/شب شعر ماهی ها/
شهری که میبرد چراغ قرمز را
زرد در زمستان قصه آدمک ها
نغمه میخواند سروده ای برای زمین
نقطه های چند نقطگی بر زمین
شوریدگی موج ندارد دریا
انگار خواب دریا دارد قصه فردا
جایی در دل فانوسک دریایی
مردی فریاد زد آی دریا
شهر مرا در خود خانه دارد
دلی دریا به دریا خانه دارد
همانجا که مرا شعر میخواند
درون جملگی بی میل میخواند
به آمد مرد دریایی زطوفان
شب شعر ماهی ها با نت دریا
فالش شد نت ها زدریا
زدو موج برد کلمات را تا ساحل کنج دریا
...
حسام الدین شفیعیان