اما رضایت خدا را دارید و اگر در رفاه و رضایت ابلیس. آن رضایت تاریکی  میرود و آن رفاه میرود. اما مثال آن آنست که روح شما که فنا ندارد. روح مثال آدم و حوا هستند. روح یک انسان بیست سال پیش فوت کرده هم هست.اما چه چیزی نیست مال آن شخص برایش برده نشده  بلکه کارهای خوبی که کرده یا بدی که کرده. مالش ماند یا اصلان مال نداشت.روحش ماند.اما جسمش نماند.حال مادیت ماده میماند بر دنیا اما روح میرود.مادیت هم از بین میرود اما روح میماند. حال ثروتمندترین آدم جهان باشید یا فقیر ترین.وقتی موت شد مال ماند چه حاصل .اما مالی فایده دارد که در راه درستی هدفمندی و رضایت خالق باشد مالی که  در ان خیر خیریت باشد و نه شر و شریت.چرخه زندگی مفید بودنست والا مضر بودن که عذاب روحی هست. و مفید بودن حتی در حد توان به حساب آید.همچنان که از نوزادی شما از چهار دست پا راه میرفتید تا حیات شما ثبت هست.اما مهم چه شد و چه کردید هست.