/ابرهای سفیدو سیاه/

/ابرهای سفیدو سیاه/

زان شکن از قفس خود زبی قفسی زخود برون

برون نما از خود ز فکر تو که گیرد جهان برون

برون نما شکسته از قفسی که خود کنی زآن برون

با خود شکن

شکن زخود زخود برون

برون نما زلاک خود زحالت به سستی ات زجان خود

طلب شکن

طلب شکن ز خود شکن

طلب بکن زخود که از خودی که میبرد تو را

مدارا میکنی با جان خویشتن که او وانگه برد در حال خویشتن

زحال خود زفکر نما

زفکر خود زمرگ نما

زمرگ زجان که میبرد زحال خود زجان نما

که جان تو مکدر است زاین جهان جهان بساز

به حرف خود زبوته ای که خشک شده طبیعتی دگر بساز

طبیب حال خود بشو که حال دیگران شوی

زبهتر از زقبل آن زبعد آن که جان شوی

زمردگی نمانده بر زمین که زمان شکن زخود شکن زخود برون زغار فکر زحال بعد به من که میرسی 

زحال من زبعد من زقبل من زحال زیرو بم زمن مشو برای مردمی زبد زخوب شو ای همی زخود

زخود بساز که دیگری زآن بسازد از تویی

نه آن مشو که بدتری شود زبعد تو زبد زبد زدن به خوب بزن به جانخود قلم بزن

زفکر خود شکر بزن قهوه ی تلخ خود به زندگی مزن که میزند زحال خود به حال دیگری زبد زدن زفعل حال که ماضی زقبل آن زبد شدن به بهتری که میشود سخن شکن زبدترو سخن ببر زبهتری

محال نیست که آرزو به جان فکر زده خیال خیال بکن که میشود زحال تو زبهتری

زآن عمل زآن که میشود زبعد خود گذاشتن چو فکر نیکو بهتری

نهان نمیشود جهان ز ابرهای تارو مه

ببار که باران تو شود رنگین کمان بهتری

حسام الدین شفیعیان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد