زمین غم زده

زمین غم ها زمین سرما زمین تب کرده از خود ریزی از درون آدمها

زمین یخ کرده اتوبان تب کرده باران غم زده هوای مه زده

ابر درون خود ماتم زده سکوت مردگان یا زندگان مردگان زده

صدای خش خش ریختن صدای بغض ترکیدن

صدای نغمه ی دلتنگی صدای ریزش آدم درون خود از غمهای بی صدا

حجم بیداری ادمک ها حجم مزرعه ی مترسک ها حجم کلاغ های خوابیده

توی رویا عقاب طعمه پلنگ خواب دیده

شعر بیداری از خوابیدگی شعر رفتن از تیتر روزنامه ی باطله

سمفونی ریزش کلمات آجری سنگ بند سنگ کلمات سیمانی

کلمات درون ریختن آجری سنگ بنای اهن زنگ زده ی ساختمان زنگ زده

تاریخ تمام خواب آلودگی تاریخ تمام بیداری از خواب دیدگی

اینجا وزن شعر هم وزن خالی از بی وزنی یک نفر با کلمات بیگانه

صدایی درون خود ریختگی برون ریز تمام زندگی آجری

قافیه های ناموزون ریتم مرگ کلمه حرف درون خود ریختن ها

شعر تمام تاریخ یخ زده اقیانوسی مانند دریاچه دریایی مانند تنگ ماهی

صدای لرزش تابوت های خالی مردگان زنده درون شعر هم بی حرفی

حرف از تمام تاریخ بود بشریت کجای شعر جای گرفت

وقتی هر حروف درون قلبی باز شد گلی که ارکیده از سازی آهنگ گرفت

رفته از قصه های چند وزنی بی قصه کلاغی از خانه ای ریخته در رویا

ماه در انتظار خورشید و ستارگان در انتظار شب فصل نویی از درون قصه بیرون زد

راوی تمام قصه را ورق زد خود درون قصه نبود اما قصه را درون خود آتش زد

آتش از سرمای فصل ها بود آتش از درون غصه  شعله ای میسوزاند شعر را

فصل مرگ واژه از تاریخ بود فصل مجسمه های آدمکی قصه های سروده از آدم ها

نقطه های سرگردان شعر هم جای سکوت آویزان روی آجر مرگ شب زده بود

روی آجر  کلمه سر زده بود تمام حروف را دار کشیده از  کاغذ مرگ واژه درون کلمه بود

کلمه وقفه ای درون تنگ خالی نهنگ درون کلمات خورده از ماهی صدای شب می آمد

صدای سکوت مرگ انگیز و ضرب اهنگ خالی از نت ها فالش فالش همه سروده را بی آهنگ

استاد  شعر آهن زده روی تابوت یادبود آهن زده معلم نمایش تئاتر خالی شهر

مردم از بلیط ها یخ زده صف خالی از سکوت نمایش ها روی نمایش را شهر پیچک ها

تمام دست ها در جیب بود یخ زدگی سالن از جیغ بود  بازیگر  نمایش بی نمایشنامه

انگار شهر آهن شده نمایش بود تمام تماشاچی ها خود بازیگر مثل شهر رویایی دیروزی که میبرد تاریخ نمایش را

صدای تمام مردگان از زندگی نمایش زندگی در مردگی مردن زنده شدن میگشت یک نفر در خود مرتب گم میگشت

حسام الدین شفیعیان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد