روبرو دروازه ی تنهایی
پشت سر آهنگی پایانی
رودر روی شعری در قاصدکی که میرود به ناکجا
کجا آبادی از ناکجا آباد سرزمین بنفش
خاکستری و قهوه ای روشن از فکر رویایی بادبادک انگیز
چوب کبریت خیس خورده تلاطم شکستن قایق
درون خود دریای موج انگیز
روبرو دریا هست و شهر در تقاطع فکر رفته از یاد...
حسام الدین شفیعیان