چه کسی میتواند هم پادشاه نفس خود گردد هم شاه قلمروی درون خویش آنکه در پادشاهی نفس خود بر نفس شاهی قلمروی درونش خادم پادشاه عالم گردد و چه کسی میتواند بذری کند از درون خود که ریشه آن درون نفس خود کشته از امور زمینی به امور بنیادی اصل رسیدن به رضایت خدا شود و چه کسی بند از بند تنش را از تاریکی پاک نماید آنکه تن خود را از بدی خواستن پاک نماید و چه کسی تواند بر نفوس وساوس خود غالب آید آنکه فانوس درونش را بر روشنایی دیدگانش بر محرومین و بر مظلومین بگشاید تا جهت آن در رضایت خدا باشد و چه کسی خود را تاج جلال دهد وقتی تاج جلال او در تاج جلال محرومین عزت زندگی درست گیرد و چه آنکه در ملکوت عزتمند باشد و در نظر مردم حقیر و آن که در نظر مردم سرافراز و در نظر ملکوت سر به افکنده از شرم.پس راه همه عزت و سرافرازی راه خلوص نیت رضایت خداست در رضایت درستی و درست راه را پیمودن زیرا نوری که مسیری درست را بگشاید نوریست که از بدی مبرا شود و در نور ساکن شود و از بدی نفرت کند و در خوبی سبقت کند زیرا آنچه که میکند در ان راه هدفمند شود و آنچه هدفمند شد درست ریشه گیرد زیرا هر چه از خشم فرود آید در خشم خشک شود مگر آن خشمی که در راه صیانت و عبادت خدا باشد غیرت از خشم مبرا شود و خشم در غیرت سوزد و خشم جوشش در درستی گیرد و قسمت الک آن خشم جای خشونت خشم بر خاموشی خشونت از آن گیرد زیرا خشم آتش هست و آتش خشم آتش درون از خاموشی آن بر قسمت خشم غیرت وار آن یعنی خشمی که فرو نشیند تا روشنایی درون بر خشم آب شود پس چه خشمی ماند که فرو ننشیند مگر بر نبرد درست نبرد درستی خشم بر ابلیس هست زیرا ابلیس مقصر هست نه اینکه خشم بر شخص گرفته شود بلکه خشم بر نفسی که اسیر ابلیس شود گرفته میشود تا شخص اسیر نفس ابلیسانه نشود و نفس او نور شود و نور درستی هم شود تا نور درون تن روشن از درستی گردد و نور درستی روشنایی بر نفس گیرد و تاریکی کم گرددو درون برون عمل نیکویی دهدو میوه های خوب ببار آردو ماحصل آن محصول درستی شود زیرا خشمی که بر ابلیس رود با خشمی که بر تن انسانی رود یعنی مبارزه با امیال بد و درون را پر ساختن از خوبی.زیرا تقصیرات بر تقصیر نفس اسیر ابلیس هست و خداوند نور هست عشق هست و در ان تاریکی ذره ای نیست.زیرا خداوند درستی هست و تاریکی هست که درستی را دوست ندارد زیرا آنچه درست هست نیکوست و آنچه درست نیست زشتی از نفس انسان هست که او را به بدی میکشاند بدی در انسان از تعلقات امیال نفسانی بر حقو حقیقت هست و در این خشم چیره شدن یعنی نفس را روشنایی دادن نهیب زدن بر درون خود تا درون به نور منور گردد و نور به پیمودن مسیر نجات تا تعادل از نفس و تعقل از عمل و تفکر از نظر و نظر از بینش و بینش از الک و الک از تمیز دادن و روح جریان روشنایی گرفتن از عمل و غضب بیخود جای آن بر غضب بر درون کوبیدن تاریکی و بذر روشنایی ماحصل بر تفکر و تفکرات مثبت بر حرکت و حرکت بر جوشش و جوشش بر کوشش و کوشش به کوبیدن و جستن و جستن به جویندگی و جویندگی به پویایی و کمال به دانایی و حد دانایی به خواستن و خواستگاه آن یعنی رضایت خدا.