شما یک برجی میبینید فلان شخصم میبیند فلان شخص کج میبیند و اصلان کج هم هست فلان شخص بگوید راست هست. نفر بعدی کج هست. دویست نفر کج بگویند یک نفر راست دیده. حال یا منظر چشم او راست دیده میشود چشم پزشکی برود.اما دویست نفر کج دیدند.حال مسئله ای آنقدر واضح هست که هزار نفر مثال ببینند گویند راست هست.ده نفر بگند نه دروغه. ده نفر باید به مثلث رجوع کنند. چون ده مثلث میشود صد مثلث چرا مثلث.هرم را فرض کنید یک مثال کوه هست که بالا میرود. اگر آن ده نفر اساتید امورات فوق باشند هرم فوق بالا میرود. اما میریزد چرا؟چون دانش علم آن دانش علوم نادرست هست.اما دانش درست دانشی هست که خدا آن را بالا برد و اگرم ریزش کند آنهایی میریزند که کم ایمان باشند.اما شخصی که مکشوفات پر شدن داشته باشد نمیریزد اصلان میشناسد.پس اینکه هوش شما چه درصد هست خوبست اما تقویت هوش دیگران رسالت انسانی شماست.حال تقویت هوش تنها با حقیقت هست که خوبست. زیرا حقیقت یعنی کلاه نزاشتن اول سرخودتان بعد دیگریست. اصل حقیقت اینست که بتوانیم به آنچه حقیقت هست برسیم. چه بعد حیات ماده شوخی نیست که شخص چشم موت بندد ماده را رها آن سمت مشکل بخورد برای امری که درست آن غلط به آن داده شده. پس افراد کوششگر خواهان صعود یعنی خود من نجات بیابم بقیه بمن چه نیستند اصلان این زنجیره شادی در حیات ماده و بعد حیات ماده همینست . خوشنودی خدا وقتی خدا رضایت داشت امورات آنچنان درست و خوب میشود که خالق از مخلوقات رضایت داشته باشد. حقیقت چیزیست که انسان میبیند خواب مغز افسانه ای بیدار که میشود چیز دیگر میابد. پس ببینید چگونه میشود به آن راه که درست هست رسید نه وادی سرگشتگی. بلکه وادی راه یافتن و بعد این حیات خفگی نشود خفگی خیلی معنا دارد خود سرگشتگی روح عذاب روح سخت تر از عذاب جسم هست.عذاب جسم یعنی عذاب روح عذاب روح اصل آنست.پس افراد را جای عذاب به رحمت و داشتن زندگی رهنمود کنید که در آنجا جای خفگی روح یک زندگی صد در صد بهتر از حیات ماده داشته باشند نه اینکه صد در صد بدتر از حیات ماده.اگر این حقیقت و آن لبخند فرد آنجا بر شما بود و خشم او در اینجا بر شما لبخند او در آنجا را مد نظر بر خودتان بگیرید و بذر فکر او را به آن آرامش لبخند آنجا رهنمود کنید.