دو رهگذر



رهگذر زمستان | آبان ۱۳۹۷

سلام ببخشید  خیابان توکلی کجاست. شما رو من میشناسم.آره جوون دفعه پیش هم آدرس خیابون توسلی رو پرسیدی گفتم نمیدونم. اتفاقا یک دفعه دیگه هم آدرس خیابان تمدنی رو پرسیدی شهرت دقیقا اسم خیابون هاش چیه. آهام خیابان تمدنی بالاتر از سه راهی  سوته شبان پایین تر از بلوار تفاهم بالاترین خیابونش  ساوالان هست.

عجب تازه مرخص شدی از کجا؟ دار المجانی نه بابا هنوز به اون مرحله نرسیدم. اما جوون من رسیدم. چون چند مدت تو دار المجانی بودم. اونجا چکار میکردید.

آدرس میپرسیدم. واقعا. آره آدرس خیابان سوسن. گلها.صنوبر. پیچک.اقاقیا.افتابگردان. شهر شما فرق داره ها. آره طبیعتیه. چه جالب راستی ببخشید شما واقعا فکر میکنید این خیابونا نیستن. مهم نیست برام بودن و نبودنشون مهم اینه که هنوز آدمهایی هستن که دنبال یک آدرس هستند.

من اسمم سیاوش هست. مهم نیست برام اسمت چیه. چقدر شما مهربونید. تو هم بر عکس حرف میزنی. نه ولا تا حالا اینقدر آدم پر از احساس ندیدم.

من جوون تو دوره قدیم نیستم. نگاه کن گوشی من رو. اه آیفون دارید. آره آیفون خونمون رو کندم تو جیبم گذاشتم. چقدر شما بامزه هستید. نه اتفاقا خیلی خنک هستم.

تازه شلوار جین هم میپوشم.با کروات گلهای آفتابگردان. چه تیپ خاصی دارید. راستی تو جیب بر هستی. نه من جیب دوز هستم.خیاطم. آهام منم بقالم.

شما ترس از دزدیدن مالتون دارید. خب البته زیاد نمیشه به هر کسی اعتماد کرد. نه به نظرم شهرها بزرگتر شدن.حالا مگه چی دارید. پفک نمکی دارم.

نه بحث این نیست که شما سارقید.اختیار دارید نظر لطف شماست.نه خواهش میکنم. به نظرم دزد نیستی البته روانی هم نیستی. اختیار دارید بازم لطف دارید.

بنظرم دنبال آدرس هستی. صد در صد همینگونه که میفرمائید هست.

راستی اونجایی که میخوای بری کجاست. اونجا خیابان توکلی هست کنارش یک دفتر هست. دفتر  پخش آگهی تبلیغاتی. زنجیره ای هستند. مال خیلی جاها.

چه تبلیغاتی هست. تعمیرات.خدمات و...

آهام پس بیکاری. بله کار سراغ دارید.

آره .چه کاری.باغچه روبرو سیب نداره.موندم علتش چرا باغچه روبرو سیب نداره. خب برو بکار سیب داشته باشه اینم کار.

منو دست انداختید. نه جوان میگم باغبان نیاز داره.واقعا آره برو بپرس اگه باورت نمیشه آگهی زده. باغچه درخت نهال هر چی بکاری کاشتی مهم اینه که میوه بده.

اتفاقا شخص صاحب مغازه خودش تو کار فروش گل و گیاه هست.منتها برشکست شد زد تو کار انبار ضایعات.اه خوراک منه. چی ضایعات.

نه واردات .یا صادرات. شوخی کردی .نه جدی گفتم. خب شوخی کردم. چه جوان شوخ و خنده داری هستی.

نه اتفاقا آدم خیلی بد اخلاقیم. چطور. اخلاقم مثل واشر میمونه. مخم مثل صافی رو بنزین رد نکنه.

وای چه نگاه زیبایی. پس سارق نیستی. نه اختیار دارید گفتم لطف دارید بمن شما چون مدال های افتخار هر مدت تو گفتمانمون میندازید گردن من.

نه اتفاقا اونم یک شغلیه.زحمتکشن. من خودم مدتی دزد بودم. چی دزد.!!!

آره قلب یکی رو دزدیدم. اه تو کار اعضای بدنید.

نه حالا در اون حد حدودا  35 سال پیش.البته دیر شده بود. مگه شما چقدر سن دارید. من بیژن 15 سال دارم. وای مردم چقدر شما خنکید.

به قول خودت لطف داری باز خوبه عقده گشایی کردی. والا میترکیدی.

راستی جوان اسمت هر چی هست برا خودت من داره دیرم میشه باید برم مهدکودک.

وای تو این سن. آره گفتم 35 سال پیش ولی خب فکر کنم بفهمی چرا مهدکودک. صد در صد.

تو هم برو باغچه روبرو رو بیل بزن شاید از درونش  اشیاء باستانی مثل پوست پفک. یا یک دفتر خاطرات یا یک میخ نمیدونم هر چی پیدا کنی.

نو ش جان صاحبش صرف شده. میرم. ولی بدون دیگه ازت آدرس نمیپرسم. 

چرا. چون احساس میکنم. سیاری هر جا میرم تو اونجایی. خب قسمت اینه. کوه به کوه یا هر چی نمیرسه یا میرسه. آهام چقدرم  درست گفتید آلزایمر چکار میکنه.

نه من آزایمر ندارم. حالا تو میخوای جبران کنی  مدال های منو. نه این چه حرفیه اختیار دارید.

برو اما از کنار برو چرا. قاطی ادمها نشی.

واقعان چه ادبیات سخیفی دارید.اختیار دارید. ادبیات شما چیه. من پست مدرن. خب بزار تو یخچال بشه کهن مدرن یخ میزنه دیگه. وای چقدر خنکید.

امیدوارم چشمم دیگه به تو نیفته. منم همینطور امیدوارم هیچوقت با شما روبرو نشم.

ولی به احترام موهای رنگ شده ی شما میگم خیلی بدبخت شدم از دین شما.منم همینگونه خیلی  حالم بهم خورد از دیدن شما.

لطف دارید. نه اختیار دارید. چیزی که از دستم بر میومد دریغ نکردم. بله شدم آگهی خودم.

بای بای. خداحافظ جوان به سلامت.

نویسنده-حسام الدین شفیعیان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد