
/هم قندو غزل تو شکر میریزی/
صد شکرو شکر بر حروف میریزی
با نونو قلم تو غزل میریزی
در شهر تو از تو ندارند نداری زآنانو زتو چون خبری بی خبر از ما اثری
با بالو پر زخمیت شعر برایم شکر میریزی
هم قندو عسل هم تو کم میریزی
شاه بیت غزل را تو بخوان ای خوش زتو حالو زتو غم چرا کم ززخم میریزی
مرحم نشدم درد تو را من چرا کم به مسیرت قدم میزنمو کم زخودم کم غزل میریزی
در حال زمانه تو بدان گمشدگی شو حال اینست که فعلان زرنگ جماعت تو شکر میریزی
شاعر-حسام الدین شفیعیان